(Minghui.org) حدود 28 سال است که فالون گونگ را تمرین کردهام. استاد لی هنگجی، بنیانگذار این تمرین، بدن و ذهنم را بهطور چشمگیری بهبود بخشیدهاند.
یک بار با دوستی برخورد کردم که سالها او را میشناختم. او با دیدن اینکه حالم چقدر خوب است شگفتزده شد و گفت: «مدت زیادی است که همدیگر را ندیدهایم و تو هنوز خیلی جوان به نظر میرسی.» میتوانم بگویم که او واقعاً تحت تأثیر فالون گونگ قرار گرفته است.
پس از شروع آزار و شکنجه، بهخاطر اعتقادم به زندان افتادم و پس از بازگشت به خانه، مقامات محلی با من مثل یک هدف تحتنظر اصلی رفتار کردند. گروهی از مأموران پلیس مسئول نظارت بر من بودند. مرا تحتنظر قرار میدادند تا ببینند کجا کار میکنم، چگونه سر کار میروم و با چه کسانی تعامل دارم. آنها همه این اطلاعات را بهاصطلاح «اطلاعات فالون گونگ» در نظر میگرفتند.
اما هیچیک از آنها مزاحمتی برای من نبود و فقط کاری را که قرار بود انجام دهم، انجام میدادم. سر وقت سر کار میرفتم و هرگز دیر نمیکردم. سالی پس از سال دیگر، سرشار از انرژی و سلامتی بودم و هرگز از مرخصی استعلاجی استفاده نکردم. در محل کار، قابلاعتماد، مسئولیتپذیر و سختکوش هستم. یک بار پرستاری از من تعریف کرد: «تو فرد خیلی خوبی هستی و همیشه خندانی!»
روزی مرد جوانی دوستدخترش را به مطب پزشکان آورد و اتفاقاً من تنها کشیک بودم. او در طول این روند، ساکت بود، اما به دوستدخترش کاملاً توجه داشت. پس از معاینه، انجام آزمایشهای آزمایشگاهی و دریافت گزارش، به من گفت: «در بیمارستانهای زیادی بودهام و با پزشکان زیادی ملاقات کردهام. شما بهترین دکتری هستید که تا به حال دیدهام؛ نحوه رفتار شما با بیمار، نگرش و مهارتهای پزشکی شما قابلتوجه هستند.»
پاسخ دادم: «ممنونم، این کاری است که باید انجام دهم.» دوستدخترش پرسید: «آیا پاکت قرمز [هدایای پولی یا رشوه] را از ما میپذیرید؟»
به آنها گفتم: «من تمرینکننده فالون گونگ هستم که از اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری پیروی میکنم. هرگز چنین چیزی را قبول ندارم. اینجا یک نشان یادبود دافاست. اگر بتوانید عبارات خوشیمنی را که روی این نشان نوشته شده است تکرار کنید، برکت خواهید گرفت.»
هر دو آنها از دریافت نشان یادبود خوشحال به نظر میرسیدند و حتی قبل از رفتن، شروع به تکرار عبارات «فالون دافا خوب است» و «حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» کردند که روی نشان چاپ شده بود.
یکی از پلیسها که مرا تحتنظر داشت، با تمرینکننده فالون گونگ دیگری ملاقات کرد و با ناباوری از این تمرینکننده پرسید: «چرا او [با اشاره به من] پس از گذراندن اینهمه مشکلات در زندگیاش، هنوز اینقدر خوشحال است؟» آن تمرینکننده توضیح داد که تمرین فالون گونگ ذهن فرد را ازطریق اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری تزکیه میکند. در ادامه گفت اینگونه است که میتوان از نظر ذهنی و جسمی جوان ماند. پلیس سری به نشانه تأیید تکان داد و بعد از آن دیگر مرا تحتنظر قرار نداد.
نگرش من به مأموران پلیس نیز با گذشت زمان تغییر کرد. هنگامی که آنها شروع به نظارت بر من کردند، در ابتدا مقاومت، ترس و حتی رنجش داشتم. با بهبود ازطریق تزکیه و ارتقا شینشینگم، احساسات منفیام ناپدید شد. درعوض نسبت به مأموران پلیس باملاحظه شدم، نسبت به آنها احساس بخشش پیدا کردم و احساس میکردم که میتوانم به نجاتشان کمک کنم.
متوجه شدم که نگرش پلیس به تمرینکنندگان فالون گونگ نیز دستخوش تغییر شده است. در ابتدا رفتارشان خصمانه و حاکی از تکبر بود؛ بهتدریج منفعل و متحیر شدند. با ادامه روند اصلاح فای استاد، عوامل شرور بیشتری حذف شدند و مأموران پلیس نگرش خود را تغییر دادند و حتی شروع به تحسین تمرینکنندگان فالون گونگ کردند، بهویژه آنهایی که محکم و مصمم بودند. این مأموران پلیس همچنین در مواجهه با آزار و شکنجه، کمتر فعال شدند.
در سالهای اخیر، دفتر امنیت داخلی محلی یک عملیات «کنترلی» در مقیاس وسیع علیه تمرینکنندگان فالون گونگ راهاندازی کرد. تمام تمرینکنندگانی که قبلاً زندانی شده بودند بهعنوان اشخاص کلیدی فهرست شدند. من یکی از آنها هستم، اما ترسی نداشتهام. اگرچه آنها در اطرافم هستند و مرا تحتنظر دارند، اما آنها را «محافظ» تلقی میکنم. بهعنوان یک تمرینکننده دافا بدون اینکه تحت تأثیر قرار بگیرم، همچنان هر کاری را که قرار است انجام دهم، انجام میدهم.
یک بار، در طی جلسهای در اداره پلیس، مأموران پلیس و امنیت داخلی دور هم جمع شدند و جلسهای را درباره من برگزار کردند. در اصل، بسیاری از افرادی که در نظارت بر من دخیل بودند نمیدانستند که من چهجور فردی هستم، فقط میدانستند که تمرینکننده فالون گونگ هستم.
وقتی اطلاعات تهیهشده درباره من از منابع مختلف، توسط مقامات جمعآوری شد، بسیاری از مأموران تحت تأثیر قرار گرفتند. این چیزی است که بعداً یکی از مدیران اداره پلیس به من گفت. او گفت: «در گذشته، فقط میدانستیم که تو تمرینکننده فالون گونگ هستی. اکنون تو را بهعنوان یک شخص میشناسیم. ما تفاوتهایی با هم داریم، اما من شخصیت شما را تحسین میکنم.»
درواقع من فقط کاری را انجام میدادم که بهعنوان یک تمرینکننده فالون گونگ باید انجام میدادم، از اصول تمرین پیروی و براساس وجدانم عمل میکردم. در چشمان مأموران پلیسی که مرا زیر نظر داشتند اینگونه به نظر میرسیدم:
با پشتکار کار میکنم و هیچ روزی را از دست ندادهام. بهموقع سر کار هستم و گاهی بهخاطر مشغله کاری تا دیروقت کار میکنم. پیاده به محل کار میروم و برمیگردم و چون سالم هستم تند راه میروم.
هر شنبه به ملاقات همسرم میروم که دچار اسکیزوفرنی است و در یک مرکز مراقبتهای طولانیمدت بستری است. برایش غذا و وسایل شخصی میبرم. مانند مردی درستکار رفتار میکنم و هیچ عادت بدی ندارم. شیک و مرتب لباس میپوشم و رفتار یک تمرینکننده دافا را حفظ میکنم.
میدانم که این بهخاطر فالون دافاست. بنابراین از فالون دافا و استاد لی بسیار سپاسگزارم.