فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

تحول شگفت‌انگیز دخترم پس از پیوستن به شن یون

21 اوت 2024 |   یک تمرین‌کننده فالون دافا در کانادا

(Minghui.org) من و شوهرم دو دختر داریم. دختر کوچکم درحال‌حاضر در کالج فی تیان تحصیل می‌کند و با هنرهای نمایشی شن یون به تور می‌رود. می‌خواهم به شما بگویم که چرا او تصمیم گرفت در فی تیان تحصیل کند و چرا ما با انتخابش موافقت کردیم.

آغاز رابطه تقدیری

دختر کوچکم بچه باهوشی بود. او علاوه‌بر این که در مدرسه، همه‌چیز را بدون زحمت به دست می‌آورد، راه‌های زیادی بلد بود تا از سرزنش و تنبیه شدن توسط والدین و بزرگ‌ترها قسر در برود. او مهربان است، اما وقتی به شیطنت‌هایش می‌رسد، اعصاب همه اعضای خانواده را به هم می‌ریزد. یک بار خواهر بزرگش را چنان عصبانی کرد که او به من شکایت کرد، اما هیچ مدرکی نداشت. فقط می‌توانست بگوید: «می‌دانم که دارد کار بدی انجام می‌دهد، اما نمی‌توانم مچش را بگیرم.»

بعد از اینکه مادرم برای زندگی با ما، به کانادا آمد، تعارض‌ها بین او و دختر کوچکم بالا گرفت. مادرم در چین، معلمی برجسته بود. او بسیار مورداحترام بود و به پیروی از سنت‌ها، خیلی اهمیت می‌داد. من و خواهر و برادرهایم هرگز جرئت نداشتیم با او بحث کنیم.

اما دخترم در کانادا بزرگ شد و در مدرسه، به بچه‌ها یاد می‌دهند که همه برابر هستند. علاوه‌بر این، او زبان تیزی داشت. مادرم می‌گفت: «اگر یک جمله بگویی، او ده جمله دارد که با تو بحث کند.»

مادرم یک بار داشت گیلاس می‌خورد و او و دخترم با هم مجادله کردند. مادرم در حالت عصبانیت، دندانش را شکست، زیرا به‌طور اتفاقی یک هسته گیلاس را گاز گرفت.

حوادث بی‌شماری از این دست وجود داشت که باعث می‌شد احساس درماندگی کنم. نمی‌خواستم ببینم که مادرم از دست دخترم ناراحت است، اما نمی‌دانستم چگونه به دخترم کمک کنم تا معنای احترام و محبت به والدین در فرهنگ سنتی چین را درک کند.

انتخاب کالج

این وضعیت چندین سال ادامه داشت. بالاخره دخترم آنقدر بزرگ شد که به سن دانشگاه رسید. خوشحال بودم که بالاخره تعارض‌های بین دخترم و مادرم به‌طور موقت تمام می‌شود.

دخترم انتخاب زیادی نداشت. دانشکده‌های موسیقی خوب نسبتاً بیشتری در ایالات متحده وجود داشت، اما هزینه کالج‌ها حدود 50هزار دلار آمریکا بود. علاوه‌بر این، هزینه‌های سالانه زندگی بالغ بر ده‌هاهزار دلار بود. این برای خانواده‌هایی مثل ما سخت بود. گرچه تحصیل در بسیاری از دانشگاه‌های موسیقی در اروپا رایگان بود، اما هزینه زندگی گزاف بود و او همچنین مجبور بود زبان دیگری یاد بگیرد.

موضوع دیگری بود که بیش از همه نگرانش بودم و آن این بود که وقتی او خانه را ترک می‌کرد، بدون یادآوری‌های اعضای خانواده، با جامعه پیچیده امروزی مواجه می‌شد، آیا می‌توانست در برابر وسوسه مقاومت کند و درست و غلط را از هم تشخیص دهد؟ با دوستانی که فرزندان دانشجو داشتند صحبت کردم. بازخوردی که دریافت کردم این بود که نگرانی‌ات بی‌اساس نیست و برخی نیز از تجربیات منفی خود گفتند. این حتی بیشتر مضطربم کرد.

در پایان، انتخاب‌ها را به دو دانشگاه در کانادا، و فی تیان، که در ایالات متحده است، محدود کردیم. هزینه‌های اقامت و تحصیل [در فی تیان] رایگان است. دانشجویان می‌توانند در شن یون، تجربه عملی کسب کنند. همچنین به تور می‌روند و در سالن‌های تئاتر برتر دنیا اجرا می‌کنند. چنین فرصتی برای یک دانشجوی هنرهای نمایشی به‌سختی به دست می‌آید. دانشجویان همچنین کمک‌هزینه دریافت می‌کنند. دوستی داشتم که دخترش در فی تیان درس می‌خواند. دخترش با دخترم بزرگ شده بود. دوستم و دخترش مملو از تحسین نسبت به فی تیان بودند و بعد از گوش دادن به حرف‌هایشان، خیالم راحت شد. دخترم نیز امیدوار بود که بتواند در فی تیان تحصیل کند.

اما ازآنجاکه فی تیان نسبتاً جدید بود، معلم دخترم چیز زیادی درمورد استانداردهای این مدرسه نمی‌دانست. او دخترم را ترغیب کرد که دانشگاهی در کانادا را انتخاب کند. دخترم درباره فی تیان تردیدهایی داشت.

دخترم تصمیم می‌گیرد در فی تیان ثبت‌نام کند

مارس آن سال، شن یون در تعطیلات بهاری در شهر ما اجراهایی داشت. برگزارکنندگان از دخترم پرسیدند که آیا می‌خواهد برای کمک داوطلب شود و او با خوشحالی موافقت کرد. از پاسخ سریع او کمی تعجب کردم. چنین مشاغلی یکنواخت و خسته‌کننده هستند. دخترم چیزهای جدید و چالش‌ها را دوست دارد. از او پرسیدم: «مطمئنی می‌خواهی این کار را انجام دهی؟» او پاسخ داد: «این کاری است که می‌توانم انجام دهم. می‌خواهم انجامش دهم.»

در طول آن چند روز، علاوه‌بر خواب، تمام وقت خود را به‌صورت داوطلبانه برای شن یون صرف می‌کرد. برای تماشای نمایش‌ها به سالن تئاتر می‌رفت. در آن سال، شن یون ده اجرا در ونکوور داشت و دخترم هشت اجرا را دید.

پس از آن، به من گفت که موسیقی شن یون متفاوت است. هرچه بیشتر گوش می‌داد، بیشتر عاشقش می‌شد. می‌گفت حتی وقتی مشغول انجام کارهای دیگری است، موسیقی همچنان در گوش‌هایش پخش می‌شود. او گفت که افکار بدش از بین رفته‌اند، و خوش‌بین شده است، و آینده برایش روشن به نظر می‌رسد.

امپراتور شون که موسیقی داشائو را خلق کرد، شورش سن-میائو را نه ازطریق جنگ، بلکه ازطریق موسیقی حل‌وفصل کرد. کنفوسیوس یک بار گفت، فرد پس از گوش دادن به شائو، طعم گوشت را به‌مدت سه ماه فراموش می‌کند. این داستان‌ها تصورناپذیر بود، اما پس از شنیدن تجربه دخترم، متوجه شدم که قدرت موسیقی فراتر از این است که بتوان آن را سنجید.

بعد از اینکه دخترم به شن یون کمک کرد، مشغول ضبط اجراهایش و تهیه مطالبی برای ثبت‌نام در دانشگاه‌های مختلف بود. هر سه کالجی که دخترم درخواست‌هایش را برایشان ارسال کرد، او را پذیرفتند و به او بورسیه تحصیلی پیشنهاد شد. اما او پس از دادن آزمون برای فی تیان، این دانشگاه را انتخاب کرد. او به معلمانش گفت: «عاشق فی تیان هستم. آن مثل بهشت است.»

دخترم پس از رفتن به فی تیان، اغلب با من تماس می‌گرفت و از دوستان جدیدش به من می‌گفت. فشار شدیدی را که با ترک خانواده‌اش، ورود به محیطی جدید و برخورد با چالش‌های حرفه‌ای، تحت آن قرار داشت احساس می‌کردم. همزمان، عشق عمیق او را به فی تیان، معلمان و همکلاسی‌هایش نیز حس می‌کردم.

فکر می‌کردم مشکلاتی که در خانه داشت در روابطش با دیگران ظاهر می‌شوند. گاهی به من می‌گفت که با یکی از دوستانش تعارضی داشته است، اما درنهایت این مشکلات حل می‌شدند. شاهد بودم که او یاد می‌گرفت به‌جای عیب‌جویی از دیگران، به کاستی‌های خودش نگاه کند.

سه ماه بعد، مادرم را برای دیدار با اقوام در ایالات متحده همراهی کردم و در طول مسیر برای دیدن دخترم رفتیم. متوجه شدیم که او طی این مدت کوتاه از دختری خودرأی و لوس به فردی بالغ که آداب معاشرت را می‌داند و به دیگران توجه می‌کند تبدیل شده است. من و مادرم تحت تأثیر تحول او قرار گرفتیم. مادرم آنقدر تحت تأثیر قرار گرفت که مدام به گریه می‌افتاد. دخترم هم وقتی از تحولاتش صحبت می‌کرد نمی‌توانست جلو گریه‌اش را بگیرد.

او به من گفت: «مامان، متشکرم که وقتی در خانه بودم به من یادآوری می‌کردی اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری را مطالعه کنم. مرا وادار می‌کردی آموزه‌ها را از بر کنم، اما دلیلش را نمی‌فهمیدم. حالا می‌فهمم که اگر آن موقع با من سختگیر نبودی، معلوم نیست الان چگونه بودم.»

او با تجزیه‌وتحلیل اینکه چگونه چنین تحول عظیمی را تجربه کرد، گفت، در گذشته، گرچه درحال مطالعه اصول حقیقت، نیکخواهی و بردباری بود، اما وقتی به موضوعات خاص می‌رسید، هنوز احساس می‌کرد که همه‌چیز ناعادلانه است.

«دوستانم نیز به من می‌گفتند که ناعادلانه است. به‌ندرت به احساسات دیگران فکر می‌کردم. اما در فی تیان، همه آموزه‌های فالون دافا را مطالعه می‌کنند و همه اصول آموزش‌داده‌شده در کتاب‌ها را می‌دانند.»

«در اینجا، دوستانم به من یادآوری می‌کنند که چیزها را از دیدگاه طرف مقابل ببینم.» او گفت وقتی اینطور فکر می‌کند دیگر ناراحت نمی‌شود. او به‌تدریج درک کرد که رشد خصوصیات اخلاقی در تزکیه چقدر مهم است، و درخصوص پیشرفت خود احساس خوبی داشت.

با دیدن تحولاتش، باری که در ذهنم بود برداشته شد.

بزرگ شدن در شن یون

با گذشت چند سال، برنامه روزانه دخترم اکنون کاملاً پر است. او علاوه‌بر حضور در کلاس‌های معمول دانشگاه، برای ماه‌ها در تور است و وقتش تنگ است. درعین‌حال دیدگاهش وسیع شده است و دیگر یک دختر کوچک خودرأی نیست.

او هر سال فقط یک تعطیلات کوتاه دارد و به دیدار معلمان سابقش می‌رود. ‌آن‌ها درواقع نوازندگان معتبری هستند. یک بار، معلمی پس از گوش دادن به آخرین اجرای ضبط‌شده دخترم، به او گفت که انتظار نداشت پیشرفتش اینقدر زیاد باشد.

وقتی از دخترم پرسید که چرا فی تیان را برای تحصیل انتخاب کرد، او گفت که واقعاً می‌خواهد یک هنرمند شن یون باشد. شنیدم که او چیزی مشابه این را به معلم ویولن سابقش نیز گفت.

دخترم گفت: «تعداد بی‌شماری تمرین‌کننده فالون دافا در چین وجود دارد که خانواده‌هایشان به‌دلیل آزار و شکنجه از هم پاشیده شدند. ‌آن‌ها تحت برداشت اعضای بدنشان قرار گرفتند. خانواده‌ من نیز زمانی در چین مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. من عاشق نواختن ویولن هستم، اما می‌خواهم یک هنرمند شن یون باشم، زیرا فقط شن یون حقایق این آزار و شکنجه را به مردم می‌گوید. فقط وقتی مردم به حقیقت پی ببرند، آزار و شکنجه تمرین‌کنندگان فالون دافا کاهش و درنهایت پایان می‌یابد. این کاری است که یک هنرمند باید انجام دهد.»

واقعاً فهمیدم که چرا او کالج فی تیان را اینقدر دوست دارد و چرا اینقدر مشتاق داوطلب شدن برای شن یون بود. معلوم شد که آزار و شکنجه فالون دافا، ازجمله رنجی که خانواده ما متحمل شد، رد عمیقی بر قلب نوجوان او گذاشت. اما عشق او به فی تیان معنای عمیق‌تری دارد. زمانی که ما در چین زندگی می‌کردیم، او هنوز نوجوان بود و نمی‌توانست احساساتش را به‌طور کامل بیان کند. فقط می‌توانست بگوید: «می‌خواهم داوطلب شن یون باشم.»

خوشحالم که می‌بینم درحالی‌که زندگی پرمشغله‌ای دارد مهارت‌هایش رشد می‌کنند. درعین‌حال اکنون می‌تواند از مهارت‌های خود به‌منظور کمک به شن یون، برای انتشار پیام حقیقت، نیکخواهی، بردباری در سراسر جهان استفاده کند و حقیقت را درباره آزار و شکنجه تمرین‌کنندگان فالون دافا به مردم بگوید. امیدوارم تلاش‌های ‌آن‌ها بتواند به توقف این آزار و شکنجه غیرانسانی در چین کمک کند.

زمان به‌سرعت گذشت و روز فارغ‌التحصیلی دخترم از فی تیان فرا رسید. تمام خانواده در مراسم فارغ‌التحصیلی او شرکت کردیم. ما راهی طولانی را طی کردیم و فرصت نکردیم برایش گل تهیه کنیم. او ناراحت نشد.

دخترم از رفتن ما خوشحال شد. برایمان غذاهای خوشمزه خرید و ما را به دوستانش معرفی کرد. او دختری را کنار کشید و با افتخار به ما گفت: «این خواهرِ کوچک من است.» آن دختر کمی خجالتی به نظر می‌رسید و من فوراً در پاسخ گفتم: «عالی، به‌عنوان فرزند سوم خانواده به تو خوشامد می‌گوییم.» همه خندیدند. می‌دانم که دخترم می‌خواهد شادی زندگی‌اش را با ما تقسیم کند.