فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

نگاه به درون، در روند یافتن شریک ازدواج

1 اوت 2024 |   تمرین‌کننده فالون دافا در چین

(Minghui.org) برای مدتی طولانی درخصوص یافتن شریک ازدواج گیج و مضطرب بودم. ازآنجاکه به‌خوبی با آن برخورد نمی‌کردم، بستگان و دوستانم مرا به‌طور کامل درک نمی‌کردند.

اخیراً یاد گرفته‌ام در هر کاری که انجام می‌دهم به درون نگاه کنم. بدون توجه به چه چیزی رخ می‌دهد، خواه فکری باشد که در ذهنم ایجاد می‌شود یا احساسی از گذشته، سعی می‌کنم ایراداتم یا جنبه‌هایی را که در آن‌ها خوب عمل نکرده‌ام پیدا کنم. متوجه شدم هر مسئله‌ای که با آن روبرو می‌شوم ناشی از وابستگی‌ها و عقاید و تصورات بشری است که از آن‌ها آگاه نبودم، و جنبه‌های زیادی در شخصیت من وجود دارد که باید آن‌ها را بهبود بخشم.

ذهنم را آرام کردم و درباره چیزهایی که در مسیرم برای جستجوی یک شریک زندگی تجربه کرده‌ام فکر کردم. بسیاری از وابستگی‌های پنهان در پسِ احساسات و درگیری‌ها ظاهر شدند:

اولین وابستگی‌ای که کشف کردم حسادت بود. استاد بیان کردند: «مردم عادی نمی‌توانند این اصل را ببیند و معتقدند که باید هر سِمت یا نقشی که درخور آن هستند به دست آورند.» (سخنرانی هفتم در جوآن فالون) عبارت «باید هر سِمت یا نقشی که درخور آن هستند به دست آورند» دقیقاً تصور بشری مرا درباره ازدواج و بسیاری چیزهای دیگر برجسته می‌کند، به‌ویژه این احساس را که باید به آنچه می‌خواهم برسم. این موضوع به‌صورت حسادت به اقوام و دوستانی که ازدواج شاد و شغل خوبی داشتند نمایان می‌شد.

نمی‌دانستم که چرا دیگران می‌توانند ازدواج موفق و شادی داشته باشند، درحالی‌که من مجبور بودم با افرادی که از نوع خودم نبودند روبرو شوم که ازطریق اقوام و دوستان برای خواستگاری به من معرفی می‌شدند. با آن شرکای ازدواج بالقوه به‌عنوان موجوداتی ذی‌شعور برای نجات یا افرادی که نیاز به شنیدن حقیقت داشتند، رفتار نمی‌کردم، بلکه صرفاً بر قضاوت کردن درباره آن‌ها تمرکز می‌کردم.

دومین وابستگی‌ای که پیدا کردم، تمایل به اعتباربخشیدن به خودم ازطریق ازدواج بود. این وابستگی آنقدر عمیق پنهان شده بود که قبلاً هرگز متوجه آن نشده بودم.

هر کاری که به‌عنوان یک تزکیه‌کننده انجام می‌دادم، اعضای نزدیک خانواده و سایر اقوام آن را با دافا مرتبط می‌کردند. اغلب در بسیاری از موقعیت‌ها احساس می‌کردم که مورد بی‌انصافی قرار گرفته‌ام، که منجر به این می‌شد که بخواهم برای اثبات خودم یک شریک زندگی خوب پیدا کنم، و فکر می‌کردم: «من آنطور که شما می‌گویید نیستم، بلکه خیلی خوبم؛ فقط اینکه شما آن را درک نمی‌کنید.» درنتیجه، اگر یک خواستگار یا فردی که به من معرفی می‌شد مطابق استانداردهایی نبود که احساس کنم می‌توانم ازطریق او، در مقابل دیگران «خودم را ثابت کنم»، رفتاری حاکی از نادیده‌گرفتن از خودم نشان می‌دادم و درباره جزئیات بی‌اهمیت ایراد می‌گرفتم.

درنهایت یک وابستگی بسیار سرسختانه را کشف کردم: میل به اینکه دیگران در همه‌چیز از من پیروی کنند. اگر کسی با من همراهی می‌کرد، فکر می‌کردم فردی خوب و کنار آمدن با او راحت است. اگر این کار را نمی‌کردند، بی‌تفاوت بودم و از نحوه انجام کارها شکایت می‌کردم. در بسیاری از موقعیت‌ها، خودم را با مردم عادی یکی می‌دانستم و حتی گاهی از استانداردهای مردم عادی هم پایین‌تر می‌آمدم.

پس از یافتن این وابستگی‌ها شوکه شدم و فهمیدم که چرا در طول روند خواستگاری، رفتاری غیرمنطقی داشته‌ام. استاد از این موقعیت‌ها برای روشن کردن من استفاده کردند. در پس این وابستگی‌ها، وابستگی‌های بنیادی عمیق‌تری نیز وجود داشت: بسیاری از تمرین‌کنندگان ذکر کردند که ریشه حسادت خودخواهی و منیت است.

استاد همچنین مرا روشن کردند به اینکه در پشت حسادت و خودخواهی، درواقع بی‌خدایی و تکامل و همچنین رفتارهای مدرن و فرهنگ حزب کمونیست چین وجود دارد؛ ابزارهایی که نیروهای کهن برای ازبین‌بردن مردم استفاده می کنند.

چرا حسادت می‌کردم؟ دلیلش این بود که حرف استاد را باور نمی‌کردم:

«اما هنگامی كه یک شخص به این دنیا می‌آید، این نظم و ترتیب‌های كارمایی است كه جریان زندگی‌ او و آنچه را که در آن به‌دست می‌آید و از دست می‌رود تعیین می‌كند («به سوی کمال» در «نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر جلد 2»)

فکر می‌کردم همه‌چیز را در زندگی‌ام به‌خوبی مدیریت کرده‌ام و می‌توانم ازطریق درطلب‌بودن به خواسته‌هایم برسم. اگر چیزی را که می‌خواستم به دست می‌آوردم خوشحال می‌شدم، و اگر به دست نمی‌آوردم حسادت می‌کردم. اغلب به خودم می‌گفتم: «بگذار همه‌چیز به‌طور طبیعی اتفاق بیفتد و همه‌چیز توسط استاد نظم و ترتیب داده ‌شود.» اما در اعماق وجودم امیدوار بودم که با گفتن این حرف، به خواسته‌های خودم برسم.

این چه تفاوتی با کسانی دارد که بودا را برای محافظت و مزایایی نیایش می‌کردند که استاد در جوآن فالون درباره آن‌ها صحبت کردند؟ این فقط طلب‌کردنی سطحی برای محافظت و برکت، بدون اعتقاد واقعی به موجودات خدایی و بوداهاست. این ماهیت حیله‌گرانه ناشی از بی‌خدایی است که فرد فقط به آنچه دیده می‌شود اعتقاد دارد.

برای مدتی طولانی، مانعی بین خودم و فا احساس می‌کردم که قادر به ازبین‌بردنش نبودم. هر روز فا را می‌خواندم، اما احساس می‌کردم واقعاً معانی عمیق‌تر را درک نمی‌کنم. همچنین سعی کردم فا را ازبر کنم، البته پس از اینکه صحبت‌های سایر تمرین‌کنندگان را شنیدم مبنی بر اینکه این روند می‌تواند به بهبود درک فرد کمک کند. اما آن را مانند انجام یک کار که می‌خواستم سریع تمامش کنم، مدیریت می‌کردم.

با کمک استاد و با جستجوی مداوم درونم، متوجه شدم هر اتفاقی در پیرامونم، هر کلمه‌ای که دیگران به زبان می‌آورند، و هر فکر و تصوری از من حاوی عناصری برای بهبود من است. آن‌ها فرصت‌هایی برای من هستند تا خودم را با فا هماهنگ کنم. باید با استفاده از این فرصت‌ها، یافتن نواقص خود و اصلاح آن‌ها، در تزکیه‌ام پیشرفت کنم.