(Minghui.org) هشت سال پیش بازوی چپ، شانه و کمرم بیش از شش ماه درد داشتند. به درونم نگاه کردم و وابستگیهای زیادی را پیدا کردم. همچنین بینشهای تزکیه درباره محنتهای بیماری را با سایر تمرینکنندگان تبادل کردم. درد بهتدریج ناپدید شد. اما برخی از «عوارض جانبی» وجود داشتند. شانه چپم همیشه صدای ترک میداد. اگرچه درد نداشت، اما احساس راحتی هم نداشت. در قلبم میدانستم دلیلش این است که بر محنت غلبه نکردهام. مشکل دقیقاً چه بود؟
چند سال گذشت و شانهام همچنان درد میکرد. سعی میکردم افکار درست بفرستم، آن را تصدیق نکنم و غیره.
یک روز صبح که تمرین دوم را انجام میدادم طبق معمول صدای ترکخوردن شانهام را شنیدم. یک فکر داشتم: از تواناییام برای دیدن اینکه چهچیزی باعث این مشکل شده است استفاده کنم. گاهی وقتی افکار درست میفرستم چیزی میبینم. چشمانم را بستم و تمرکز کردم. سیاهچالهای جلویم ظاهر شد و احساس کردم که درحال سُر خوردن به داخل آن هستم.
ناگهان ایستادم و صحنههایی نمایان شدند. تصاویر بسیاری از افراد خیلی سریع مثل برق از مقابلم گذشتند. شنیدم که شخصی میگفت: «آفریدگار تصمیم گرفتند که دافا را در جهان دنیوی گسترش دهند. تو فا را کسب کردی، اما ما را اینجا ثابت کردی و ما نمیتوانیم فا را به دست آوریم.»
شوکه شدم. وقتی دقیق نگاه کردم احساس کردم که آنها مانند سان ووکونگ، پادشاه میمونی، هستند که توسط بودا در زیر کوه محبوس شد.
میدانستم که همه این افراد مدت زیادی منتظر هستند تا نجات یابند. اشک روی گونههایم غلتید.
بله، دافا درحال گسترش یافتن در جهان است و آنها نیز مشتاق کسب فا بودند. اما هیچ کاری برای کمک به آنها انجام ندادم. آنها در این مکان گرفتار شده بودند و نمیتوانستند نجات پیدا کنند.
به آنها گفتم که بروند. کسانی که باید راهحلی نیکخواهانه دریافت کنند، آن را دریافت خواهند کرد، درحالیکه کسانی که باید فا را به دست آورند آن را کسب خواهند کرد. گذشتهها گذشته است. بهمحض اینکه به این فکر افتادم تمام بدنم لرزید. شانه و بازوی چپم ناگهان احساس سبکی شدیدی پیدا کرد.
درحالیکه این صحنهها را میدیدم همچنان مشغول انجام تمرین دوم بودم. خیلی هیجانزده شدم. نمیدانم که در طول میلیونها سال چقدر قدردانی یا رنجش شکل گرفته است؛ اما همه آنها بهخاطر دافا یک راهحل دریافت کردند. کارمایی که در طول زندگیهای متعددم در بُعدهای من ایجاد شده بود از بین رفت! مشکل شانهای که سالها مرا آزار میداد در عرض چند دقیقه ناپدید شد.
فهمیدم که وقتی با مشکلاتی مواجه میشویم که حل آنها غیرممکن به نظر میرسد، بهجای طفره رفتن باید آنها را بهطور جدی بررسی کنیم. اگر بر این محنتها یا مشکلات غلبه نکنیم، تا زمانی که شینشینگ خود را بهبود نبخشیدهایم، آنها باقی خواهند ماند.
میخواستم تجربیاتم را با تمرینکنندگانی مثل خودم به اشتراک بگذارم که نمیتوانند وابستگیهای خود را پیدا کنند یا جایی گیر کردهاند که باعث میشود برای مدتی طولانی در محنت قرار گیرند. شاید آن بهدلیل کارمایی است که در طول زندگی گذشته خود جمع کردهایم که باید جبرانش کنیم و به آنها کمک کنیم راهحلی نیکخواهانه دریافت کنند.
استاد اصول فا را بهوضوح توضیح دادند: «بدهیها باید پرداخت شوند.» (سخنرانی سوم، جوآن فالون). ازآنجاکه فا را به دست آوردهایم، چهچیزی را نمیتوانیم رها کنیم؟ بیایید به روشی واقعبینانه تزکیه کنیم و استاد را تا خانه دنبال کنیم.
اینها درک من در سطح تزکیهام است. لطفاً اگر جایی برای پیشرفت وجود دارد، مرا اصلاح کنید.