فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

بهبود روابط خانوادگی پس از رهایی از عقاید و تصورات بشری

28 دسامبر 2024 |   تمرین‌کننده دافا در استان هبی، چین

(Minghui.org) تمرین فالون دافا را در سال ۱۹۹۶ آغاز کردم. اما به‌دلیل عدم مطالعه و درک فا، واقعاً آموزه‌ها را درک نمی‌کردم. به‌شدت به شهرت، منفعت و احساسات وابسته بودم. حتی با اینکه به دافا و استاد لی ایمان داشتم، وابستگی‌هایم مانع شروع تزکیه می‌شد. درک نمی‌کردم تزکیه واقعی چیست، بنابراین نمی‌توانستم واقعاً تمرین کنم و در دنیای مردم عادی گم شده بودم.

ازبین‌بردن وابستگی به خودنمایی

چند سال پیش، از وابستگی‌هایم به خودنمایی و غرور کاملاً آگاه بودم، اما نمی‌توانستم آن‌ها را سرکوب کنم. وقتی این وابستگی‌ها شکل جدیدی به خود می‌گرفتند، اسیر آن‌ها می‌شدم و نمی‌توانستم ماهیت آن‌ها را بشناسم. در لحظات حساس، این وابستگی‌ها آشکار می‌شدند و پس از آن، احساس ناراحتی و سردرگمی می‌کردم.

برای مثال، ضمن صحبت با تمرین‌کننده پینگ ناخواسته اشاره ‌کردم که به نوشتن مقاله تبادل تجربه برای وئی کمک کردم که در وب‌سایت مینگهویی منتشر شد. پینگ مرا سرزنش کرد: «تو قبلاً این را سه بار به من گفتی!» متوجه شدم که پینگ به وابستگی شدیدم به خودنمایی اشاره می‌کند و بنابراین شرمنده شدم.

پس از بازگشت به خانه، تصمیم گرفتم به‌دقت درباره وضعیت تزکیه‌ام فکر کنم و تصمیم گرفتم ذهنم را آرام و بر مطالعه فا تمرکز کنم.

استاد بیان کردند:

«خواه این‌ها توانایی‌های فوق‌طبیعی شما باشند یا بازشدن قفل گونگ یا هر چیز دیگر، از طریق تزکیه در دافا است که به آن‌ها نائل شده‌اید. اگر دافا را در مقام دوم بگذارید و نیروهای فوق‌طبیعی‌تان را در مقام اول، یااینکه به‌عنوان شخصی روشن‌بین‌شده، فکر کنید هر چه را به این یا آن شکل می‌فهمید صحیح است یا حتی فکر کنید که آنقدر بزرگ هستید که فراسوی دافا رفته‌اید، می‌توانم بگویم که از همین حالا شروع به سقوط کرده‌اید و شما در خطر هستید و بدتر و بدتر می‌شوید.» (سخنرانی ششم، جوآن فالون)

قلبم به لرزه افتاد: آیا این طلب‌کردن افتخار شخصی نیست؟ احساس شرمساری شدیدی داشتم. با نگاهی به زمان‌هایی که با محنت‌های بزرگ روبرو بودم، به‌وضوح می‌دانستم که استاد نیک‌خواه در کنارم هستند و هر لحظه مرا راهنمایی می‌کنند. ازطریق لطف بی‌حدوحصر استاد بود که قدرت درونی بی‌نظیری به دست آوردم که به من اجازه داد استقامت کنم و به امروز برسم. چگونه می‌توانستم به‌دنبال افتخار شخصی باشم؟ آیا این نوعی بی‌احترامی به استاد و دافا، مظهری از جهل و تکبر نیست؟

ریشه وابستگی‌ام به خودنمایی را پیدا کرده بودم و به نظر می‌رسید که این وابستگی عمیقاً پنهان به میزان قابل‌توجهی کاهش یافته است. واقعاً قدرت دافا را تجربه کردم. در روزهای بعد، هر زمان که وابستگی به خودنمایی ایجاد می‌شد، می‌توانستم فوراً آن را تشخیص دهم و از بین ببرم.

حسادت علت است، رنجش نتیجه آن است

برای چند روز، مدام به این فکر می‌کردم که چه چیزی مانع جذب واقعی من در فا شده است. هر روز جوآن فالون را می‌خواندم و شروع به آرام‌کردن ذهنم و نگاه‌ به درون کردم. پس از شناسایی وابستگی‌هایم و رها کردن منیت، وقتی دوباره فا را مطالعه می‌کردم، می‌توانستم معانی و اصول عمیق‌تر آن را درک کنم.

پس از درک بیشتر اصول فا، اکنون می‌توانم به‌راحتی وابستگی‌هایم را در هر فکر، کلمه و عمل تشخیص دهم. ازطریق تزکیه سخت‌کوشانه می‌توانم به‌تدریج آن‌ها را از بین ببرم.

ازآنجاکه در گذشته درک محکمی از فا نداشتم، معتقد بودم که حسادتم به‌طور قابل‌توجهی کاهش یافته است، تقریباً انگار دیگر نمی‌توانستم آن را احساس کنم. حالا که می‌دانم ریشۀ پریشانی قلبم در حسادت است، این وابستگی حیله‌گر جایی برای پنهان‌شدن ندارد. ازآنجاکه در ابتدا نمی‌توانستم ریشه آن را تشخیص دهم، طی زمانی طولانی به حسادتم خوراک دادم. آن درواقع به تمایل به نگاه به بیرون و شکایت از دیگران تبدیل شد، که منجر به ناراحتی و رنجش فراوانم می‌شد.

در سال‌های اخیر، هنگام نگهداری از نوه‌ام در خانه پسرم، سرم با خرید، آشپزی، نظافت و شست‌و‌شو شلوغ بود. از سختی یا خستگی نمی‌ترسیدم. از صمیم قلب، خودم را وقف انجام این کارها کردم. می‌دانستم که به‌عنوان یک تمرین‌کننده دافا، باید زیبایی و سرشت خارق‌العاده دافا را به پسر و عروسم نشان دهم. عروسم حتی برای همکارانش از من تعریف می‌کرد و می‌گفت: «مادرشوهرم به‌طور خاصی با من خوب است. خانه ما تمیز و مرتب است و پسرم سالم و باهوش است.»

در طول مدتی که از نوه‌ام مراقبت می‌کردم، سه کار را تحت حمایت استاد انجام می‌دادم. اما من و عروسم دچار اختلاف شدیم. او مرا متهم می‌کرد که او را فریب دادم و مدعی شد که مهربانی‌ام ظاهری است. او شروع به دعوا با پسرم کرد و مرا مقصر همه‌چیز دانست. به‌مرور این موضوع باعث شد پسرم از من دلخور شود. او اغلب با من یکی به دو، و با همسرش مشاجره می‌کرد و حتی احساس ناامیدی می‌کرد.

سپس بر سر موضوعی که به نوه‌ام مربوط می‌شد با پسرم درگیر شدم. او با تمسخر گفت: «همیشه حق با توست. فقط تو می‌دانی چگونه به افراد آموزش دهی!» خیلی عصبانی بودم، اما سعی کردم سرکوبش کنم. احساس ناراحتی کردم، زیرا درکم از فا سطحی بود. این اختلافات را کاملاً از منظر بشری می‌دیدم. فقط می‌دانستم که نباید با پسر یا عروسم درگیر شوم، بنابراین تحمل کردم و فکر کردم: «نمی‌توانم شهرت دافا را خدشه‌دار کنم یا اجازه بدهم که آن‌ها دافا را اشتباه درک کنند.»

عروسم عمیقاً تحت تأثیر حزب کمونیست چین (ح‌.ک.چ) قرار داشت و هنوز از سازمان‌های آن خارج نشده بود. این امید را داشتم که روزی بتوانم حقیقت را برایش توضیح دهم و او با ترک ح.‌ک.‌چ موافقت کند و آینده‌ای روشن داشته باشد. می‌دانستم که نمی‌توانم اجازه دهم کاستی‌هایم آن‌ها را از بین ببرد. اما تمام تلخی‌ها، نارضایتی‌ها و رنجش‌هایم در درونم می‌جوشید و کاملاً در ذهنیت افراد عادی گیر افتاده بودم.

درحالی‌که فا را ازبر می‌خواندم، ناگهان فهمیدم که تزکیه‌ام سطحی بوده است - فقط سعی می‌کردم فرد خوبی باشم. فقط تغییرات سطحی ایجاد کرده بودم و بدون اینکه اساساً خودم را تغییر دهم، برای دیگران نقش ایفا می‌کردم. واقعاً نه خودم را به‌عنوان تزکیه‌کننده در نظر می‌گرفتم، و نه خودم را در حد استانداردهای دافا نگه می‌داشتم. جای تعجب نیست که عروسم آن را «بازیگری» نامید و پسرم گفت: «همیشه حق با توست. فقط تو می‌دانی چگونه به افراد آموزش دهی.» آیا صرفاً درحال استفاده از فا برای اصلاح دیگران نبودم؟ به نظر می‌رسید که واقعاً باید تلاش کنم تا خودم را مورد بررسی قرار دهم.

با جستجوی درونم، وابستگی‌ام به خودنمایی، عدم تمایل به شنیدن انتقاد، وابستگی به نوه‌ام، غرورم و چیزهای دیگری را کشف کردم. پس از مدت‌ها جستجو، هنوز نمی‌توانستم علت اصلی را پیدا کنم، که در‌نهایت منجر به این شد که عروسم طلاق بگیرد و پسرم از من رنجش زیادی داشته باشد. هر وقت با او صحبت می‌کردم، با عصبانیت پاسخ می‌داد. بعد از آن، اندوه، درد و رنجشم شدت می‌یافت و گریه می‌کردم.

استاد که دیدند به‌تنهایی متوجه کاستی‌هایم نمی‌شوم، مرا روشن کردند. آیا این حسادت نیست؟ بارها آن بخش از فا درباره حسادت را خواندم و فهمیدم که علت اصلی ناراحتی قلبم درواقع حسادت است. پس از درک این اصل، متوجه شدم که این حسادت در هر فکر و گفتار و عملم ظاهر می‌شود.

با تأمل در گذشته‌ام، دیدم که اغلب دیدگاه‌هایم را به پسرم تحمیل می‌کردم، سعی می‌کردم او را تغییر دهم و معتقد بودم که همیشه حق با من است. وقتی گوش نمی‌داد، ناراحت می‌شدم و از او شکایت می‌کردم. حتی او را به‌خاطر درگیری با عروسم سرزنش می‌کردم، از اینکه شوهر خوبی نبود، مسئولیت‌پذیر نبود و برای خانواده‌اش ارزش قائل نبود، از او دلخور می‌شدم. این رویکرد درواقع نارضایتی‌ام از او را عمیق‌تر کرد.

درخصوص به‌ظاهر مهربانی‌ای که به عروسم داشتم، آن از غرور ناشی می‌شد. می‌خواستم خودم را به نمایش بگذارم و تعریف و تمجید بشنوم. اما به‌محض اینکه کسی چیزی منفی درباره‌ام می‌گفت، منفجر می‌شدم. فقط پس از درک اصول فا متوجه شدم که عدم تمایلم به شنیدن انتقاد نیز نوعی حسادت است. این باعث می‌شد که به بیرون نگاه کنم تا معایب دیگران را جستجو کنم و آن‌ها را به‌خاطر مشکلاتم سرزنش کنم.

شروع به استفاده از فا، برای هدایت خودم کردم و کاملاً استانداردهای دافا را رعایت کردم. روی تزکیه واقعی خودم تمرکز کردم تا ماده مخرب رنجش را از بین ببرم. دیگر از پسرم رنجشی نداشتم. درعوض ازطریق دافا، ذهنیت نیک‌خواهی و بردباری را تزکیه کردم، درحالی‌که به او و عروسم محبت می‌کردم. وقتی با آن‌ها صحبت می‌کردم، با لحنی آرام و مهربان، صمیمی بودم، درحالی‌که واقعاً احساسات آن‌ها را در نظر می‌گرفتم.

به‌عنوان مثال، پسرم کاملاً تنبل است و اغلب جوراب‌های کثیفش را روزها بدون شستن رها می‌کند. در گذشته، هر وقت این را می‌دیدم، حتی قبل از اینکه دهانم را باز کنم، رنجشم شدت می‌یافت. درحالی‌که آشکارا عصبانی بودم، می‌گفتم: «عجله کن و جوراب‌هایت را بشور!» اما او لجباز است. هرچه بیشتر او را تحت فشار می‌گذاشتم، کمتر می‌خواست حرف گوش کند. سپس شروع به انتقاد و گلایه می‌کردم که فقط باعث می‌شد پاسخ منفی بدهد. فقط آن را تحمل می‌کردم، اما در آرامش نبودم. من تمیزی را دوست دارم و از جوراب‌های بدبو اذیت می‌شدم. اما اگر آن‌ها را برایش می‌شستم، احساس می‌کردم دارم او را لوس می‌کنم.

حالا وقتی می‌بینم جورابش چند روزی است که شسته نشده، عصبانی و ناراحت نمی‌شوم. درعوض با آرامش و مهربانی می‌گویم: «اگر وقت داری، لطفاً جوراب‌هایت را بشور.» او معمولاً به‌نحوی پاسخ می‌دهد و می‌گوید که به‌زودی آن‌ها را خواهد شست.

من و پسرم بر سر نحوه نگهداری از نوه‌ام اختلاف داشتیم. اغلب احساس می‌کردم که رویکرد پسرم اشتباه است. او مکرراً پسرش را سرزنش می‌کرد و او را به گریه می‌انداخت که قلبم را می‌شکست. شروع به انتقاد از پسرم می‌کردم و گفتگوی ما اغلب با حرف‌هایی ناخوشایند تمام می‌شد. یک روز درحالی‌که نوه‌ام مشغول غذاخوردن بود، پسرم با صدای بلند او را سرزنش کرد. نوه‌ام شروع به گریه کرد و از خوردن غذا دست کشید. اما این بار، ناراحت نشدم و با پسرم بحث نکردم. آرام ماندم، انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است.

از آن زمان، نگرش پسرم نسبت به نوه‌ام ملایم شد و کم‌کم به او در انجام تکالیف کمک کرد. فهمیدم که این نگرش کمکم می‌کند تا شین‌شینگم را بهبود بخشم. واقعاً با تغییر قلبم، دیدگاهم تغییر کرد، لحنم نرم شد و پسرم نیز تغییر کرد. او نه‌تنها صدایش را برایم بلند نمی‌کند، بلکه رفتارش هم بسیار محترمانه شده است.

عروسم مثل قبل با من مهربان شد. می‌دانستم که او سر کارش بسیار مشغول و خسته است، بنابراین سعی می‌کردم از او مراقبت و درکش کنم. غذاهای خوب برایش آماده کردم و او بسیار خوشحال می‌شد. محیط خانواده تغییر کرد و همه‌چیز بهتر شد.

پس از شناسایی علت اصلی رنجشم، خودم را با اصول دافا هدایت کردم و حسادت مکررم را با نیک‌خواهی و بردباری جایگزین کردم. درنتیجه توانستم رنجش دیرینه‌ خود از شوهرم را کنار بگذارم. در گذشته سعی می‌کردم به روش‌های مختلف آن را کنار بگذارم، اما نمی‌توانستم آن را از بین ببرم، زیرا از روش‌های بشری استفاده می‌کردم.

اکنون می‌دانم که بدون قدرت دافا، یک شخص واقعاً چه چیزی می‌تواند به دست آورد؟ بنابراین تنها راه پیش رو این است که افکار، کلمات و اعمالم همگون با فا باشد؛ واقعاً خودم را تزکیه کنم؛ شین‌شینگم را بهبود بخشم؛ و با دافا یکی شوم تا به قلمرو رهایی از خودخواهی که استاد الزامی می‌دانند، دست یابم؛ درحالی‌که با اصلِ در اولویت قرار‌دادن دیگران همسو می‌شوم.

پس از رهاکردن رنجش از شوهرم که سال‌ها درآمدی نداشت، توانستم برخی از پرداخت‌های معوقه پروژه‌های او را پس بگیرم. این به ما کمک کرد تا به بحران اقتصادی طولانی‌مدت در خانواده‌ام پایان دهیم و محیط خانه‌مان آرام و هماهنگ شود.

می‌دانم که وضعیت تزکیه‌ام از استانداردهای دافا دور است. استاد نیک‌خواه و دافا چیزهای بسیاری به من داده‌اند. به‌عنوان یک تزکیه‌کننده، فقط می‌توانم تلاش کنم خودم را بهبود بخشم تا شایسته تلاش‌های بی‌کران استاد باشم. با پیشروی به جلو، باید با صداقت تزکیه کنم، خالصانه حقیقت را روشن کنم، به استاد کمک کنم تا افراد بیشتری را نجات دهند، و مسئولیت‌های یک تمرین‌کننده دافا را به‌عهده بگیرم. مصمم هستم که مأموریت تاریخی‌ام را به انجام برسانم و با استاد به خانه برگردم.

موارد فوق برخی از درک‌هایم در سطح کنونی‌ام است. اگر مغایرتی با فا وجود دارد، لطفاً به آن اشاره کنید.