فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

دافا دوبار زندگی‌ام را نجات داد

1 سپتامبر 2024 |   خویشاوند یک تمرین‌کننده فالون دافا در استان هبی، چین

(Minghui.org) من و همسرم راننده کامیون هستیم و به‌طور مستقل کار می‌کنیم. ما چند خویشاوند قدیمی داریم که قبل از شروع آزار و شکنجه در سال ۱۹۹۹، تمرین فالون دافا (فالون گونگ) را شروع کردند. آن‌ها اغلب به دهکده ما می‌آمدند و حقیقت را درباره فالون دافا و حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) روشن می‌کردند. آن‌ها درباره حادثه خودسوزی میدان تیان‌آنمن توسط ح.ک.چ و ماجراهایی که ماهیت واقعی ح.ک.چ را افشا می‌کرد، صحبت می‌کردند. همچنین محتوای کتاب نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست چین را توضیح می‌دادند.

ما گاهی به آن‌ها کمک می‌کردیم که در روستای خودمان و روستاهای همجوار، بروشورها را توزیع کنند. همه اعضای خانواده بزرگ ما معتقدند که فالون دافا صالح و راستین است. من و همسرم به‌محض اینکه سوار کامیون‌مان می‌شویم در قلبمان، صمیمانه این دو عبارت مبارک را می‌گوییم: «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است.»

از ما محافظت شد

من با یک راننده کامیون همکار شدم تا در ژوئیه۲۰۱۱، ۴۰ تن ذغال‌سنگ را از معدن ذغال‌سنگ دونگ‌شنگ در مغولستان داخلی به شهر تیانجین ببریم. همکارم در شب رانندگی می‌کرد. ناگهان احساس خستگی شدیدی کردم، به همین دلیل روی صندلی کمک‌راننده دراز کشیدم و خوابم برد. بعد از چند دقیقه، راننده هم خوابش برد و تصادف کردیم. کامیون ما به کامیون جلویی ما که میله‌های فولادی حمل می‌کرد برخورد کرد. میله‌های فولادی شیشه جلو را شکستند و به داخل کابین راننده در سمت سرنشین وارد شدند. اگر پایین دراز نکشیده بودم مرده بودم. واقعاً نمی‌توانم تصور کنم اگر نشان یادبود را با خودم نداشتم و محافظت استاد را نداشتم چه اتفاقی می‌افتاد!

با راننده دیگری همکار شدم تا در پاییز ۲۰۱۶، ۴۰ تن ذغال‌سنگ را از معدن ذغال‌سنگ دونگ‌شنگ به تیانجین تحویل دهیم. درحال رانندگی بودم که خورشید غروب کرد. دیدم چند گاو در فاصله ۲۰۰متری وارد بزرگراه شدند. این یک شیب طولانی به‌سمت پایین بود و کامیون با سرعت ۸۰ کیلومتر در ساعت حرکت می‌کرد. ترمز کردم و کامیون سرعتش کم شد. وقتی آخرین گاو تا وسط جاده رفت، کامیون من فقط چند متر با گاو فاصله داشت، بنابراین برای اجتناب از برخورد با آن مجبور شدم از جاده منحرف شوم.

یک پیرمرد ما را نجات داد

تخت کامیون خیلی سنگین بود. تاب خورد و کج شد، سپس در کنار جاده غلطید. در لحظه حساسی که کامیون می‌خواست واژگون شود، نور سفیدی از جلوی چشمانم تابید و پیرمردی موسفید را دیدم که با دستی قدرتمند کابین کامیون را به حالت عمودی هل داد. نهایتاً کامیون در کنار جاده توقف کرد.

از این صحنه مات و مبهوت شدم. وقتی به خودم آمدم متوجه شدم که من و راننده دیگر آسیبی ندیده‌ایم. در آن زمان به‌وضوح می‌دانستم: این استاد بودند که ما را نجات دادند.

تمام خانواده‌مان معتقدند که فالون دافا خوب است و حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است، بنابراین ما بسیار موفق هستیم. خانواده ما صمیمانه از استاد و فالون دافا تشکر می‌کنند!