(Minghui.org) یک شب در سال 2023 که با خانوادهام در یک رستوران شام میخوردیم، برادرزادهام گفت: «پسرعمویم [نوه برادر بزرگم] میخواهد به ارتش ملحق شود، و افراد بخش نیروهای مسلح میگویند که او شرایط سیاسی لازم را ندارد، زیرا در خانواده شما یک تمرینکننده فالون گونگ هست.»
او همچنین گفت: «من هم برای ترفیع، باید امتحان سیاسی بدهم، پس چهکار کنم؟» برادرشوهرم به من گفت: «تو باید درباره آن [اشاره به تمرین فالون گونگ من] فکر کنی. نوههایت بزرگ میشوند، باید به فکر آنها باشی.» برادرم افزود: «هرکسی از تو میخواهد چیزی را [برای رها کردن تمرین فالون گونگ] امضا کنی، باید امضایش کنی.»
فکر کردم باید نیکخواهی داشته باشم. به یاد حرف استاد افتادم که بیان کردند: «... اما فقط با تحت تأثير قرارنگرفتن قلبتان قادر خواهيد بود تمام وضعيتها را اداره كنيد.» («آخرین وابستگی(های)تان را از بین ببرید»، نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر جلد 2)
عصبانی نبودم، اما قلبم کمی ناآرام بود. به آنها گفتم: «همه شما میدانید که دافا خوب است. من مردم را نمیکشم و هیچ قانونی را زیر پا نمیگذارم. چهچیزی را امضا کنم؟ مسخره است. حزب کمونیست در هریک از [کمپینهای سیاسیاش] افراد خوب را مورد آزار و اذیت قرار میدهد، آسمان آن را نابود خواهد کرد.»
چون در رستوران بودیم، آنها سریع گفتند: «پیشخدمتها میروند و میآیند. نمیخواهیم آنها این حرفها را بشنوند. بیایید درباره چیز دیگری صحبت کنیم.» فکر کردم هر کسی سرنوشت خودش را دارد. به من ربطی ندارد که آیا او میتواند به ارتش ملحق شود یا نه.
وقتی به خانه رسیدم به درونم نگاه کردم: چهچیزی قلبم را تحت تأثیر قرار داد؟ این یک خود دروغین است. همچنین وابستگیهای زیادی را پیدا کردم: منافع شخصی، حسادت، رنجش، رقابتطلبی و ناتوانی در تحمل انتقاد. وابستگیهای زیادی داشتم و همه آنها ریشه در خودخواهی داشتند.
متوجه شدم که مشکلاتم رنجش، رقابتطلبی، عدم تحمل انتقاد، مهربان نبودن و فکر نکردن به دیگران است. اتهامات و انتقادات مردم ممکن است اشتباه باشد، اما من باید تحتتأثیرقرارنگرفته باقی بمانم، مهربان و باملاحظه باشم. باید در زمان محدود باقیمانده برای اصلاح فا، این وابستگیها را رها کنم. در قلبم به استاد گفتم: «این عقاید و تصورات بد مال من نیستند، آنها را نمیخواهم.» از استاد خواستم کمکم کنند تا آنها را از بین ببرم.
فکر میکردم که این آزمون را سپری کردم. بعد از چند روز بهدلایلی شوهرم ناراحت شد و با من صحبت نمیکرد. بعدها فهمیدم که برادرش مجدداً درباره من بد گفته است. با خودم فکر کردم: این بار باید نیکخواهی و بردباری را در خودم تزکیه کنم و این فرصتی برای بهبود من است.
چند روز بعد، وقتی شوهرم به خانه آمد، سرزنشم کرد و گفت: «تو تمام روز کار خودت را انجام میدهی [اشاره به کارهایی که من انجام میدهم تا درباره فالون گونگ به مردم بگویم]. نوه برادر بزرگ ما میخواهد سرباز شود. بهخاطر اینکه تو فالون گونگ را تمرین میکنی، مقامات نظامی برای تحقیق به خانهاش رفتهاند. چه اتفاقی برایش خواهد افتاد؟ سرنوشت نوه خودمان چه خواهد شد؟»
در این زمان، فکر کردم باید امروز را تحمل کنم. اما هنوز در قلبم کمی احساس ناراحتی میکردم. هنوز میخواستم در پاسخ مشاجره کنم، بنابراین با مهربانی به او گفتم: «نگران نباش، نوه ما هنوز کوچک است. قبل از اینکه پسر برادرمان به ارتش بپیوندد این روندی عادی است که مقامات نظامی به خانهاش سر بزنند.» فکر کردم: نوه ما میداند که دافا خوب است، بنابراین استاد از او محافظت خواهند کرد. او هر شغلی که داشته باشد خوب خواهد بود، بنابراین لازم نیست سرباز باشد.
بعداً به درون نگاه کردم و متوجه شدم که در آزمون امروز قبول نشدم. مهربانیام کافی نبود، همچنان میخواستم بحث کنم و همچنان به نظر خودم چسبیده بودم. به احساسات طرف مقابل فکر نمیکردم. احساس میکردم که از اصول کیهان کهن خارج نشدهام. بعد از مدتی آرامشدن، به همسر برادرم زنگ زدم و از او خواستم با هم صحبت کنیم. در طول راه فکر کردم: این بار باید مهربان باشم، صبور باشم، استاندارد را رعایت کنم و از دید او به مشکل نگاه کنم.
در طول دیدارمان پرسیدم: «آن افراد به خانه شما آمدند؟» او گفت: «افراد نیروهای مسلح درباره مسائل خانوادگی پرسوجو کردند و پرسیدند که چرا نوهام میخواهد سرباز شود؟ افرادی از مجتمع که دور هم جمع شدند گفتند که یکی از اعضای خانوادهشان فالون گونگ را تمرین میکند. دامادم گفت که تمرین او به ما ربطی ندارد. ما چیزی درباره آن نمیدانیم. هیچکسی دیگر به مسئول مجتمع پاسخ نداد. پس از مدتی، مسئول مجتمع گفت که او [اشاره به من] مدت زیادی است که [تمرین را] کنار گذاشته است. درواقع او بهدنبال راه خروجی برای خودش بود.» خوشحال شدم که افراد در وزارت نیروهای مسلح و بقیه کارکنان آینده روشنی را انتخاب کردند.
همسر برادرم دوباره گفت: «اگر بهخاطر تمرین تو نبود، نوه من پارسال سرباز میشد.» با جدیت به او گفتم: «لطفاً حرف بیهوده نزن. برایت خوب نیست. او بهدلیل مشکلات سلامتیاش نتوانست به سربازی برود. شما نمیتوانید فالون گونگ را نکوهش کنید، در غیر این صورت، برای خودتان کارما ایجاد میکنید. شما میدانید که دافا خوب است. یادت میآید که من قبلاً چطور بودم؟ اکنون چطور به نظر میآیم؟ شما آن را میبینید. اما، چنین تمرین خوبی توسط حزب کمونیست مورد آزار و اذیت قرار میگیرد. آسمان این گناه را تحمل نمیکند! آسمان آن را نابود خواهد کرد و هیچکسی نمیتواند جلوی آن را بگیرد. تنها با جداشدن از آن میتوانیم وارد عصر جدیدی شویم. اکنون فاجعههای زیادی وجود دارد، اما این چیزی نیست که ما میخواهیم ببینیم. شما باید به نوهتان بگویید که به یاد داشته باشد: "فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است." او آینده درخشانی خواهد داشت.»
وقتی این را گفتم، او گفت: «به او میگویم یادش بماند و آن را در قلبش نگه دارد.»
یک روز در ماه مارس، بهطور اتفاقی در خیابان با هم ملاقات کردیم. او گفت: «نوهام در سربازی پذیرفته شده است.»
استاد، بهخاطر ارزانیداشتن رحمت و نجات سپاسگزارم. تنها راهی که میتوانم جبران کنم این است که با پشتکار تزکیه کنم. در طول بیش از 20 سال تزکیه، بزرگترین دستاوردم ایمان به استاد و فاست. در طول سالها، وابستگیهای اساسی من حسادت، رنجش، رقابتطلبی، امتناع از انتقاد، خودخواهی و وابستگی شدید به منیت بوده است. بعداً متوجه شدم که اینها چیزهایی متعلق به جهان قدیم هستند. اگر میخواهیم از کیهان قدیم بیرون بپریم، باید عقاید و تصوراتمان را تغییر دهیم. در آینده باید نوعدوستبودن را تزکیه کنم و دیگران را قبل از خودم در اولویت قرار دهم، یعنی موجودی خدایی در جهان جدید باشم.
روند نوشتن این مقاله به من کمک کرد تا عقاید و تصورات بشریام را شناسایی و حذف کنم. احساس میکنم پیشرفت کردهام.
سطحم محدود است. اگر چیزی گفتم که با فا مطابقت ندارد، لطفاً مرا اصلاح کنید.
توجه: در چین، کسانی که فالون گونگ را تمرین میکنند، اجازه حضور در مدرسه نظامی را ندارند. اما ارتش عمومی این سیاست را ندارد.
(مقاله ارسالی منتخب بهمناسبت بزرگداشت روز جهانی فالون دافا در وبسایت مینگهویی)