(Minghui.org) در نیمه اول دسامبر2023، در منطقهمان برف زیادی داشتیم که رانندگی را خطرناک میکرد. درنتیجه حدود 10 روز بهمنظور روشنگری حقیقت برای مردم بیرون نرفتم. کمکم هوا بهتر شد، و یک روز خوب تصمیم گرفتم یک تقویم دافا برای عمویم ببرم.
برفِ درحال آب شدن از پشت بامش میچکید و پلههای جلوی خانهاش خیلی لغزنده بود. وقتی از پلهها بالا میرفتم لیز خوردم و محکم روی زمین افتادم. وقتی با احتیاط بلند میشدم، متوجه برجستگی ایجادشده روی دستم شدم. دستانم سنگین و مچ دستم کمی بیحس شده بود. عمویم پرسید که آیا خودم را مجروح کردهام. به او گفتم که حالم خوب است.
بعد از برگشتن به خانه، ماجرا را برای شوهرم تعریف کردم و او پیشنهاد داد برای احتیاط به پزشک مراجعه کنم. قلبم به لرزه افتاد، به همین دلیل نزد پزشک ارتوپد روستایمان رفتم. پزشک گفت ممکن است استخوانم شکسته باشد و گفت برای عکسبرداری با اشعه ایکس به بیمارستان مراجعه کنم. پسرم مرا با ماشین به بیمارستان برد. پزشک با دیدن نتایج عکسبرداری اشعه ایکس گفت: «یک استخوانتان شکسته است و باید بازویتان گچ گرفته شود.» به او گفتم که حالم خوب است و نیازی به این کار نیست.
در مسیر بازگشت به خانه، پسرم مرا سرزنش کرد و پرسید که چگونه بازویم بدون گچ گرفتن بهبود مییابد. در قلبم، مدام افکار درست میفرستادم. روز بعد، تمام خانواده مرا سرزنش کردند. پسر و عروسم نیز آمدند تا مرا سرزنش کنند.
بعداً یکی از همسایهها به من گفت که در شهر مجاور، یک پزشک بسیار ماهر استخوان وجود دارد، بنابراین پسر و عروسم مرا به آنجا بردند. مطب شلوغ بود. وقتی نوبت من شد، به پزشک اجازه دادم هر کاری میخواهد با دستم انجام دهد، اما بازهم در قلبم، افکار درست میفرستادم. پزشک پس از تشخیص شکستگی، دستم را پانسمان کرد و از من خواست یک سطل را با دستم بلند کنم و بهتدریج به آن آب اضافه کنم. گفت که باید قبل از ملاقات بعدی، پنج شش روز دستم را اینگونه تمرین دهم.
پس از بازگشت به خانه، فکر کردم که بهعنوان یک تزکیهکننده نباید از دستورات پزشک پیروی کنم. درعوض باید الزامات استاد را دنبال کنم. بنابراین به درون نگاه کردم تا ببینم چه وابستگیهایی باعث این محنت شده است، زیرا هیچچیز تصادفی نیست. با مطالعه فا شروع کردم.
ازطریق مطالعه فا فهمیدم که حتماً کارهایی را بهخوبی انجام ندادهام و نیروهای کهن بهانهای پیدا کردند تا برایم دردسر ایجاد کنند. عمیقتر به درون نگاه کردم و وابستگیهای زیادی را یافتم.
پس از چند روز ماندن در خانه پدریام و بازگشت به خانه متوجه شدم که پسرم بدون اطلاع من، روی پلههای جلوی خانهمان نرده نصب کرده است. بهخاطر انجام این کار سرش فریاد کشیدم که تمام وابستگیهایم مانند نفرت و شکایت، ناشکیبایی، تمایل به دعوا با دیگران و حسادت را آشکار کرد. این جریان او را بسیار ناراحت کرد و عصبانی شد. با یافتن این وابستگیها زبانم بند آمد. چگونه رفتار یک تزکیهکننده میتواند اینگونه باشد؟
ازطریق مطالعه فا، همچنین دریافتم که بهطور واقعی فا را مطالعه نمیکردم. برای مدتی طولانی، مطالعه فا را بهعنوان یک وظیفه انجام میدادم، به طوری که نمیتوانستم در زمان بروز مشکلات، خودم را با فا ارزیابی کنم. با مطالعه فا برای بیش از 20 سال، واقعاً از خودم شرمنده بودم. من شایسته نجات نیکخواهانه استاد نبودم. با داشتن اینهمه وابستگی، چگونه میتوانستم از بروز محنتها جلوگیری کنم؟ بنابراین فکری درست و قوی فرستادم و از استاد خواستم به من قدرت ببخشند تا از شر این مواد بد رها شوم!
این گفته وجود دارد که «بهبود آسیبهای استخوان و ماهیچهها صد روز طول میکشد.» اما شکستگی بازوی من طی 20 روز، بدون گچ گرفتن یا مصرف هیچ دارویی بهطور کامل بهبود یافت. این قدرت دافاست! استاد همیشه از من محافظت کردهاند و همهچیز را برای کمک به من در بهبود تزکیهام نظم و ترتیب دادهاند و به من یادآوری کردهاند که به درون نگاه کنم. اکنون تأثیر معجزهآسای نگاه به درون را درک میکنم.
من واقعاً تزکیه نمیکردم. درباره اعتقاد به استاد و فا صحبت میکردم، اما از وابستگیها، افکار و احساسات بشریام برای نگاه به دافا و استاد استفاده میکردم. استاد و فا را با قلبی ناخالص میسنجیدم.
در آینده، فقط میتوانم در سه کار خوب عمل کنم، همیشه خودم را براساس فا بسنجم، و از معیارهای یک موجود روشنبین استفاده کنم تا تمام ذهن و بدنم را با دافا همگون کنم، بهطوری که بتوانم به خانه حقیقیام برگردم.
این سطح تزکیه محدود من است. لطفاً اگر در زمینهای باید رشد کنم به آن اشاره کنید.