(Minghi.org) در سال1999، بهدلیل تمرین فالون دافا مجبور به ترک ارتش و دو بار به زندان محکوم شدم. اولین بار بهمدت هفت سال بازداشت شدم و درنتیجه شغلم را از دست دادم. بار دوم شش سال زندانی شدم و خانوادهام را از دست دادم.
بیش از ده سال زندگی در زندان مرا افسرده کرد. در سال 2020 که از زندان آزاد شدم، حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) مسیر مرا در جامعه مسدود کرد و هیچ چشماندازی برای خانواده و زندگی ثمربخش برایم باقی نگذاشت، اما استاد نیکخواه مرا به بازگشت به تمرین دافا راهنمایی کردند. بنابراین بدون تردید، مسیر تزکیهام را در طول دورۀ اصلاح فا آغاز کردم.
پس از آزادی از زندان، فکر کردم: «اکنون میتوانم تزکیه کنم. میتوانم آرام باشم و بیوقفه فا را مطالعه کنم، تمرینها را انجام دهم و افکار درست بفرستم.» مطالعۀ فا در زندان بسیار دشوار بود، چون در آنجا آزادی وجود نداشت. یک بار بهخاطر مطالعۀ فا، محلول فلفل تند روی من پاشیدند و برای دستنویس کردن فا با باطومهای الکتریکی به من شوک وارد کردند. بهمنظور محافظت از متنهای دستنویسشده دافا و برای مقاومت در برابر آزار و شکنجه دست به اعتصاب غذا زدم و در سلول انفرادی حبس شدم. فکر کردم پس از بیرون آمدن، باید جوآن فالون، متن اصلی دافا را ازبر کنم.
اگرچه بعد از آزادی از زندان شرایطم بهتر شد، نمیتوانستم تمرکز کنم. کارمای فکریام بسیار قوی و ازبین بردنش برایم دشوار بود. وقتی فا را میخواندم، انواع مختلفی از افکار عادی در ذهنم پرسه میزدند. احساس درماندگی و افسردگی میکردم.
همتمرینکنندگان به من پیشنهاد کردند که مقاله استاد «سرشت بودایی» (جلد دوم جوآن فالون) را مطالعه کنم و مقالههای تبادل تجربه در وبسایت مینگهویی را بخوانم درباره سایر تمرینکنندگانی که جوآن فالون را ازبر میکنند. اینها بهشدت الهامبخشم شدند. متوجه شدم دلیل اصلی اینکه نمیتوانم جذب فا شوم این است که خودآگاه اصلیام بهدلیل تصورات اکتسابی، وسوسههای مختلف و همچنین وابستگیهایی که در جامعه انباشتهام، بیحس شده است.
این عقاید و تصورات اکتسابی، افکار واقعیام را مسدود میکردند و آرام شدن برای ازبر کردن و مطالعۀ فا و همچنین انجام تمرینات را برایم دشوار میکردند. فقط با ازبر کردن فا میتوانستم آن مفاهیم و کارمای فکریام را از بین ببرم.
از 15ژانویه2021، شروع به ازبر کردن جوآن فالون کردم. در ابتدا، مقاومت قوی بود. مغزم از کار افتاده بود، جملۀ بعدی را بعد از ازبر کردن قسمت قبلی فراموش میکردم یا بعد از ازبر کردن قسمت بعدی جملۀ قبلی را فراموش میکردم. بعد از اینکه بالأخره یک پاراگراف را ازبر میکردم، تا روز بعد آن را فراموش میکردم.
درنهایت شروع کردم هر بار یک جمله، سپس هر بار یک پاراگراف را ازبر کنم. ازبر کردن بخشی از فا اغلب چند روز طول میکشید. اما تسلیم نشدم، هرچه سختتر بهنظر میرسید، مصممتر بودم که جوآن فالون را ازبر کنم.
هر روز صبح، پس از انجام تمرینها و فرستادن افکار درست، یک ساعت فا را ازبر میکردم. گاهی بیشتر ازبر میکردم، گاهی کمتر، اما هر روز این کار را ادامه میدادم. پس از تقریباً یک سال و نیم، ازبر کردن کل کتاب را به پایان رساندم. با ازبر کردن، رونویسی و مطالعۀ فا، انجام تمرینات و فرستادن افکار درست، اعتمادبهنفس پیدا کردم. اکنون چهار بار جوآن فالون را ازبر کردهام و هر بار آسانتر پیش میرود.
معمولاً هر روز صبح ساعت 3:15 از خواب بیدار میشوم تا تمرینها را انجام دهم و در فرستادن افکار درست در هر چهار زمان و همچنین روشنگری حقیقت دربارۀ دافا برای کمک به مردم در خروج از ح.ک.چ، ثبات قدم دارم. انجام سه کار درحین ازبر کردن فا، شینشینگم را بسیار ارتقا داده است. همانطور که بهطور مداوم فا را ازبر میکنم، اصول دافا آشکار میشوند. برخی از وابستگیهایم از بین رفتند و میتوانم احساس کنم که استاد با پاک کردن مقدار زیادی از مواد بد از بدنم، به من کمک میکنند. همچنین، اکنون هنگام انجام تمرینات، ذهنم میتواند آرام شود.
پس از آزادی از زندان، ذهنم خالی بود و واکنشهایم کُند بود. بسیاری از دانشهای مربوط به کار و زندگی روزمره را کاملاً فراموش کرده بودم. اما، دافا خردم را باز کرد. همانطور که به ازبر کردن فا ادامه میدادم، اعتمادبهنفسم افزایش مییافت. برای دسترسی به وبسایت مینگهویی، لپتاپهای دست دوم خریدم، فایلها، مطالب صوتی و تصویری را دانلود کردم و با عملکردهای مختلف رایانه آشنا شدم. شروع به نصب سیستمهای رایانهای کردم و استفاده از جعبه ابزار برای نصب ویندوز 10 را تمرین کردم. زمانی که در آن مهارت پیدا کردم، به سایر تمرینکنندگان با تعویض هارد دیسکهای قدیمی روی رایانههایشان و حل مشکلات فنی کمک میکردم.
مسائل مختلفی مانند اتصال به اینترنت، جایگزینی برنامههای درایور ازدسترفته، رفع اشکال صفحه کلید و همچنین مشکلات تشخیص هارد دیسک پس از نصب درایوهای هارد را یاد گرفتم و حل کردم. معمولاً افکار درست میفرستم و سایر تمرینکنندگان به من یادآوری میکنند که به درون نگاه کنم، با استفاده از اصول دافا مشکل را تحلیل میکنم و علت ریشهای را در شینشینگ خود پیدا میکنم. استاد به من این خرد را بخشیدهاند که بهصورت نظامیافتهای مسائل را عیبیابی کنم. اگر مشکل مربوط به نرمافزار بود، پس از پاک کردن مداخله با افکار درست، معمولاً به نتایج خوبی میرسیدم.
تمرینکنندگان محلی 20 سال است که از شهرها به مناطق روستایی میروند. مطالب روشنگری حقیقت در گوشه و کنار هر منطقۀ شهری و روستایی پخش شده است.
به این فکر کردم که برای روشنگری حقیقت دربارۀ دافا به مرکز استان بروم. اگرچه تمرینکنندگانی در آن حوالی وجود داشتند، اما یک شهر بزرگ طبیعتاً تراکم جمعیت بیشتری دارد. یک بار، پس از اتمام توزیع مطالب در یک منطقۀ مسکونی، شنیدم که فرد مسنی به یکی از پوسترهای ما که روی جعبۀ کنتور برق در راهرو بود اشاره میکرد و میگفت: «فالون دافا بازگشته است! ببینید چقدر خیرهکننده است!»
در موقعیتی دیگر، هنگامی که در طبقۀ دوم ساختمانی برچسبهای «فالون دافا خوب است» را به دیوار میزدم، صدای «جرنگجرنگ» بلندی را شنیدم و تشعشعی از پنجره بیرون زد. بلافاصله تمام چراغهای کل ساختمان از طبقۀ اول تا هشتم روشن شد. متوجه شدم که این میدان انرژی دافاست که عوامل اهریمنی را از بین میبرد. همانطور که از منطقه خارج میشدم، به عقب نگاه کردم و دیدم که نام آن مجتمع «مجتمع نور آسمانی» است.
ژوئیۀ گذشته برای روشنگری حقیقت به شهر رفتم و با باران سیلآسای شدیدی مواجه شدم. کسی در خیابانها نبود و آسمان تاریک بود. با وجود باران شدید، از واحدی به واحد دیگر میرفتم و مطالب دافا را پخش میکردم. چترم را روی لبۀ پنجره هر واحد میگذاشتم، پوسترها را میچسباندم و بروشورهای دافا را در پشت دوبیتیهای روی درها قرار میدادم. از طبقۀ اول تا طبقۀ هشتم مطالب را توزیع کردم. روحیۀ شادی داشتم و مثل پرستو احساس سبکی میکردم. بعد از بیش از 2 ساعت، توزیع 400 فقره از مطالب اطلاعرسانی و بروشور و 80 پوستر را به پایان رساندم.
در راه بازگشت، من و دو دانشآموز، یکی دختر و یکی پسر، در تاکسی مشترکی نشسته بودیم. گفتم: «شما دو نفر مردم عادی نیستید.» آنها متحیر شدند و در ادامه گفتم: «شما آن پسر و دختر آسمانی هستید که به دنیای فانی فرود آمدید.»
آنها خندیدند. با شروع از فرهنگ سنتی، با تأکید بر احترام به والدین در خانه و صداقت در جامعه، ادامه دادم تا حقیقت را دربارۀ دافا به آنها بگویم. دربارۀ قانون علت و معلول، پیامدهای اعمال خوب و بد صحبت کردم و سپس دربارۀ فساد دولتی و هرجومرج اجتماعی بحث کردم. خودکامگی ح.ک.چ، ازجمله انقلاب فرهنگی، قتلعام میدان تیانآنمن، آزار و شکنجۀ فالون دافا، حقۀ خودسوزی میدان تیانآنمن و اهمیت خروج از ح.ک.چ را توضیح دادم.
آنها گوش کردند و شگفتیشان را ابراز کردند. وقتی که نزدیک پیاده شدن بودیم، گفتم: «برای نجات و ایمن ماندن، به یاد داشته باشید که "فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است" و از ح.ک.چ خارج شوید.» دختر گفت: «من عضو لیگ جوانان هستم، نام خانوادگیام لی است.» پسر گفت: «من هم عضو لیگ جوانان هستم، نام خانوادگیام تانگ است.» آنها از نام واقعی خود برای خروج از لیگ جوانان استفاده کردند.
از استاد متشکرم که راه بازگشت ما را به آسمان هموار کردند. در این لحظۀ حساس در ابدیت، دست استاد را محکم میگیرم، در اصلاح فا کمک میکنم، به عهد خود عمل میکنم و با ایشان به خانه بازمیگردم.