فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

بازنگری در نقشم به‌عنوان یک همسر و مادر

14 سپتامبر 2024 |   یک تمرین‌کننده فالون دافا در خارج از چین

(Minghui.org) من تقریباً پنج سال پیش چین را ترک کردم و نزدیک به دو سال است که در پلتفرم آرتی‌سی کار کرده‌ام. همانطور که با تمرین‌کنندگان درباره تجربیات تزکیه‌مان صحبت می‌کردیم و با مردم چین تماس می‌گرفتیم تا درباره فالون دافا و آزار و شکنجه حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) بگوییم، از تعامل با آن‌ها بهره زیادی برده‌ام.

از استاد لی، به‌خاطر فرصتی که برای شرکت در این پلتفرم به من داده شد و از همه هم‌تمرین‌کنندگانم برای حمایت و کمکشان تشکر می‌کنم. می‌خواهم درباره برخی از بینش‌های تزکیه اخیرم به شما بگویم.

محیط خانوادگی‌ام یک فرصت تزکیه است

قبل از ازدواج، احساس می‌کردم خانواده آینده‌ام زیبا خواهد بود. من با «شاهزاده» خود با خوشحالی زندگی خواهم کرد، اما بین خیال و واقعیت تفاوت وجود دارد. ازدواج من تحت ‌تأثیر رابطه کارمایی بین من و شوهرم و همچنین طرز فکر خودخواهانه‌مان که در فرهنگ حزب کمونیست شکل گرفته بود قرار گرفت.

من تمرین‌کننده فالون دافا هستم، بنابراین باید راغب باشم با اختلافات خانوادگی روبه‌رو شوم. خوشبختانه توانستم کینه‌توزی و اتهام زدن به افراد را به حق‌شناسی و تمرینِ مدارا تغییر دهم.

هر زمان که تضادی پیش می‌آمد و من احساس تلخی می‌کردم، فای استاد گره‌ها را در قلبم حل می‌کرد.

استاد به ما آموختند که ما تمرین‌کنندگان در هر کجا که هستیم باید افراد خوبی باشیم، بنابراین رفتارم را بررسی و به این فکر می‌کردم که آیا بدون قید و شرط از حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری پیروی می‌کنم و همسر خوبی برای شوهرم هستم یا نه. کاستی‌ها و انواع وابستگی‌هایم مانند حسادت، رنجش، میل به پاداش گرفتن در ازای محبتم، خودپسندی، و محبت افراطی را پیدا کردم.

استاد بیان کردند:

«چینگ (احساسات) منبع اصلی پرورش وابستگی‌هاست.» (آموزش فا و پاسخ به پرسش‌ها در گوانگ‌جو، تشریح فای جوان فالون)

متوجه شدم که فقط با سبک گرفتن چینگ (احساسات) و منطقی بودن می‌توانم رابطه با شوهرم را به‌خوبی اداره کنم. از آن زمان به‌ بعد، وقتی هر اختلافی رخ می‌داد، حتی اگر احساس می‌کردم در حقم ظلم شده است، به‌محض اینکه فکر می‌کردم باید بدون قید و شرط در حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری جذب شوم، قلبم روشن می‌شد.

به‌تدریج گوش دادن را یاد گرفتم و دیگر خودمحور نبودم. وقتی نظرات متفاوتی داشتیم، تحمل کردن را یاد گرفتم و ذهنم بیشتر و بیشتر آرام می‌شد.

علاوه‌بر این، یاد گرفتم که از ویژگی‌های خوب شوهرم قدردانی کنم. برای مثال، او با مردم با سخاوت و مهربانی رفتار می‌کند، بردبار و سازگار است و در مواجهه با مشکلات انعطاف‌پذیر است. متوجه شدم که کور شده و در وابستگی‌های بشری گم شده بودم، بدون اینکه چیزها را آنطور که واقعاً هستند ببینم.

بعد از اینکه چین را ترک کردیم، نقش من در خانواده به‌طرز چشمگیری از یک زن حرفه‌ای با مدرک تحصیلی پیشرفته به خانه‌داری تغییر کرد. به‌تدریج هریک از مسئولیت‌هایم را جدی گرفتم: شست‌وشو، آشپزی، خانه‌داری، مراقبت از شوهرم و مراقبت از فرزندمان. یاد گرفتم که نقشم را به‌عنوان یک همسر و مادر خوب ایفا کنم و بسیاری از تصورات منحرف‌شده‌ام تغییر کرد.

فرزند ما در خارج از شهر به کالج رفت. وقتی شوهرم خسته یا افسرده به‌نظر می‌رسید، دوستان یا همکارانش می‌پرسیدند که آیا تحت فشار مالی بیش‌ازحدی است، چراکه تنها حامی مالی ماست. در ابتدا این نظرات را خنده‌دار می‌یافتم، اما به‌تدریج احساس کردم آن‌ها آزاردهنده هستند. نهایتاً، دیگر طاقت نیاوردم و از شوهرم عصبانی شدم.

بعد از آن، به ‌درون نگاه کردم تا ببینم چرا قلبم تحت تأثیر چنین سخنانی قرار گرفت. متوجه شدم که در اعماق وجودم، به مفهوم برابری زن و مرد پایبندم. با تحصیلات و مهارت‌های حرفه‌ای‌ام، از اینکه کسی اعتمادبه نفسم را از بین می‌برد و مرا سربار می‌دانست، آزرده‌خاطر می‌شدم.

استاد بیان کردند:

«اما بگذارید به شما بگویم چرا می‌گویم این وضعیت غلط است، و اینکه دفاع از "استقلال" و "خوداتکایی" برای زنان اشتباه است. امروزه افراد همیشه مردم باستان را با عقاید انحطاط‌یافته مدرن قضاوت می‌کنند، و فکر می‌کنند که زنان در زمان‌های قدیم سرکوب می‌شدند. درواقع اصلاً این‌طور که مردم امروزی تصور می‌کنند نیست. در چین باستان- درواقع در تمام دنیا، چراکه جامعه غربی نیز اینگونه بود- مردان می‌دانستند چگونه با زنان‌شان رفتار کنند، و نگران زنان‌شان بودند و به آن‌ها توجه می‌کردند؛ و زنان نیز می‌دانستند مورد توجه شوهران‌شان هستند- این شیوه‌ای بود که یین و یانگ همزیستی می‌کردند. اگر دو یانگ به هم برسند مبارزه می‌کنند؛ اگر دو یین به یکدیگر برسند نیز عملی نیست. یین و یانگ متمم و مکمل همدیگرند، و در همزیستی‌شان، وابستگی متقابل دارند.» (آموزش فای ارائه‌شده در کنفرانس نیویورک)

فهمیدم که چه نوع زنی باید باشم. از شوهرم عذرخواهی کردم و از او به‌خاطر زحمات و مراقبت‌هایش در این سال‌ها تشکر کردم. به او گفتم که دیگر به حرف‌های دیگران اهمیت نمی‌دهم و همسر حامی او خواهم بود. درواقع شوهرم همیشه از مشارکت من در پروژه پلتفرم آر‌تی‌سی حمایت کرده است.

از آن به بعد، نقش‌های متفاوت زن و مرد را در خانواده درک کردم. مراقبت، مهربانی و توجه زن نقش مهمی در رشد فرزندان و پیشرفت شغلی شوهر دارد.

رها کردن خودخواهی

یک سال پس از شروع کار در پلتفرم آر‌تی‌سی، هماهنگ‌کننده از من خواست هماهنگی‌های جلسات تبادل تجربه را انجام دهم. من مطمئن نبودم، اما می‌دانستم که این اتفاقی نیست. احساس کردم باید چیزی وجود داشته باشد که باید آن را تزکیه و در آن پیشرفت کنم، بنابراین موافقت کردم.

نمی‌دانستم چگونه فعالیت‌ها را در چنین گروه بزرگی هماهنگ کنم. برخلاف کار روزمره قبلی‌ام که در آن می‌توانستم از دستور‌العمل‌های تعیین‌شده مانند وظایف، محدوده کار و مرزها پیروی کنم، هیچ دستور‌العملی برای هماهنگی جلسات تبادل تجربه وجود نداشت.

قبل از آزار و شکنجه، رسم بر این بود که همه در یک دایره برای مطالعه بنشینند و پس از آن درمورد تجربیات خود صحبت کنیم. آن محیط به من انگیزه می‌داد که کوشاتر شوم.

اما بدون توانایی دیدن حالات صورت یا زبان بدن یکدیگر، مجبور بودیم کاملاً به صدای خود تکیه کنیم. سعی کردم راهی پیدا کنم تا به تمرین‌کنندگان کمک کنم در این محیط خودشان را نشان دهند و ارتباط برقرار کنند. می‌دانستم وظیفه من این است که هماهنگی جلساتمان را به‌خوبی انجام دهم.

با توجه به تجربه‌ام از جلسات مطالعه گروهی فای محلی، هر چه به‌اشتراک گذاشتن صادقانه‌تر بود، دیگران را بیشتر تحت‌ تأثیر قرار می‌داد. بنابراین به خودم گفتم، به‌عنوان یک مجری، باید در افکار و گفتارم صادق و صمیمی باشم.

این برایم یک چالش بود، زیرا در بیان افکارم در مقابل مخاطبان خوب نبودم. اما متوجه شدم که باید تغییر کنم تا محیط خوبی برای همه ایجاد کنم.

گاهی سکوت ناخوشایندی برقرار می‌شد. در ابتدا احساس خجالت و ناراحتی می‌کردم. به ‌درون نگاه کردم و وابستگی به حفظ وجهه را یافتم. به خودم گفتم باید با دیگران احساس همدردی کنم، شاید آن‌ها چیزی برای تبادل تجربه نداشته باشند. نباید از نظر ظاهری از دیگران توقع داشته باشم، اما باید به‌جای آن، آمادگی لازم را انجام دهم.

متوجه شدم که نباید انتظار داشته باشم که دیگران با من همکاری کنند، بلکه باید با دیگران همکاری کنم. گاهی فکر می‌کردم تسلیم شوم، اما وقتی آرام شدم و به خودم فکر کردم، متوجه شدم به‌جای اینکه به‌ درون برای بهبود شین‌شینگم نگاه کنم، به ‌بیرون نگاه می‌کنم.

همچنین دریافتم که به محافظت از خود، شهرت و منافع شخصی وابسته هستم. تصمیم گرفتم تصورات قدیمی‌ام را رها کنم و انرژی‌ام را صرف آن‌ها نکنم. می‌خواستم انرژی‌ام را برای هماهنگ کردن بهتر محیط گروهمان به‌کار ببرم.

وقتی خوب عمل نمی‌کردم، به خودم می‌گفتم که ناامید نشوم. وقتی خوب عمل می‌کردم، به‌ خودم هشدار می‌دادم که نقطه شروعم باید درست باشد و باید فروتن باشم، من هماهنگ‌کننده هستم نه به این دلیل که توانایی دارم، بلکه به این دلیل که وابستگی‌هایی بشری دارم که باید آن‌ها را از بین ببرم، و این یک فرصت تزکیه است.

یک ‌بار در یک جلسه، نظراتم را درباره موضوع خاصی به‌اشتراک گذاشتم، و تمرین‌کننده دیگری پیشنهاد کرد که باید با بردباری بیشتری با آن موضوع برخورد کنم. ناگهان احساس شرمندگی کردم و متوجه شدم که حرف آن تمرین‌کننده درست است.

با کندوکاو عمیق‌تر، متوجه شدم که به شهرت و منافع شخصی وابستگی دارم. اگر کسی اشتباهات مرا تصحیح کند، آیا این درس خوبی برای دیگران نخواهد بود؟ تا زمانی که آن‌ها بتوانند از آن بیاموزند و پیشرفت کنند، این هدف به‌اشتراک گذاشتن تجربه است.

هنوز قصورهای زیادی دارم. امیدوارم بتوانم خودم را خوب تزکیه کنم و با همه همکاری کنم.

این‌ها درک‌هایی بود که می‌خواستم به اشتراک بگذارم. لطفاً به هر مورد نامناسب اشاره کنید.