فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

[بزرگداشت روز جهانی فالون دافا] وقتی در آستانه مرگ بودم استاد مرا نجات دادند

7 ژوئن 2024 |   یویو، تمرین‌کننده فالون دافا در چین

(Minghui.org) درحالی‌که روز جهانی فالون دافا در سراسر جهان جشن گرفته می‌شود، ماجرایم را به اشتراک می‌گذارم تا به مزایای سلامت‌بخشی این تمرین گواهی دهم.

بعد از اینکه در سال 1997، تشخیص داده شد که به بیماری قلبی شدیدی مبتلا هستم، به بیمارستان رفتم، اما به من گفتند که نمی‌توانند هیچ کاری برای کمک به من انجام دهند. چند روزی در رختخواب ماندم و نمی‌توانستم غذا بخورم و منتظر مرگ بودم. سپس به یاد آوردم که همسایه‌ام لین یک بار به من گفت که چگونه پس از تمرین فالون دافا از بیماری‌هایش بهبود یافت و از من دعوت کرد آن را امتحان کنم. ازآنجاکه خانواده‌ام فقیر بودند، مجبور بودم هر روز ساعت‌های طولانی کار کنم، به‌علاوه از بچه‌ها مراقبت می‌کردم و کارهای خانه را انجام می‌دادم، بنابراین درخواست او را رد کردم.

در آن زمان فکر می‌کردم که هر وقت زمان داشته باشم، به لین ملحق می‌شوم و تمرین می‌کنم. اما زندگی قابل‌پیش‌بینی نبود و به نظر می‌رسید قبل از اینکه زمانی برای تمرین داشته باشم می‌میرم. بنابراین تصمیم گرفتم که اگر آن شب نمردم، روز بعد نزد لین بروم تا تمرین را یاد بگیرم. در ذهنم، مهم نبود که این تمرین بیماری مرا برطرف کند یا نه، فقط می‌خواستم با لین تمرین کنم.

آن شب طولانی بود. چند بار هشیاری‌ام را از دست دادم و نزدیک بود بمیرم. شوهرم بارها و بارها نقاط طب سوزنی‌ام را فشار داد و مرا به زندگی بازگرداند. بالاخره سحر شد و آماده رفتن شدم. به‌نوعی ضربان قلبم در آن زمان منظم بود. اگرچه بسیار ضعیف بودم و حتی قدرت بازکردن چشمانم را نداشتم، شوهرم توانست به من کمک کند تا به خانه لین برسم. قبل از آن نمی‌توانستم بایستم، چه رسد به اینکه راه بروم.

وارد خانه لین شدیم و او به من کمک کرد روی یک نیمکت بنشینم و چند مقاله از استاد لی، بنیانگذار فالون دافا، را برایم خواند. بعد از اینکه چند دقیقه صرف تمیز کردن اتاق کرد، شروع به نشان‌دادن تمرینات به من کرد. ناگهان انرژی گرفتم و توانستم تمرینات اول و سوم و چهارم را بدون استراحت یاد بگیرم. لین که نگران وضعیتم بود پیشنهاد کرد روی تخت بنشینم تا تمرین دوم را انجام دهم. اما به او گفتم: «نیازی نیست»، چون اصلاً خسته نبودم. درحالی‌که تمرین را یاد می‌گرفتم توانستم بایستم.

برای انجام تمرین دوم، فرد باید مدتی نسبتاً طولانی بایستد، بنابراین بعد از اینکه آن تمرین را تمام کردیم، لین به من گفت که بروم خانه و روز بعد برگردم. شوهرم هم همین را گفت و ما رفتیم. زمانی که به خانه رسیدم متوجه شدم بدون اینکه شوهرم مرا نگه دارد به خانه رفتم. صاف از پله‌ها بالا رفتم و اصلاً سخت نبود.

شوکه، هیجان‌زده و گیج شده شدم: آیا بهبود یافته بودم؟ آیا این واقعی بود؟ قبل از آن نمی‌توانستم چیزی بخورم و بنوشم. اگر این کار را می‌کردم، آب یا غذا را بلافاصله بالا می‌آوردم. داخل رفتم و برای خودم یک لیوان آب ریختم. ازآنجاکه می‌توانستم راه بروم، تصمیم گرفتم نوشیدنی را امتحان کنم. و اصلاً مشکلی نداشتم. خیلی خوشحال بودم؛ شخصی مثل من که در آستانه مرگ بود فقط با یادگیری تمرینات فالون دافا درمان شد!

شروع به مراقبت از خودم و انجام کارهای خانه کردم. همه لباس‌ها و ملحفه‌های کثیف را جمع کردم و همه آن‌ها را با دست شستم. اصلاً احساس خستگی نمی‌کردم. انگار فرد جدیدی بودم. علاوه‌بر بیماری قلبی، درواقع درد معده، هپاتیت، فشار خون بالا و مشکل گوش نیز داشتم. قبلاً تمام روز سرم وز‌وز می‌کرد. روزی نبود که کارهای خانه را بدون درد انجام دهم. اما حالا همه این‌ها از بین رفته بود و من خوشحال‌تر از همیشه بودم.

بسیار سپاسگزارم که استاد لی زندگی دوباره‌ای به من دادند. احساس می‌کنم خیلی خوش‌شانس هستم. همچنین امیدوارم کسانی که فالون دافا را نمی‌شناسند، درباره آن اطلاعات کسب کنند و از این تمرین بهره ببرند.