فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

تزکیه واقعی و تبدیل شدن به یک تمرین‌کننده واقعی فالون دافا

27 اوت 2024 |   تمرین‌کننده فالون دافا در ایالات متحده

(Minghui.org) درود، استاد! درود، هم‌تمرین‌کنندگان!

من سال‌ها فالون دافا را تمرین کرده‌ام، اما هرگز مقاله‌ای برای تبادل تجربه تزکیه‌ام ننوشته‌ام. خیلی وقت پیش باید این کار را می‌کردم، اما آن را به تعویق انداختم.

ترویج شن یون

شن یون پروژه‌ای است که توسط استاد هدایت می‌شود تا موجودات ذی‌شعور را نجات دهد. مفتخرم که به این پروژه کمک می‌کنم و درعین‌حال، با کمک به شن یون در تزکیه خودم نیز پیشرفت کرده‌ام.

شن یون برای اولین بار حدود 15 سال پیش، به شهر ما آمد. خودم پیشنهاد دادم برای نصب پوسترها کمک کنم، اما در آن زمان، وضعیت تزکیه‌ام خوب نبود. باید خودم را مجبور می‌کردم از خانه بیرون بروم و تقریباً هر فروشگاهی که می‌رفتم مرا رد می‌کردند. خیلی ناامید شده بودم. یک روز در مسیر بازگشت به خانه، کتابفروشی بارنِز اند نوبل را دیدم و فکر کردم به آنجا بروم. حتی اگر مرا رد می‌کردند، آخرین رد شدن آن روز بود. به‌طور غیرمنتظره‌ای، مدیر کتابفروشی با اشتیاق به من گفت که اگرچه‌ نمی‌توانیم پوستر را بچسبانیم، اما می‌توانیم رویدادهایی را برای ترویج شن یون برگزار کنیم. می‌دانستم که استاد ترتیبی داده‌اند تا با افرادی با رابطه تقدیری صحبت کنم. از استاد بابت مراقبتشان از من سپاسگزار بودم، اما احساس گناه می‌کردم، زیرا در تزکیه‌ام خوب عمل نکرده بودم.

حالا وقتی برای نصب پوستر بیرون می‌روم، می‌توانم به‌طور طبیعی و با خوشحالی با مردم صحبت کنم و می‌توانم ده‌ها پوستر بچسبانم. می‌دانم دلیلش این است که وضعیت تزکیه‌ام بهبود یافته است.

دو سال پیش، من و دخترم برای نصب پوستر بیرون رفتیم. اندکی بعد از شروع کارمان، باران شروع شد، اما به‌هرحال ادامه دادیم. بعداً معلوم شد که آن روز به‌طور خاصی کارها موفقیت‌آمیز بود. از یک فست‌فود زنجیره‌ای گرفته تا یک سوپرمارکت بزرگ و فروشگاه‌های خصوصی کوچک، تقریباً همه آن‌ها به ما اجازه دادند که پوسترها را نصب کنیم.

آخرین فروشگاه، یک رستوران زنجیره‌ای مکزیکی بزرگ فست‌فود، نه‌تنها به ما اجازه ‌داد پوستر بچسبانیم، بلکه می‌خواست به ما چیپس رایگان هم بدهد. از آن‌ها تشکر کردیم، اما نپذیرفتیم. سپس کارکنان به ما نوشیدنی رایگان دادند. همچنان نپذیرفتیم و از آن‌ها تشکر کردیم؛ من و دخترم خیلی تحت تأثیر قرار گرفتیم. سایر تمرین‌کنندگانی که در آن روز بارانی پوستر نصب کردند نیز گفتند که همگی تجربه مشابهی داشتند. احساس کردم استاد درحال تشویق کردن ما هستند.

وقتی شروع به ترویج شن یون برای جریان اصلی جامعه کردیم، متوجه شدم که باید بیشتر درباره فرهنگ غرب بیاموزم و از شر هر عنصر پنهانِ فرهنگ حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) خلاص شوم تا بهتر شن یون را ترویج کنم.

محل کارم اغلب آموزش مهارت‌های نرم را برگزار می‌کند. قبلاً به‌دلیل انجام کارهای فنی، نسبت به آن بی‌اعتنا بودم. ‌کم‌کم شروع به شرکت در این آموزش‌ها کردم و سخت مطالعه ‌کردم. همچنین از همکارانم یاد ‌گرفتم.

مثلاً یک روز به همکارم گفتم: «ساعت تقریباً 10 صبح است، بیا به جلسه برویم.» مری به‌آرامی گفت که نمی‌داند آیا اشتباه کرده است یا نه، زیرا تقویمش نشان می‌داد که جلسه به ساعت 11 صبح تغییر کرده است. فقط بعد از آن یادم آمد که جلسه به 11 صبح تغییر کرده است و اشتباه از من بود. در چنین مواقعی معمولاً می‌گفتم: «اشتباه کردی. جلسه به ساعت 11 صبح تغییر یافته است.» اما او ابتدا بررسی کرد که آیا خودش اشتباه کرده است یا نه، به‌جای اینکه بگوید من اشتباه کردم. رفتارش واقعاً مرا تحت تأثیر قرار داد.

همچنین به‌عنوان کادر پشتیبانی در کمک به شن یون مشارکت داشتم. وقتی سال گذشته به دنور رفتم، به ارتفاعات زیاد عادت نداشتم و مریض شدم. کار سخت و پراسترس بود. روزی که تصمیم گرفتم به خانه برگردم، تب داشتم و حالم خیلی بد بود. پروازم دو ساعت تأخیر داشت. وقتی بالاخره بعد از نیمه‌شب به خانه رسیدم، آنقدر خسته بودم که‌ نمی‌خواستم حرکت کنم. می‌دانستم که این بخش بزرگی از کارمای مرا از بین می‌برد.

پس از دو هفته استراحت، هماهنگ‌کننده شن یون از من خواست به سیاتل بروم، زیرا تمرین‌کننده‌ای که در ابتدا قرار بود برود مشکلاتی خانوادگی داشت و نمی‌توانست برود. از این فرصت سپاسگزار بودم، بنابراین با خوشحالی به سیاتل رفتم.

برخی از تمرین‌کنندگان تیم امنیتی محلی نظراتی درباره تیم کالیفرنیای ما داشتند و من نیز کمی از آن‌ها ناراضی بودم. تمرین‌کننده‌ای به ما یادآوری کرد که فرد چه اهل کالیفرنیا باشد و چه محلی باشد، همه ما هدف یکسانی داریم، یعنی حمایت از اجراهای شن یون، و اطمینان از اتمام بدون مشکل و موفقیت‌آمیز نمایش‌ها برای نجات موجودات ذی‌شعور.

متوجه شدم که باید به درون نگاه کنم. فهمیدم که با تمرین‌کنندگان کالیفرنیا و تمرین‌کنندگان سیاتل متفاوت رفتار می‌کنم. در برخورد با مشکلات، به‌جای سرزنش دیگران، باید به درون نگاه کنم. احساس کردم که کمک به شن یون، به من فرصت‌های خوبی برای بهبود تزکیه‌ام می‌دهد.

رها کردن وابستگی به رنجش

مادرشوهرم از سال 2000 که از چین به ایالات متحده آمد با ما زندگی می‌کرد. طی 20 سال گذشته، رنجش زیادی از او، روی هم جمع کرده بودم.

پس از اینکه در سال 2021، شروع به ازبر کردن فا کردم، جهشی در تزکیه‌ام رخ داد و پیشرفتی در این موضوع داشتم. به این درک رسیدم که خانه من در این زمین، مانند یک هتل است. اگر بخواهم چند روز در این هتل، با مادرشوهرم بمانم، اصلاً با این موضوع مشکلی نخواهم داشت. بعد از آن، رنجشم از او کمتر شد. هر بار که او را پیر و مریض می‌دیدم، نسبت به او غمگین و دلسوز می‌شدم. اما زمانی که تنها بودم، رنجشم اغلب با خاطرات بدی از تجربیات گذشته همراه بود. می‌دانستم که این رنجش هنوز وجود دارد، مثل یک ماده جامد، سنگین و قوی، اما نمی‌توانستم آن را سرکوب کنم یا از بین ببرم.

پس از نمایش‌های شن یون در سیاتل در سال گذشته، علاوه‌بر خواندن هرروزۀ فا، ازبر کردن فا را از سر گرفتم. یک بار وقتی مدیتیشن می‌کردم شنیدم که مادرشوهرم به‌شدت سرفه می‌کند. فوراً از استاد خواستم که از او محافظت کنند، زیرا او نیز سال‌ها فالون دافا را تمرین می‌کرد. اندکی بعد سرفه‌هایش قطع شد و دوباره به خواب رفت. در آن لحظه، ناگهان متوجه شدم که اگر اتفاقی برای مادرشوهرم بیفتد، و دیگر در اطرافم نباشد، فرصتی برای ازبین بردن رنجشم از او نخواهم داشت.

عکس استاد روی قفسه کتابم، روبروی من است. آن شب واقعاً احساس ‌کردم استاد آنجا هستند و با نیک‌خواهی به من، این شاگرد ناامیدکننده که خوب عمل نکرده، نگاه می‌کنند. به گریه افتادم و از خودم خجالت کشیدم. فکر کردم: می‌خواهم تزکیه‌کننده‌ای واقعی باشم، و همچنین می‌دانم که رنجش وابستگی بسیار بدی است، پس چرا هنوز به آن چسبیده‌ام؟

مادرشوهرم به من کمک می‌کرد تا تزکیه کنم و فرصت‌های خوبی برای ازبین بردن کارما و بهبود شین‌شینگ در اختیارم قرار می‌داد. نه‌تنها نباید از او رنجش به دل می‌گرفتم، بلکه باید از او تشکر می‌کردم. بعد از اینکه متوجه این موضوع شدم، بدنم خیلی سبک شد، وقتی مدیتیشن می‌کردم احساس بی‌وزنی داشتم و حسی مانند اینکه سنگ سنگینی از روی قلبم برداشته شده است. لذت ارتقای سطح تزکیه‌ام پس از رها کردن وابستگی‌ها را تجربه کردم.

متوجه شدم دلیلش این است که فعالانه در کار پشتیبانی شن یون شرکت کردم، کارما را از بین بردم، در تزکیه پیشرفت کردم، و مطالعه فا و ازبر کردن فا را تقویت کردم، که باعث شد خود را بهبود بخشم و رنجشم را از بین ببرم.

همچنین متوجه شدم که اغلب از هم‌تمرین‌کنندگان شکایت می‌کنم. گرچه شکایت‌ها به اندازه رنجش من از مادرشوهرم قوی نبود، اما اغلب ظاهر می‌شد. گاهی با صدای بلند نمی‌گفتم، اما در سکوت شکایت می‌کردم. می‌دانستم وقت آن رسیده که از وابستگی به رنجش خلاص شوم. بعداً، هر زمان که می‌خواستم از سایر تمرین‌کنندگان شکایت کنم، به خودم می‌گفتم که فکر منفی را کنار بگذارم و از بین ببرم و سپس به جنبه‌های مثبت هم‌تمرین‌کنندگان فکر می‌کردم.

نگاه به درون و بردبار بودن در برابر دیگران

وقتی تازه تمرین دافا را شروع کرده بودم، جوان بودم و شخصیتی قوی داشتم.‌ نمی‌دانستم چگونه به درون نگاه کنم. بعد از اینکه محنتی بزرگ را پشت سر گذاشتم که تقریباً یک آزمایش مرگ و زندگی بود، مجبور شدم واقعاً به درون نگاه کنم، فروتن شوم و دیگران را درک کنم. با توجه به تجربه شخصی‌ام، احساس می‌کنم وقتی هم‌تمرین‌کنندگان درحال گذر از محنت‌ها هستند و ما آن‌ها را مورد انتقاد و سرزنش قرار دهیم، نتیجه خوب نخواهد بود. بهتر است آن‌ها را به‌طور مثبتی تشویق کنیم، بردبار باشیم و به آن‌ها کمک کنیم تا بتوانند به‌سرعت بر محنت‌های خود غلبه کنند.

متوجه شدم که به‌عنوان یک دستیار، باید نسبت به خودم سختگیرتر باشم، در برخورد با مشکلات به درون نگاه کنم، نسبت به دیگران بردبار باشم و ظرفیت قلبم را گسترش دهم، تا بتوانم بهتر به سایر تمرین‌کنندگان کمک کنم، بدن واحدی را با سایرین شکل دهم تا با هم تزکیه و رشد کنیم.

مایلم یک مثال را به اشتراک بگذارم. حدود دو سال پیش نمایش‌های شن یون در شهر ما، بیش از دو ماه دیرتر از منطقه خلیج برگزار شد. در پایان اکتبر، یک هماهنگ‌کننده در منطقه خلیج با من تماس گرفت و خواست که تمرین‌کنندگان محلی را سازماندهی کنم تا به شهری بین سان فرانسیسکو و شهر ما بروند و روز شنبه پوسترها را توزیع کنند. به او گفتم نمایش‌های شن یون ما دیرتر از منطقه خلیج است و ما آماده نیستیم. آن هماهنگ‌کننده اصرار کرد که برویم. چاره‌ای جز موافقت نداشتم. فقط یک روز فرصت داشتیم تا آماده شویم. بنابراین به‌سرعت اطلاعیه‌ای برای تمرین‌کنندگان محلی فرستادم و با چندین تمرین‌کننده نیز به‌صورت جداگانه تماس گرفتم. ساعت 11 شب جمعه که برای آخرین بار درخواست دادم، فقط دو نفر ثبت‌نام کردند. با خودم، فقط سه نفر می‌شدیم. یکی از آن‌ها کارمای بیماری داشت که به‌صورت کمردرد ظاهر شده بود و راه رفتن برایش دشوار بود.

در ذهنم، شروع به شکایت از سایر تمرین‌کنندگان کردم و افکار منفی زیادی داشتم. سپس، تمرین‌کننده‌ای به من پیام داد و توضیح داد که به‌دلیل اتفاقی که در خانه‌اش افتاده نمی‌تواند بیاید. درواقع از ابتدا انتظار نداشتم که او بیاید، به‌خصوص در چنین مدت کوتاهی. تعجب کردم که به من پیام داد تا توضیح دهد. این رفتارش مرا تحت تأثیر قرار داد. متوجه شدم که اگرچه جنبه‌های بشری تمرین‌کنندگان با مشکلات و موانع مسدود شده است، اما سمت آگاه آن‌ها می‌خواهد بیاید.

به درون نگاه کردم و متوجه شدم که در ابتدا نمی‌خواستم بروم. پس از اعتراف به این موضوع، افکار بد و شکایاتم از بین رفت و قلبم مملو از افکار مثبت برای هم‌تمرین‌کنندگان شد.

وقتی صبح زود به راه افتادیم، احساس کردم فقط ما سه نفر نیستیم، بلکه سمت آگاه و افکار درست همه آن‌ها با ماست. این حسی فوق‌العاده و شادی‌آور بود. آن روز پوسترها را بدون هیچ مشکلی نصب کردیم. ما سه نفر به‌خوبی همکاری کردیم و پنج ناحیه را تکمیل کردیم. مردم در فروشگاه‌ها، خیلی خوب واکنش نشان می‌دادند. تمرین‌کننده‌ای که کمردرد داشت تمام روز با ما ادامه داد و گفت که این تجربه شگفت‌انگیز بود.

بعداً متوجه شدم که استاد به من کمک و مرا روشن می‌کنند، بنابراین توانستم افکار درست داشته باشم و افکار بد را از بین ببرم. استاد اجازه دهید قدرت افکار درست و لذت تزکیه را تجربه کنم.

یک حادثه دیگر در اواسط خرداد امسال اتفاق افتاد. ما برای یک غرفه در یک رویداد سه‌روزه درخواست دادیم. روز اول، جمعه، من و دخترم آن را راه‌اندازی کردیم. چون‌ نمی‌خواستم خیلی زود راه‌اندازی‌اش کنم و بعد یکی دو ساعت صبر کنم، در آخرین لحظه رفتم. درنتیجه تمام نواحی سایه‌دار توسط افرادی که زودتر به آنجا رسیده بودند گرفته شد. یک نقطه زیر آفتاب گرفتیم و داخل چادر خیلی گرم بود.

پس از چند ساعت، تمرین‌کننده دیگری برای کمک آمد. او گفت محل ما سایه ندارد و خیلی گرم است، بنابراین افراد کمی می‌آیند. اگر زودتر آمده بودیم و یک ناحیه سایه‌دار پیدا می‌کردیم، افراد بیشتری به غرفه ما می‌آمدند.

وقتی این را شنیدم کمی احساس ناراحتی کردم. فکر ‌کردم من و دخترم برای راه‌اندازی غرفه خیلی زحمت کشیدیم. ما باید تمام روز از غرفه مراقبت می‌کردیم، اما این تمرین‌کننده به‌محض ورود، از من انتقاد کرد که چرا زودتر نیامدم. دهانم را کنترل کردم و چیزی نگفتم، اما احساس ناراحتی می‌کردم و می‌خواستم از خودم دفاع کنم.

چند ماه بود که زانوهایم درد می‌کرد. وقتی روی سطوح صاف راه می‌رفتم خوب بود، اما وقتی از پله‌ها بالا و پایین می‌رفتم درد داشتند. مخصوصاً وقتی برای مدیتیشن، هر دو پا را در حالت لوتوس قرار می‌دادم، زانوهایم به‌شدت درد می‌کرد. فقط می‌توانستم نیم ساعت در حالت لوتوس بنشینم.

شب قبل از رویداد، زانوهایم آنقدر درد می‌کرد که بدنم می‌لرزید. اما شب بعد از رویداد، به‌محض اینکه در حالت لوتوس کامل نشستم، پاهایم درد نگرفت. وقتی مدیتیشن می‌کردم دردی نداشتم.

ناگهان متوجه شدم که ناراحتی من و میل به توجیه خودم وابستگی‌هایی است که باید از بین برده شوند. نقطه شروع این هم‌تمرین‌کننده برای نفع من و به‌خاطر من بود، تا اجازه دهد مردم بیشتری درباره دافا بدانند. اما نقطه شروع من خودخواهانه بود و می‌خواستم از خودم دفاع کنم.

از خودم پرسیدم، تو می‌خواهی یک مرید واقعی دافا باشی، و نسل‌ها منتظر بوده‌ای و سختی‌های بی‌شماری را تحمل کرده‌ای، چرا نمی‌توانی چنین چیز کوچکی را رها کنی؟ تمام افکار بدم بلافاصله ناپدید شدند. پس از آن، یک ساعت کامل به‌راحتی مدیتیشن نشسته را در وضعیت لوتوس انجام دادم. وقتی موسیقی تمام شد، پاهایم کمی درد داشت. فقط 24 ساعت گذشته بود و موقع انجام مدیتیشن چنین پیشرفت بزرگی را دیدم. شگفت‌انگیز بود.

از تمرین‌کنندگان به‌خاطر حمایت و تحملشان بسیار سپاسگزارم و رابطه تقدیری‌ای را که باید با هم تزکیه کنیم، ارج می‌نهم. همچنین از تمرین‌کنندگان در منطقه خلیج سان نفرانسیسکو که کارهای بسیار زیادی انجام داده‌اند سپاسگزارم. آن‌ها حقیقت را روشن می‌کنند و موجودات ذی‌شعور را نجات می‌دهند درحالی‌که مستقیماً با مکانی روبرو هستند که شیطان در آن متمرکز است. این تحسین‌برانگیز است!

همچنین از همه هماهنگ‌کنندگان و دستیاران در منطقه خلیج سان فرانسیسکو، به‌خاطر کار سختشان در سازمان‌دهی رویدادهای بزرگ و فعالیت‌های گروهی مطالعه فا، که به ما یک محیط تزکیه عالی داده است سپاسگزارم؛ ما بدنی واحد را برای رشد و بهبود شکل دادیم، که در روشنگری حقیقت و نجات موجودات ذی‌شعور قدرتمندتر است.

استاد بزرگوار، متشکرم! هم‌تمرین‌کنندگان، متشکرم!

لطفاً به هر مطلب نامناسبی که گفته‌ام اشاره کنید!

(ارائه‌شده در کنفرانس فای سان فرانسیسکو 2024)