فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

فاهویی تایوان: زندگی دوباره با تمرین فالون دافا

7 نوامبر 2024 |   تمرین‌کننده جوان فالون دافا در تایوان

(Minghui.org)

درود، استاد! درود، هم‌تمرین‌کنندگان!

من شاگرد ارشد در بخش موسیقی دبیرستان هنر نیائوشونگ در شهرستان یونلین هستم. امروز می‌خواهم این مسئله را به اشتراک بگذارم که چگونه تمرین فالون دافا به من زندگی جدیدی بخشید.

در میان عذاب ناشی از یک اختلال

نیائوشونگ سومین دبیرستانی است که در آن تحصیل کرده‌ام. قبل از نیائوشونگ، از دو مدرسه دیگر در استعلاجی پزشکی بودم.

چند سال پیش، ناگهان قدرت تکلم یا بیان احساسات درونی‌ام را از دست دادم. مادرم مرا پیش دکتر برد و تشخیص داده شد که «اختلال وسواس فکری عملی» دارم. تعامل با دیگران برایم سخت‌تر می‌شد. حتی نمی‌توانستم ناهار بخرم یا بطری آبم را پر کنم. تمام روز روی صندلی‌ام می‌ماندم، احساس بدبختی می‌کردم، اما نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم. درنهایت، در خانه بودم و در کام درد جانکاهم فرو کشیده می‌شدم.

وقتی به خانه می‌رسیدم، مجبور می‌شدم روی پله‌ها بنشینم. وقتی وارد حمام می‌شدم، نمی‌توانستم دوش بگیرم. به شیر آب نگاه می‌کردم و نمی‌توانستم آن را باز کنم. مادرم نگرانم بود، اما نمی‌دانست چگونه به من کمک کند. احساس گم‌گشتگی، ناامیدی و درماندگی می‌کردم. حتی اکنون که به گذشته نگاه می‌کنم، هنوز آن درد را به‌وضوح احساس می‌کنم.

دو ماه این‌گونه گذشت. نه دوش می‌گرفتم، نه مسواک می‌زدم و نه از خانه بیرون می‌رفتم. در کف اتاق نشیمن می‌خوابیدم و پدر و مادرم مجبور می‌شدند هر سه وعده غذایی را برایم آماده کنند. هر وقت شخص دیگری آنجا بود عصبی و مضطرب می‌شدم. به‌سختی می‌توانستم از خودم مراقبت کنم. با گذشت روزها، از نظر روانی و جسمی رنج می‌کشیدم.

موهبت در لباس مبدل

در پایان اکتبر2021، مربی آموزشی مرکزی که مادرم در آن کار می‌کرد، پس از اطلاع از وضعیتم به دیدنم آمد. او تمرین‌کننده فالون دافا بود.

او ازطریق مشاوره هفتگی متوجه شد که من اضطراب دارم، اما اختلال فکری ندارم، حتی گرچه رفتارم به دیگران این تصور را می‌داد که دچار بیماری روانی شدیدی هستم.

او برایم نوشت: «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است.» و از من خواست که آن را خالصانه تکرار کنم. سپس به‌طور جدی توصیه کرد که جوآن فالون، متن اصلی فالون دافا، را مطالعه کنم. ابتدا فکر می‌کردم که برای تبلیغ آمده است و کمی مقاومت کردم. او می‌دانست که کارمای فکری‌ام به‌شدت با من مداخله می‌کند، بنابراین جوآن فالون را بیرون آورد و از من خواست که «درباره دافا» را با او بخوانم. موافقت کردم و «درباره دافا» را سه بار خواندم.

به‌لطف او متوجه شدم که کتاب ارزشمندی است و باید آن را گرامی بدارم. پس از آن، هر زمان که احساس می‌کردم نمی‌توانم از چیزی عبور کنم، جوآن فالون را بیرون می‌آوردم و آن را می‌خواندم. اغلب احساس می‌کردم که استاد لی، بنیانگذار فالون دافا، در کنارم حضور دارند و مراقبم هستند و مرا روشن می‌کنند. هرچه بیشتر این کتاب را می‌خواندم، افکار درست‌تری در ذهنم ایجاد می‌شد.

چگونه بعد از شروع تزکیه، تغییر کردم

وقتی جوآن فالون را می‌خواندم، احساس می‌کردم بدون اینکه متوجه شوم دافا درحال تغییر دادن من است. کم‌کم از هفته‌ای یک بار دوش‌گرفتن به یک ‌بار طی دو روز تغییر کردم و درنهایت هر روز دوش می‌گیرم.

درواقع، قبل از آن، دو تا چهار ساعت یا بیشتر طول می‌کشید تا دوش‌گرفتن را تمام کنم. بعد از اینکه وارد نیائوشونگ شدم، ابتدا همچنان خیلی طول می‌کشید تا دوش بگیرم، اما الان حداکثر تا نیم ساعت می‌توانم این کار را انجام دهم.

در گذشته، درخصوص استحمام و فعالیت‌های دیگر احساس درماندگی می‌کردم. انگار توسط چیزی کنترل می‌شدم و نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم. با مطالعه فا و تزکیه خودم، توانستم به‌تدریج تشخیص دهم که چه چیزی خودآگاه اصلی‌ام است و چه چیزی خودآگاه اصلی‌ام نیست. دیگر تحت کنترل و یا فریب احساساتم نخواهم بود.

استاد بیان کردند:

«اما اکثر مردم می‌توانند از ذهن قوی‌شان (خودآگاه اصلی قوی‌شان) استفاده کنند تا آن را از بین ببرند و در برابر آن مقاومت کنند. آن نشان می‌دهد که این شخص می‌تواند نجات یابد و می‌تواند خوب را از بد تشخیص دهد. یعنی درک و فهمش خوب است. فاشن من به او کمک می‌کند تا اکثر چنین کارمای فکری را از بین ببرد. آنچه توصیف کردم بسیار رایج است. وقتی آن روی می‌دهد، آزمایشی برای شخص است تا دیده شود آیا می‌تواند خودش به این افکار بد غلبه کند. اگر ثابت‌قدم باشید، می‌توانیم کارما را از بین ببریم.» (سخنرانی ششم، جوآن فالون)

پس از سال نو چینی 2022، در کلاس‌های نُه‌روزه فالون دافا شرکت کردم. این روند پر از فراز و نشیب بود. هر چقدر هم که می‌خوابیدم بازهم احساس خستگی می‌کردم. نمی‌توانستم به‌موقع بیدار شوم، برای همین دیر می‌رسیدم. اگرچه سفر همواری نبود، اما دوره را به پایان رساندم.

بعداً متوجه شدم که استاد قبلاً درحین گوش‌دادنم به فا، بدنم را پاکسازی کردند و کارمای فکری مرا از بین بردند. بعد از آن، خانه را ترک کردم و دو ماه داوطلبانه به وزارت امور خارجه رفتم.

اکنون می‌توانم رفتارم را با یک احساس قوی از خودآگاهی کنترل کنم. بدن و ذهنم دستخوش تغییرات بزرگی شده است. از اعماق قلبم، از استاد و فالون دافا متشکرم. این استاد هستند که به من کمک کردند تا خودم را پیدا و زندگی‌ام را احیا کنم.

بازگشت به زندگی عادی

پس از یادگیری دافا، وضعیت ذهنی‌ام به‌سرعت بهبود یافت. فقط در عرض دو ماه، شروع به آماده شدن برای بازگشت به مدرسه و بازگشت به زندگی عادی کردم.

به پیشنهاد معلمم، هم‌تمرین‌کننده، به همراه والدینم به دبیرستان نیائوشونگ رفتم. پس از پذیرش، این فرصت را داشتم که تمرینات دافا را دوباره یاد بگیرم. (در طول کلاس نُه‌روزه، درباره اهمیت انجام تمرینات تردید داشتم که باعث شد حرکات را با تمام وجود یاد نگیرم.) واقعاً از این نظم و ترتیب قدردانی می‌کنم.

پایداری در میان سختی

زندگی همیشه آرام و هموار پیش‌ نمی‌رود. ابتدا در بخش رقص پذیرفته شدم. درد ناشی از کشش پاهایم مرا در ترس فرو می‌برد. شب‌ها نمی‌توانستم بخوابم. نمی‌دانستم روز بعد چه‌کار کنم. نمی‌توانستم با مطالعات آکادمیک و هنر همراه شوم. برای انجام هر کاری، باید از تمام توانم استفاده می‌کردم. خسته شده بودم، بنابراین به فکر فرار یا حتی ترک مدرسه افتادم.

با کمک بسیاری از معلمان، به‌سرعت به بخش موسیقی منتقل شدم. من هیچ تجربه قبلی در یادگیری موسیقی نداشتم و مجبور بودم همه‌چیز را از صفر شروع کنم. اما حاضر بودم بمانم.

متوجه شدم که فقط با ایمان به استاد و فا می‌توانم پیش بروم. به خودم گفتم که راه برگشتی وجود ندارد و باید بر ترسی که مرا وادار به عقب‌نشینی می‌کرد، غلبه کنم. بعد از آن، تنش جسم و روحم کمتر و کمتر شد. از نظر نحوه اداره درس و زندگی روزمره، به خودم یادآوری کردم که تمام تلاشم را بکنم و نگذارم اضطراب بر من غلبه کند. رهاکردن وابستگی‌ها همچنین ایمان مرا به فا تقویت کرد.

پیشرفت

یادم می‌آید که در آستانه روز معلم بود که برای اولین بار به بخش موسیقی پیوستم. به‌منظور آماده شدن برای برنامه جشن، از‌سوی همکلاسی‌های کوچک‌ترم دعوت شدم تا با آن‌ها تمرین کنم.

این اتفاق فرصت خوبی برای من بود تا بر فشار روانی‌ام غلبه کنم. همیشه به فکر دیگران درباره خودم خیلی اهمیت می‌دادم و نمی‌توانستم رفتار عادی داشته باشم. درحالی‌که درحین اجرا خیلی عصبی بودم، معلمم بعداً به من گفت که صدایم بسیار واضح است و به من مأموریت داد که مراسمی دیگر را با معلمان، دانش‌آموزان و والدین برگزار کنم.

شب قبل از آن واقعه نگران بودم. فردای آن روز که روی صحنه و روبروی 150 نفر ایستاده بودم، وقتی جلو می‌رفتم پاهایم می‌لرزید. به‌سختی می‌توانستم مضطرب نباشم. سپس به یاد آوردم که تمرین‌کننده‌ای گفته بود: «من اینجا نیستم تا به خودم اعتبار ببخشم.» می‌خواهم لذت تحصیل در این مدرسه را به همه خانواده‌ها منتقل کنم تا افراد بیشتری ارزش آن را تشخیص دهند.

در یک لحظه، جریان گرمی در بدنم جاری شد. بسیار احساس راحتی داشتم و می‌توانستم درست به تماشاگران نگاه کنم. تجربه شگفت‌انگیزی بود.

بردبار و مهربان‌ بودن

پس از تمرین فالون دافا، سلامتی‌ام را بازیافتم و شین‌شینگم نیز تغییر کرد. در گذشته، با برادر کوچک‌ترم رابطه خوبی نداشتم. او را به‌خاطر شلختگی و غیرمنطقی بودن دوست نداشتم. درواقع برادرم دو سال از من کوچک‌تر است و به سندرم داون مبتلاست.

وقتی بچه بودم به‌دلیل نداشتن درک و توجه، برادر کوچک‌ترم را می‌زدم. نمی‌خواستم با او بیرون بروم. می‌ترسیدم مبادا نگاه‌های عجیب و غریب را به خود جلب کنم. اکنون که حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری را تزکیه کرده‌ام، توانسته‌ام خودم را تغییر دهم و برادرم را بپذیرم. دیگر به‌خاطر اینکه فکر می‌کنم دست‌هایش کثیف است، از او دوری نمی‌کنم و او را طرد نمی‌کنم. درعوض، او را به‌عنوان دوستی خوب می‌دانم و سعی می‌کنم زمان بیشتری را با او بگذرانم.

همچنین متوجه تلاش‌های پرزحمت و مهربانی والدینم شدم. در ابتدا، پدر و مادرم دوست داشتند که من یک خواهر و برادر داشته باشم، بنابراین تصمیم گرفتند فرزند دوم داشته باشند. مادرم برای خوب مراقبت‌کردن از برادرم، از آموزش هنر به آموزش استثنایی روی آورد و پدرم سخت کار می‌کند تا خانواده ما را تأمین کند. در سخت‌ترین دوران زندگی‌ام، آن‌ها بیشتر تلاش کردند و از من دست نکشیدند.

الگوی شخصی پدر و مادرم در قلب من نمونه‌ای ماندگار به‌جا گذاشته است. آن‌ها و برادر کوچک‌ترم این امکان را برای من فراهم کردند که فا را به‌ دست بیاورم. در این دنیای پیچیده و پر هرج و مرج، خوش‌شانس هستم که وارد سرزمین پاک تزکیه دافا شده‌ام.

کتاب‌های دافا را یکی‌یکی می‌خوانم و فا را به‌عنوان معلمی می‌بینم که مرا در زندگی روزمره‌ام راهنمایی می‌کند. اکنون، نه‌تنها شادتر شده‌ام، بلکه بسیاری از عقاید و تصوراتم را نیز تغییر داده‌ام. در تحصیلم سخت تلاش خواهم کرد و از اقداماتم برای اعتباربخشی به شگفتی دافا استفاده خواهم کرد.

این تجربه تزکیه من است. لطفاً به هر مورد نامناسب اشاره کنید.

سپاسگزارم، استاد! متشکرم، هم‌تمرین‌کنندگان!

(ارائه‌شده در کنفرانس تبادل تجربه تزکیه فالون دافای تایوان 2024)