فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

ازبین بردن عقاید و تصورات بشری در حین روشنگری حقیقت درمورد آزار و شکنجه

21 دسامبر 2024 |   تمرین‌کننده فالون دافا در ایالات متحده

(Minghui.org) من احساس خوشبختی می‌کنم که در طی 26 سال گذشته در فالون دافا (یا فالون گونگ) تزکیه کرده‌ام. من همچنین مفتخرم که یک تمرین‌کننده دافا در دورۀ اصلاح فا هستم. پس از دستگیری در چین به‌دلیل اعتقادم در سال 2012 و تحمل هفت ‌ماه بازداشت، چین را ترک و به ایالات متحده مهاجرت کردم. در حالی که سخت تلاش می‌کردم تا خودم را بهبود بخشم، برای گردشگران چینی در جاذبه‌های گردشگری سانفرانسیسکو حقیقت را روشن کردم، روزنامه اپک تایمز را بین صاحبان مشاغل در محله چینی‌ها توزیع کردم، و زیبایی دافا را به کارفرمایان، همسایگان و همه اطرافیانم نشان داده‌ام.

ترک چین پس از دستگیری و بازداشت

از سال 1998 که تزکیه دافا را شروع کردم، سعی کرده‌ام از اصول فا «حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری» پیروی کنم تا فرد بهتری باشم. من دیگر در محل کار برای مزایای بیشتر مبارزه نمی‌کنم و منافع شخصی برایم بی‌اهمیت شده است. هنگامی که حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) در ژوئیه۱۹۹۹ آزار و شکنجه دافا را آغاز کرد، به مدیران محل کارم دستور داده شد که هر کارمند تمرین‌کنندۀ فالون دافا را گزارش دهند. سرپرستم برای محافظت از من، مرا گزارش نکرد. قبل از دستگیری در سال 2012، تحت‌نظر مقامات محلی بودم و از آزادی نسبتاً بیشتری در روشنگری حقیقت داشتم.

پلیس در مه‌2012 یک تمرین‌کننده را تا مکان برگزاری مطالعه گروهی فا در محله ما تعقیب و همه را در آنجا دستگیر کرد. مرا به اداره پلیس شهرستان بردند و بازجویی کردند. قبل از آن هنگام صحبت درمورد دافا با غریبه‌ها، بسیار مراقب بودم و اغلب به‌عنوان سوم شخص صحبت می‌کردم. اکنون که پلیس می‌دانست من تمرین‌کننده هستم، فکر کردم: «چرا درست مثل یک تمرین‌کنندۀ واقعی، درباره دافا به‌شیوه‌ای صادقانه و باوقار به آن‌ها نگویم؟» من ضمن صحبت با دو مأموری که از من بازجویی می‌کردند، کمکشان کردم تا از ح.ک.چ و سازمان‌های جوانان آن، پیشگامان جوان و لیگ جوانان، خارج شوند.

روز بعد به بازداشتگاه منطقه منتقل شدم. بلافاصله پس از رسیدن، حقیقت را برای یک نگهبان زن روشن کردم و کمکش کردم تا از حزب خارج شود. او که متوجه شد تمرین‌کنندگان بی‌گناه هستند و به ناحق مورد آزار و شکنجه قرار می‌گیرند، هر زمان که می‌توانست از ما محافظت می‌کرد و حتی به زندانیان می‌گفت که ما را آزار ندهند. با کمک او، توانستم آزادانه فا را مطالعه کنم، تمرین‌ها را انجام دهم و حقیقت را روشن کنم. در طول هفت ماه و نیم حبسم در آنجا، به 28 نفر کمک کردم تا از ح.ک.چ خارج شوند.

در ژانویه2013 در حضور خانواده‌‌ام به قید وثیقه آزاد شدم. نگهبان به من گفت: «تو آزادي! اکنون می‌توانی فالون گونگ را در خانه تمرین کنی.» حمایت و دوستی نگهبان بر خانواده‌ام تأثیر زیادی گذاشت، که باعث شد مخالفت خود را کاهش دهند و محدودیت‌هایشان را در زمینه مطالعه فا و روشنگری حقیقت کاهش دهند.

اما هنوز احتمال محکومیت من می‌رفت. تمرین‌کننده‌ای به ما پیشنهاد کرد که چین را ترک و به ایالات متحده نقل مکان کنیم. در قلبم به استاد گفتم: «من به ایالات متحده می‌روم تا به استاد کمک کنم تا فا را اصلاح کنند و به عهدم عمل کنم، نه اینکه دنبال زندگی راحت‌تر باشم.»

همه چیز بسیار خوب پیش رفت و ما خیلی زود به سانفرانسیسکو رسیدیم. پس از تماس با تمرین‌کنندگان محلی، روز بعد برای روشنگری حقیقت به میدان پورتسموث در محله چینی‌ها رفتیم.

‌‌روشنگری حقیقت روزانه در مکان‌های گردشگری

تصمیم گرفتم فقط به‌دنبال کار نیمه‌وقت در بعدازظهر باشم و همه‌ روزه صبح‌ها برای ‌‌روشنگری حقیقت بیرون بروم. فقط می‌خواستم برای امرار معاشم به اندازه کافی پول دربیاورم، اما بیشتر از نیازم وقت صرف نکنم. من کار مراقبت از افراد مسن را برعهده گرفتم و به اندازه‌ای حقوق می‌گرفتم که بتوانم کرایه خانه، مواد غذایی و سایر هزینه‌هایم را تأمین کنم. هر روز صبح حقیقت را در جاذبه‌های محلی روشن می‌کردم و بعدازظهرها کار می‌کردم.

من در هشت ماه اول پس از آمدن به ایالات متحده در میدان پورتسموث در محله چینی‌های سانفرانسیسکو به روشنگری حقیقت پرداختم. سپس تمرین‌کنندگان در کاخ هنرهای زیبا به کمک نیاز داشتند، بنابراین به آنجا می‌رفتم. بیش از پنج سال هر روز به کاخ هنرهای زیبا می‌رفتم، از جمله آخر هفته‌ها و در تعطیلات، زیر باران یا در هوای آفتابی، تا زمانی که پاندمی کووید۱۹ باعث توقف گردشگری شد.

من معمولاً حوالی ساعت 7 صبح با بستۀ ناهارم از خانه خارج می‌شدم تا بتوانم مستقیماً از کاخ هنرهای زیبا به سر کار بروم. قبل از پاندمی ما شاهد حجم بالایی از گردشگران بودیم، به‌ویژه در تعطیلات تابستانی و زمستانی، روزانه بیش از ده‌ها گروه تور از این مکان دیدنی بازدید می‌کردند. بیشتر این گردشگران از چین بودند.

برای ارتباط گرفتن، به گردشگران چینی پیشنهاد می‌دادم از آن‌ها عکس بگیرم. در حین گرفتن عکس برای آن‌ها حقیقت را روشن می‌کردم و کمکشان می‌کردم تا از ح.ک.چ خارج شوند. در روزهای شلوغ، می‌توانستم به 80 نفر کمک کنم تا از حزب خارج شوند. زمانی که تعداد چینی‌هایی که ح.ک.چ و سازمان‌های جوانان آن را کنار گذاشته بودند به 300 میلیون نفر در سراسر جهان رسید، گزارش من نشان داد که از زمان نقل مکان به ایالات متحده به حداقل 30 هزار چینی کمک کرده‌ام حزب را ترک کنند. یک تمرین‌کننده‌ای به من توصیه کرد درگیر ارقام شدن می‌تواند یک طلب باشد و گفت: «آیا این یک وابستگی نیست؟» بنابراین اکنون دیگر شمارش نمی‌کنم.

پاندمی کووید۱۹به من حس تازه‌ای از اضطرار و فوریتِ صحبت با مردم درباره دافا را داد. همانطور که تعداد گردشگران در کاخ هنرهای زیبا کمتر می‌شد، من کم‌کم به مرکز خدمات ترک ح.ک.چ در محله چینی‌ها رفتم تا ضمن پخش بروشور با مردم درباره دافا صحبت کنم. اگر آن‌ها کمک نداشتند، گاهی اوقات برای کمک به باز کردن غرفه زودتر می‌رفتم و تا دیروقت، زمان جمع‌آوری غرفه آنجا می‌ماندم.

در نوامبر2020 تمرین‌کننده‌ای از من پرسید که آیا می‌توانم در توزیع و تحویل روزنامه اپک تایمز کمک کنم. من فوراً موافقت کردم زیرا می‌دانستم که نقش و تأثیر رسانه ما در ‌‌روشنگری حقیقت و نجات موجودات ذی‌شعور بسیار زیاد است. فقط کمی وقت خواستم تا شغل پرستاری از خانم مسنی را که برعهده داشتم به شخص دیگری واگذار کنم.

اعتباربخشی به فا به‌عنوان یک پرستار

بانوی مسنی که از او پرستاری و مراقبت می‌کردم از رفتن من ناراحت شد. اکنون سه سال از ترک او می‌گذرد، اما او هنوز اغلب اوقات با من تماس می‌گیرد. او خانواده دیگری ندارد و شماره مرا برای مواقع ضروری نگه داشته است. وقتی او در بیمارستان بستری شد، با او ارتباط داشتم، و زمانی که به چیزی نیاز داشت یکی از کارکنان بیمارستان با من تماس می‌گرفت. چند بار به او سر زدم و او از دیدنم خوشحال شد. او می‌خواست با پرداخت مبلغی کمک‌هایم را جبران کند، اما من مؤدبانه آن را رد کردم. او از من پرسید: «چرا برنمی‌گردی و برای من کار نمی‌کنی؟» به او گفتم وقت این کار را ندارم. سپس از من خواست ببینم که هیچ یک از دوستان تمرین‌کننده‌ام حاضر به انجام این کار است. او می‌داند که تمرین‌کنندگان دافا همگی افراد خوب و قابل‌اعتمادی هستند.

من از تمرین‌کنندگان اطرافم سؤال کردم، اما هیچ‌کس وقتش را نداشت. چند ماه گذشت و آن خانم به من تلفن کرد و گفت: «می‌توانی فقط هفته‌ای یک روز پیش من بیایی؟» پرستار جدیدش هفته‌ای یک روز کامل برای کارفرمای دیگری کار می‌کرد. بعد از چند بار صحبت با او، بالاخره موافقت کردم، چون دلم نیامد تقاضایش را دوباره رد کنم.

وقتی به خانه‌اش رفتم، او باهیجان به من سلام کرد: «لطفاً بیا داخل! خیلی خوشحالم که اینجا هستی، می‌دانم که وقتی اینجا هستی من در امنیت کاملم.» او یک کارت کال‌فرش (برنامه کوپن غذای کالیفرنیا) را در دستم گذاشت و گفت: «می‌خواستم برای سه بار ملاقات با من در بیمارستان پولی به تو بدهم، اما نپذیرفتی. چطور است که با این قدری مواد غذایی بگیری؟»

کارت را به او پس دادم و گفتم: «لازم نیست چیزی به من بدهی. من خودم واجد شرایط دریافت این کوپن هستم و دو نامه دریافت کرده‌‌ام که از من خواسته شده است که تقاضا بدهم. این حتی بر توانایی من برای شهروندیِ ایالات متحده تأثیر نمی‌گذارد. من درخواست ندادم چون به آن نیازی ندارم. لطفاً آن را برای خودت نگه دار. من نمی‌خواهم از مزایای شما استفاده کنم.»

بانوی مسن آهی کشید: «همه می‌خواهند پول بیشتری دربیاورند، اما چرا تو نمی‌خواهی؟ وقتی هفت روز هفته پرستارم بودی، فقط چند ساعت بعدازظهرها کار می‌کردی و یک وعده غذا می‌پختی و بعد از کسر مالیات بیش از 2000 دلار درآمد داشتی. اما کارت را ترک کردی - این احمقانه نیست؟»

لبخندی زدم و پاسخ دادم: «من در ایالات متحده تنها هستم و هیچ بار مالی ندارم. تا زمانی که هزینه تأمین مخارجم به‌علاوه کمی پول توجیبی داشته باشم، برایم کافیست.»

من واقعاً به کسب درآمد بیشتر از آنچه نیاز دارم تمایلی ندارم. ح.ک.چ انقلاب بزرگ فرهنگی را زمانی که من کودک بودم به راه انداخت. ده سال عمرم بعد از آن به هدر رفت، و در دوره‌ای از زندگی‌ام که سرشار از کنجکاوی بودم و سال‌های شکل‌گیری من بود چیزی یاد نگرفتم. اکنون در دافا تزکیه می‌کنم. فقط می‌خواهم زمان بیشتری را صرف مطالعه فا کنم، تا افکار درست و کافی برای ‌‌روشنگری حقیقت و نجات موجودات ذی‌شعور داشته باشم. تقریباً ده سال جستجو و آزمودن انواع چی‌گونگ در جوانی برای من طول کشید و سرانجام دافا را پیدا کردم. سفر سختی بود اما ارزش صبر کردن را داشت. تزکیه در دافا یک فرصت در طول زندگی است و من واقعاً این رابطه تقدیری را گرامی می‌دارم. تمرین‌کنندگان در چین هر روز جان خود را به خطر می‌اندازند تا حقیقت را روشن کنند. چه دلیلی دارم که سه کار را در این کشور آزاد به‌خوبی انجام ندهم؟

من تنها زندگی می‌کنم و سعی می‌کنم همه چیز را تا حد امکان ساده بگیرم. من تا زمانی که شکمم سیر است به غذاهای فانتزی نیاز ندارم. این به من زمان بیشتری می‌دهد تا به استاد کمک کنم تا فا را اصلاح کنند و به عهدم عمل کنم. البته هر تمرین‌کننده مسیر خودش را دارد. من از سبک زندگی بی تکلفی که اکنون دارم لذت می‌برم. هیجان‌انگیز نیست، اما هر روز احساس خوشحالی و رضایت می‌کنم.

در طول ده سال گذشته که حقیقت را در محل‌های گردشگری روشن می‌کردم، و مراقبت از سالمندان، از شر بسیاری از عقاید و تصورات بشری و وابستگی‌ها خلاص شدم. من دیگر به دنبال آسایش و راه‌های آسان برای اجتناب از دردسر و مشکل نیستم، و اکنون حتی خیلی بیشتر تحمل کثیفی دارم.

روشنگری حقیقت با قلبی پاک

من تمرین‌کننده دافا هستم، بنابراین آموزه‌های استاد را دنبال می‌کنم و آنچه استاد از تمرین‌کنندگان می‌خواهند را انجام می‌دهم. هر وقت فرصتی داشته باشم، صرف‌نظر از اینکه کجا هستم، حقیقت را برای اطرافیانم روشن می‌کنم. من بین افراد فرق نمی‌گذارم و ترسی ندارم. من همیشه دفترچه‌ها یا بروشورهای روشنگری حقیقت را با خودم دارم و در مسیرم آن‌ها را توزیع می‌کنم.

در ده سال گذشته چند بار نقل مکان داشته‌ و همیشه حقیقت را برای همسایگانم روشن کرده‌ام. چند سال پیش قبل از نقل مکان به خانه جدیدم، به مدیر مجتمع درباره دافا گفتم و به او کمک کردم تا ح.ک.چ را ترک کند. پس از نقل مکان، شروع کردم به ‌‌روشنگری حقیقت برای همسایگان جدیدم. برخی در ابتدا نمی‌خواستند گوش دهند و برخی حتی با من برخورد خصمانه داشتند، اما نگذاشتم اثری روی من بگذارد، چون می‌دانستم فریب دروغ‌ها و تبلیغات ح.ک.چ را خورده‌اند. من به‌دنبال فرصت‌هایی برای صحبت با آن‌ها بودم و کم‌کم به آن‌ها گفتم که دافا واقعاً چیست و درمورد آزار و شکنجه ناعادلانه نیز گفتم.

پس از شیوع پاندمی، با تمرین‌کننده جدیدی که به زبان کانتونی صحبت می‌کند دوتایی فعالیت می‌کردیم. ما کتابچه‌های روشنگری حقیقت را بین همه خانواده‌های مجتمع آپارتمانی‌ام توزیع کردیم و به آن‌ها گفتیم که عبارات: «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» را تکرار کنند من دیگر آنجا زندگی نمی‌کنم، اما هروقت با همسایه‌های قدیمی آن مجتمع برخورد می‌کنم، به من «سلام» می‌کنند. اگر آن‌ها را در محله چینی‌ها ببینم که برای ترک ح.ک.چ در کنار غرفه ما قدم می‌زنند، نسخه‌هایی از اپک تایمز به آن‌ها می‌دهم. اکثر آن‌ها با کمال میل آن‌ها را می‌پذیرند و تعداد زیادی ح.ک.چ را ترک کرده‌اند.

حدود یک سال پیش به خانه فعلی‌ام نقل مکان کردم. آشپزخانه و حمام در این مجموعه بین چند خانوار مشترک است. وقتی برای اولین بار سعی کردم حقیقت را برای همسایگان جدیدم روشن کنم، آن‌ها نه می‌خواستند گوش کنند و نه هیچ بروشوری را قبول کنند. وقتی با آن‌ها صحبت می‌کردم به سادگی مرا نادیده می‌گرفتند. فکر کردم، «شاید همه آن‌ها توسط ح.ک.چ به‌شدت شستشوی مغزی شده باشند.» دلسرد نشدم. تصمیم گرفتم ابتدا همسایه خوبی برای آن‌ها باشم و تمرکزم این موضوع بود و فکر کردم که آن‌ها درنهایت خواهند آمد. اگر در حین آشپزی همسایه‌ای به آشپزخانه بیاید، همیشه اجازه می‌دهم که اول او از اجاق گاز استفاده کند. من به آن‌ها می‌گویم: «می‌توانی اول تو از گاز استفاده کنی. بعداً آشپزی‌ام را تمام می‌کنم.» اگر کسی بلافاصله بعد از اتمام آشپزی من وارد شود، با او به‌گرمی احوالپرسی می‌کنم و می‌گویم: «سلام. آیا به اجاق گاز نیاز داری؟ من آن را برایت می‌گذارم.»

تعداد بیشتری از همسایگان با من صمیمی‌تر شده‌اند و حتی برخی اصرار دارند که من اول از اجاق گاز استفاده کنم و آشپزی‌ام را تمام کنم. وقتی در خیابان به آن‌ها برخورد می‌کنم، همیشه به من سلام می‌کنند. آن‌ها می‌توانند مهربانی ساطع‌شده از تمرین‌کنندگان دافا را حس کنند، زیرا ما در هر کاری که انجام می‌دهیم نسبت به دیگران باملاحظه هستیم. برخی از همسایه‌ها به من گفتند: «تو آدم خوبی هستی.» برخی شروع به خواندن اپک تایمز و عده‌ای نیز ح.ک.چ را ترک کرده‌اند.

من روزانه سوار اتوبوس می‌شوم و همیشه کارت ماهانه 40 دلاری برای اقشار کم‌درآمد را دریافت می‌کنم. به‌محض اینکه سوار اتوبوس می‌شوم، کارتم را به راننده نشان می‌دهم. رانندگان معمولاً با حرکت دست به من می‌گویند که میتوانم وارد شوم، و سپس من به آن‌ها یک بروشور دافا یا یک بوک‌مارک گنجینگ ورلد می‌دهم. بیش از 90 درصد رانندگان با خوشحالی آن‌ها را می‌پذیرند. در راهرو قدم می‌زنم و بروشورهای دافا و بوک‌مارک‌ها را به مسافران می‌دهم. برای مسافران چینی حقیقت را روشن و به آن‌ها کمک می‌کنم تا در صورت موافقت از ح.ک.چ خارج شوند. اگر مسافران غربی‌ باشند، من فقط با یک لبخند دوستانه و چند عبارت ساده انگلیسی به آن‌ها احوالپرسی می‌کنم.

وقتی به خرید می‌روم، بروشورهای روشنگری حقیقت و بوک‌مارک‌های گنجینگ ورلد را با خود می‌برم تا به صاحبان مشاغل، کارمندان و مشتریانشان بدهم.

در حین مراقبت و پرستاری از سالمندان، تلاش می‌کنم استانداردهای حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری را رعایت کنم. تمام سالمندانی که از آن‌ها مراقبت کرده‌‌ام به من اعتماد دارند و به من گفته‌اند که من آدم خوبی هستم. به آن‌ها گفتم: «به این دلیل است که من فالون دافا را تمرین می‌کنم.» آن‌ها نیز حقیقت دافا را آموخته‌اند.

یکی از خانم‌های سالخورده‌ای که از او مراقبت می‌کردم از من خواست برایش روزنامه‌ای ببرم که به‌شدت تحت تأثیر ح.ک.چ است. به جای اینکه آنچه را خواسته بود به او بدهم، شماره‌های قدیمی و نسخه‌های ویژه اپک تایمز را به او دادم و گفتم: «فقط این روزنامه به‌درستی گزارش می‌دهد.»

من آخرین شماره اپک تایمز را اول صبح به دستگاه‌های فروش روزنامه در محله چینی‌ها تحویل می‌دهم. بعد از اتمام کارم در حدود ساعت 10 صبح، نسخه‌های قدیمی‌تر را به خرده‌فروشی‌ها می‌فرستم. پس از آشنایی با صاحبان مشاغل و کارمندانشان، فرصت‌ پیدا می‌کنم تا حقیقت را برایشان روشن کنم. اکثر چینی‌هایی که با آن‌ها صحبت کرده‌ام، ح.ک.چ را ترک کرده‌اند. تایوانی‌ها یا هنگ کنگی‌ها اگر اپک تایمز را بخوانند به احتمال زیاد حقیقت را درمورد دافا می‌آموزند.

ازبین بردن عقاید و تصورات بشری و همکاری با تمرین‌کنندگان

هر زمان که در حین کار با سایر تمرین‌کنندگان اختلافی پیش می‌آید، همیشه به درونم نگاه می‌کنم تا خودم را بررسی کنم. بیشتر اوقات متوجه می‌شوم که آن‌ها ناشی از ناشکیبایی، تحریک‌پذیری و تمایل من به شکایت و گله هستند. من همچنین به شهرت وابستگی شدیدی دارم. برای بهبود خودم و رهایی از این تصورات بشری، مطالعه فا را بیشتر و شروع به ازبر کردن فا کرده‌ام. با سنجش طبق استانداردهای فا، به‌تدریج این مفاهیم و وابستگی‌ها را ازبین برده‌ام.

علاوه بر مطالعه گروهی و خواندن یک سخنرانی از جوآن فالون در هر روز، من همچنین با دو تمرین‌کننده دیگر پس از تحویل روزنامه‌ در صبح‌ها، به‌صورت آنلاین فا را ازبر می‌کنیم. من از ساعت 4 بعدازظهر به یک گروه آنلاین دیگر ملحق می‌شوم تا به مطالعه سخنرانی‌های جدید استاد بپردازم. تا ساعت 5 بعدازظهر. هر روز صبح ساعت 2:50 صبح بیدار می‌شوم تا افکار درست بفرستم و تمرینات را انجام دهم و روزهایی که قرار نیست روزنامه تحویل دهم، سعی می‌کنم تمرین دوم را به‌مدت یک ساعت انجام دهم.

پس از بیشتر کردن مطالعه فا، آرام‌تر و متمرکزتر شده‌ام. وقتی دیگران به من توهین می‌کنند، می‌توانم آرام بمانم و سریع به درون نگاه کنم تا خودم را بررسی کنم. پس از یافتن عقاید و تصورات و وابستگی‌های بشری‌ام سرکوبشان می‌کنم و آن‌ها را از بین می‌برم. اکنون می‌توانم به‌سرعت از طریق هر محنت یا آزمونی که برایم پیش می‌آید، بدون اینکه احساس ناراحتی کنم، با آن کنار بیایم، و دیگر چیزها آنقدرها مرا آزار نمی‌دهند. فهمیدم که اگر هیچ وابستگی‌ای نداشته باشم، دیگران با من اینطور رفتار نمی‌کنند.

استاد بیان کردند:

«وادار می‌شوید از تمام وابستگی‌های دنیوی که به آن‌ها چسبیده‌اید دست بکشید. تا وقتی وابستگی‌هایی داشته باشید، تمام آن‌ها باید در محیط‌های مختلف از بین بروند. وادار خواهید شد بلغزید یا ضعیف عمل کنید و از آن‌ها، به حقیقت آگاه می‌شوید. این‌گونه از میان تزکیه می‌گذرید و موفق می‌شوید.» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)

من از راهنمایی استاد و کمک تمرین‌کنندگان بسیار سپاسگزارم.

من ذاتاً عجول هستم. هنگام انجام کاری، می‌خواهم آن را فوراً انجام دهم و آن را به‌خوبی انجام دهم. من دوست دارم حرف بزنم و گاهی زیاد حرف می‌زنم. من با صدای بلند فکر می‌کنم و قبل از فکر کردن به چیزها صحبت می‌کنم. این اغلب مرا از دیدن مسائل از منظر دیگران باز می‌دارد و در نتیجه احساسات آن‌ها را خدشه‌دار می‌کند. می‌دانم که احتمالاً برای سایر تمرین‌کنندگان ناراحتی ایجاد کرده‌ام. هنگام تعامل با مردم عادی، می‌توانم به صحبت‌هایم بیشتر توجه کنم. سعی می‌کنم از طریق گفتار و کردارم نشان دهم که دافا چقدر شگفت‌انگیز است، تا آن‌ها بتوانند حقیقت را بیاموزند و نجات پیدا کنند. اما وقتی نوبت به تمرین‌کنندگان می‌رسد، اغلب استانداردهایم کاهش می‌یابد و آنقدرها هم با خودم سخت‌گیر نیستم.

مقاله جدید استاد «فراخوان بیداری» واقعاً به‌عنوان زنگ بیداری برای من عمل کرد. توانستم به‌وضوح ببینم که کجا کوتاهی دارم. من باید خودم را اصلاح کنم و نسبت به همه، نه فقط با مردم عادی، بلکه با هم‌تمرین‌کنندگان، مهربان و نیک‌خواه باشم.

مشارکت در سایر پروژه‌های دافا

من هرروز با توزیع ‌‌بوک‌مارک‌ها به ترویج ‌‌گنجینگ ورلد نیز کمک می‌کنم. صبح در مسیرم برای توزیع روزنامه در محله چینی‌ها با مردم صحبت می‌کنم و ‌‌بوک‌مارک‌های ‌‌گنجینگ ورلد را پخش میکنم. اگر رویداد دیگری در جریان نباشد، بعدازظهر به محله چینی‌ها برمی‌گردم تا قبل از رفتن به خانه برای شام و مطالعه فا، ‌‌بوک‌مارک‌های بیشتری را توزیع کنم.

در گام بعدی من به تمرین‌کنندگان در مقابل کنسولگری چین در سانفرانسیسکو نیز پیوستم تا درمورد آزار و شکنجه اطلاع‌رسانی و حقیقت را روشن کنم. گروه تمرین‌کنندگانی که در بیست سال گذشته به کنسولگری رفته‌اند، همگی دیگر پیر شده‌اند. هماهنگ‌کننده به‌دنبال تمرین‌کنندگانی بود که مایل به پیوستن و حمایت از آن‌ها باشند. بنابراین از فوریه، من هر سه‌شنبه از ساعت 10 صبح تا ظهر به کنسولگری می‌روم.

بعد از اینکه نمایشگاه روشنگری حقیقت را برپا و بنرها را آویزان می‌کنیم، برخی از تمرین‌کنندگان افکار درست می‌فرستند و تمرین‌ها را انجام می‌دهند، و برخی نیز بروشورهایی را به عابران می‌دهند. من معمولاً به افرادی که در مقابل کنسولگری صف می‌کشند، بروشور می‌دهم، حقیقت را برای آن‌ها روشن و به آن‌ها کمک می‌کنم تا از ح.ک.چ و سازمان‌های جوانان آن خارج شوند. در صورت شلوغ بودن صف می‌توانم به بیش از ده‌ها نفر یا اگر خلوت باشد حداقل به چند نفر کمک کنم که از حزب خارج شوند.

وقتی مردم حقیقت را می‌آموزند و تصمیم می‌گیرند ح.ک.چ را کنار بگذارند، برای آن‌ها خوشحال می‌شوم، زیرا می‌دانم که نجات خواهند یافت. برایشان آرزوی موفقیت دارم. در حین شرکت در پروژه‌های مختلف دافا، به این باور رسیده‌ام که وقتی تمرین‌کنندگان به‌خوبی با هم کار می‌کنند، می‌توانیم تأثیر زیادی بگذاریم.

هر قدمی که در سفر تزکیه‌ام برمی‌دارم، تنها به‌دلیل نیک‌خواهی، محافظت و کمک استاد امکان‌پذیر است. من حتی با پشتکار بیشتری تزکیه خواهم کرد و به رشد و بهبودم ادامه خواهم داد. همراه با تمرین‌کنندگان، موجودات ذی‌شعور بیشتری را بیدار خواهیم کرد.

از استاد و از تمرین‌کنندگان تشکر می‌کنم.