(Minghui.org) تمرینکنندگانی که قبل از شروع آزار و شکنجه فا را کسب کردند و در آن زمان در 40 یا 50سالگی بودند، اکنون در 70 یا 80سالگی هستند. با نگاهی به تقریباً 30 سال تزکیه، هر تمرینکننده میتواند کتابی درباره سفر تزکیه خود بنویسد.
ضربالمثلی قدیمی چینی میگوید: «زمان شخصیت واقعی فرد را آشکار میکند.» پس از اینکه حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) شروع به آزار و شکنجه فالون دافا کرد، تعداد زیادی از تمرینکنندگان از ادامه تمرین هراس داشتند و خود را کنار کشیدند. بسیاری از کسانی که تاکنون ماندهاند، تحت آزمونهای مرگ و زندگی قرار گرفتهاند؛ خواه دادخواهی از مرکز استان یا رفتن به پکن برای دادخواهی باشد، یا مواجهه با آزار و اذیت غیرقانونی مکرر، دستگیری، شستشوی مغزی، بازداشت و آزار و شکنجه توسط ح.ک.چ. کسانی که کاملاً به استاد و فا اعتماد کردند و در ایمان خود تزلزلناپذیر ماندند، واقعاً قابلتوجه هستند. بسیاری از ما لغزیدیم و تقلا کردیم، اما تحت هدایت نیکخواهانهی استاد، که همیشه ما را تشویق و بیدار کردهاند، گام برداشتیم.
چند روز پیش شنیدم که برخی از تمرینکنندگان درباره موضوعی بحث میکردند؛ اینکه تعدادی از تمرینکنندگان این تمرین را کنار گذاشتهاند. اگرچه من با وضعیت سایر مناطق آشنا نیستم، اما متوجه شدهام که اوضاع در اطراف من نیز خوشبینانه به نظر نمیرسد. اگرچه همه نمیتوانند به بالای یک کوه بلند صعود کنند، اما این کمی غمگینم میکند.
در طول سالها، با راهنمایی استاد، سخت تلاش کردم تا فرصتهایی برای سایر تمرینکنندگان ایجاد کنم تا به وبسایت مینگهویی دسترسی داشته باشند. این کار به آنها اجازه داد تا با خواندن مقالاتی از سایر تمرینکنندگان در سراسر جهان، آگاه شوند و تزکیه کنند. این تمرینکنندگان در تزکیه خود و انجام سه کار برای نجات مردم کوشا بودند. چنین تمرینکنندگانی همچنین هر سال مقالات مربوط به تبادل تجربه خود را به وبسایت مینگهویی ارسال میکردند. در آن زمان، من بهطور ویژه مشغول کمک به ویرایش مقالات آنها، تایپ آنها در فایلهای الکترونیکی و ارسال آنها به وبسایت مینگهویی بودم. زمان شلوغ، اما پرباری بود.
بهدلیل مداخله و تخریب توسط نیروهای شیطانی، محیط کلی برای مطالعه گروهی فا در منطقه ما از بین رفته است و تعداد بسیار کمی از مکانهای تولید مطالب روشنگری حقیقت باقی مانده است. و برخی از تمرینکنندگان پس از آزار و اذیت مکرر درگذشتند. ازآنجاکه سانسور اینترنت توسط شیطان از سال گذشته تشدید شده است، سایر تمرینکنندگان که قبلاً ترسیده بودند، بهتدریج از تلاش برای شکستن سد اینترنت دست کشیدند و دیگر به وبسایت مینگهویی مراجعه نکردند، چه رسد به نوشتن مقالههای تبادل تجربه! با دیدن این موضوع، ناگهان متوجه شدم که من هم دارم سست میشوم. مطالعه فا، انجام تمرینات و انجام سه کار را صرفاً بهعنوان تکالیفی در نظر میگرفتم که باید انجامشان میدادم.
در ژوئن امسال، استاد دو جینگون جدید را بهدنبال هم منتشر کردند. در ظاهر، آنها با مریدان دافا در چین بیارتباط به نظر میرسیدند. اما آیا آن دو جینگون فقط برای مریدان دافا در خارج از کشور در نظر گرفته شده بودند؟ استاد در «سختیها و رنجهایی که دافا با آن روبروست» بیان کردند:
«حقیقت این است که نباید انتظار داشته باشیم صرفاً به این علت که در منطقهای خاص هستیم، بهعنوان روشی معنوی با سختیها روبرو نشویم؛ بلکه فقط اینگونه است که آنها شکلهای مختلفی به خود میگیرند. در طول این رنجها و سختیها، موجوداتی که باقی خواهند ماند و کسانی که درنهایت غربال و حذف خواهند شد نیز انتخاب میشوند. این شامل افرادی در بین مریدان دافا نیز میشود که آیا میتوانند از پس آن برآیند یا خیر.»
بسیار واضح است که مریدان دافا در چین نیز برای این انتخاب میشوند که آیا «... باقی خواهند ماند و کسانی که درنهایت غربال و حذف خواهند شد...» فقط کسانی که طلا هستند میتوانند باقی بمانند. استاد واقعاً نگران وضعیت بههمریختهای هستند که ما شاگردان درحالحاضر در آن هستیم. بهعنوان مرید دافای قدیمی، باید آگاه و کوشا باشم.
سپس به درون نگاه کردم: چرا شرایط منفی مختلفی در بین تمرینکنندگان اطرافم ظاهر میشود؟ این چه ارتباطی با تزکیه من دارد و چگونه باید در آینده تزکیه کنم؟
استاد در جوآن فالون بهطور خاص بخشی درباره ذهنیت خودنمایی نوشتند. این نشان میدهد که حذف این ذهنیت چقدر اهمیت دارد و چقدر گسترده است.
قبل از 20ژوئیه1999، یک تمرینکننده قدیمی یک بار به من یادآوری کرد: «...یا حرکات تمرین را زیباتر از دیگران انجام میدهد، او نیز دوست دارد خودنمایی کند.» (سخنرانی ششم، جوآن فالون) در طول تمرین سوم بود که یک تمرینکننده نمیتوانست دو دست خود را هماهنگ کند: یک دست بالا میرفت، درحالیکه دست دیگر شروع به پایین رفتن میکرد. مدام حرکت را به او نشان میدادم، به او نشان میدادم که چگونه یک دست را بهسمت بالا و دست دیگر را بهسمت پایین حرکت دهد. همچنین به او گفتم: «اگر در ابتدا این کار را درست انجام ندهی، ممکن است مکانیسم انرژی را از کار بیندازی.» وقتی در مطالعه گروهی فا، آن خط را در جوآن فالون خواندیم، برخی از تمرینکنندگان نگاهی به من انداختند و به این اشاره کردند. در آن زمان، به درون نگاه نکردم و فکر کردم: «من این کار را بهخاطر خودش انجام میدهم!» و غیره.
در طول سالها، همانطور که به سایر تمرینکنندگان کمک میکردم، ذهنیتم برای خودنمایی با تحسین، تمجید و حتی تعریف مکرر آنها رشد میکرد. در ابتدا، به خودم افتخار میکردم. هر جا میرفتم احساس میکردم برای کمک به دیگران آنجا هستم. سایر تمرینکنندگان میگفتند که من باهوش و توانا هستم و بهخوبی تزکیه میکنم. حتی میگفتند برای کسی همسن و سال من، وضعیت بیناییام هنوز عالیست. از شنیدن این حرفها لذت میبردم. به خودم افتخار میکردم که در طول این سالها، با پیشرفت تکنولوژی همراه بودم؛ از یک مبتدی درخصوص کامپیوتر به شخصی تبدیل شدم که میتوانست به سایر تمرینکنندگان کمک کند تا به وبسایت مینگهویی دسترسی پیدا کنند. احساس میکردم شایسته تحسین آنها هستم. حتی شروع کردم به غلو کردن درمورد اینکه چقدر خوب آن مهارتها را در آن روزها یاد گرفتم...، و اکنون بهلطف مهارتهای خودآموختهام این توانایی را دارم که به همه کمک کنم.
آن خرد و تواناییها توسط استاد به من داده شدند تا به سایر تمرینکنندگان کمک کنم، اما نادانسته شروع کردم به نسبت دادن آنها به خودم. چگونه میتوانستم در تزکیهام سقوط نکنم؟ علاوهبر این، تواناییهایی که اکنون دارم، اگرچه با تلاش و مطالعه به دست آوردهام، اما نتیجه تلاش مشترک متخصصان فنی و سایر تمرینکنندگان منطقه من است. اما مغرور شدم و به داشتن آنها افتخار میکردم و دافا را در موقعیت دوم قرار میدادم.
اخیراً مقالهای را در وبسایت مینگهویی خواندم با عنوان «افکاری درباره وابستگی به منیت» که درمورد خطر مغرور بودن صحبت میکرد. نویسنده نوشته بود: «نمیدانستم چرا قبل از دستگیری، اینقدر سرم شلوغ بود. چرا نمیتوانستم دست از کار کردن بکشم؟ آیا "انجام کارها" تنها وابستگی من بود؟ همچنین میخواستم خودنمایی کنم: "ببین چقدر توانایی دارم، میتوانم مقدار بسیار زیادی کار را به این سرعت انجام دهم، عملاً میتوانم هر چیزی را انجام دهم، جز تعمیر ماشین." وقتی دیگران از من تعریف میکردند، احساس خوبی دربارهاش داشتم. همه این وابستگیها یکدیگر را تقویت میکردند و باعث میشدند وابستگیام به منیت بیشتر و بیشتر شود.»
«بهدلیل وابستگیام به منیت، بهطور فزایندهای سرم شلوغ بود و نمیتوانستم خودم را رها کنم، و زمان کمتری برای مطالعه فا داشتم. وقتی افکار درست میفرستادم، ذهنم پر از کارهایی بود که احساس میکردم باید انجام دهم، و نمیتوانستم آرام شوم. هرگز نمیتوانستم به درون نگاه و خودم را اصلاح کنم.»
آنچه این تمرینکننده در مقالهاش توضیح داد با وضعیت منفی من نیز مطابقت دارد.
خب! تو باهوش و توانا هستی، بنابراین درنهایت میتوانی هر کاری را انجام میدهی! به همین دلیل، برخی از تمرینکنندگان که قبلاً به دیگران کمک میکردند، کمکم به من تکیه کردند، حتی از اینکه کسی به آنها آموزش نمیداد شکایت میکردند. برخی از مسائل برای هماهنگی و حل شدن، به مداخله شخصی من نیاز داشت. بدون هیچ شکایتی به آنها رسیدگی میکردم و از نظر ذهنی و جسمی خسته میشدم. نمیتوانستم زمان کافی برای مطالعه فا و انجام تمرینها پیدا کنم، چه رسد به اینکه به درون نگاه کنم یا خودم را تزکیه کنم.
درنتیجه برخی از تمرینکنندگانی که توانایی دسترسی به وبسایت مینگهویی را داشتند همچنان با مانع مسدود شدن اینترنت توسط شیطان مواجه بودند و نمیتوانستند از آن عبور کنند. کامپیوترهایشان هرگز نمیتوانست برای بهروزرسانی سیستم به اینترنت متصل شود و این تمرینکنندگان حتی آنها را در قفسه قرار میدادند. آنها کامپیوتر داشتند، اما با اطمینان و با حالتی که گویا کارشان قابلتوجیه است همچنان از من میخواستند که مطالب لازم را برایشان تهیه کنم. بهعنوان مثال، وقتی به آنها گفتم که استاد یک جینگون جدید منتشر کردهاند، بلافاصله دستان خود را دراز کردند و گفتند: «آن را به من بده!» از من انتظار داشتند که نسخههای چاپشده جینگون جدید را به آنها ارائه کنم، درحالیکه خودشان میتوانستند این کار را انجام دهند.
من همچنان جینگونهای جدید استاد و سایر مطالب را برایشان فراهم میکردم. و برای تهیه فایلهای صوتی روی فلش، زمان زیادی را صرف میکردم. پس از نگاه به درون و سنجش خودم با اصول فا، متوجه شدم که زیادهروی مداوم من و انجام کارها برای این تمرینکنندگان، مانع از آن میشود که آنها مسیر خود را در تزکیه طی کنند.
همه تمایل دارند بهدنبال راحتی باشند، کمی تنبل باشند و راه آسان را انتخاب کنند. اما بهعنوان تزکیهکننده، اگر فقط به دیگران تکیه کنیم، چگونه میتوانیم ارتقا یابیم و پیشرفت کنیم؟ استاد از همه ما میخواهند که خودمان را تزکیه کنیم تا موجوداتی رها از خودخواهی شویم که ابتدا به دیگران فکر میکنند. اگر همه به افراد دیگر تکیه کنند تا به آنها کمک کنند، پس چه کسی به دیگران خدمت خواهد کرد؟ این وابستگی چیزی است که هر تمرینکنندهای باید آن را رها کند، و همچنین به همین دلیل است که وبسایت مینگهویی با «گلها در همهجا شکوفا میشوند» تمرینکنندگان را تشویق کرده است که مکانهای تولید مطالب داشته باشند.
نمیتوانم اجازه دهم که میل شدیدم برای خودنمایی، سایر تمرینکنندگان را از گام برداشتن در مسیر تزکیه شخصیشان بازدارد. پس از درک عواقب جدی ناشی از تمایلم برای خودنمایی، شروع به رسیدگی به این مشکلات کردم. درحین ارائه خدمات به تمرینکنندگان، بارها و بارها آنها را درگیر بحث درمورد این موضوع میکردم و براساس اصول فا تبادل تجربه میکردیم. بعد از اینکه آنها متوجه مشکلاتشان شدند، به آنها کمک کردم به وبسایت مینگهویی دسترسی پیدا کنند و مطالب خود را تولید کنند.
خوشحال شدم که بعد از تبادل تجربه ما، برخی از تمرینکنندگان بهبود یافتهاند، و آنها واقعاً خوشحال و از استاد سپاسگزار بودند!
باید از تعالیم استاد پیروی کنم و همیشه در هر موقعیتی به خودم یادآوری کنم که هنوز یک تزکیهکننده در سطوح پایین با وابستگیهای فراوان هستم و باید دائماً میل به خودنمایی را رد کنم و از بین ببرم.
من کارها را بهکندی انجام میدادم و حتی گاهی به تعویق میانداختم. زمانی که به تمرینکنندگان در امور مربوط به فناوری کمک میکردم، زمان و تلاش زیادی میبرد، زیرا در فناوری مهارت نداشتم و به مرور یاد میگرفتم. اغلب صبح زود از خانه بیرون میرفتم و تا ساعت نُه یا ده شب برنمیگشتم. در ابتدا، برای جلوگیری از ایجاد مزاحمت برای سایر تمرینکنندگان، ناهار خودم را میبردم و گاهی برای آن تمرینکننده و خانوادهاش هم ناهار میگرفتم.
در ابتدا، مواد غذایی مانند نان و پیراشکیهای منجمد میبردم. با بهتر شدن وضعیت مالیام، شروع به بردن اقلام مفصلتری از قبیل غذاهای آماده، غذاهای نیمهآماده، میوه و ... کردم. هدف اصلی صرفهجویی در زمان پختوپز بود تا بتوانیم مقدار بیشتری از کارهای دافا را با هم انجام دهیم. اما بهتدریج اوضاع تغییر کرد. برخی از تمرینکنندگان، با خانوادهای زندگی میکردند که تمرینکننده نبودند، و آنها فکر میکردند که برایشان هدیه میبرم، نه اینکه صرفاً برای وعدههای غذاییمان، غذا میبرم. آنها ترجیح میدادند غذایی را که برایشان میبردم ذخیره کنند و یک غذای متفاوت برای ما بپزند. این کار زمان بیشتری میگرفت و درنهایت بهجای صرفه جویی در زمان، باعث اتلاف وقت میشد و حضور من کار بیشتری برای آنها اضافه میکرد. در مواردی که غذای مرا با هم میخوردیم، تمرینکنندگان و اعضای خانواده غیرتمرینکنندهشان شروع میکردند به اظهارنظر درمورد اینکه کدام غذا خوشمزهتر است یا کدام غذا خوب نیست.
وقتی روز قبل وقت نداشتم غذا درست کنم یا مغازههایی که معمولاً از آنها غذا میخریدم صبح زود باز نبودند، دست خالی میرسیدم. این منجر به صحبتهایی دراینباره میشد که چه غذاهایی برای خوردن خوب است و چرا چیزی نبردهام... به نظر میرسید که به ولع و میل سایر تمرینکنندگان «خوراک میدادم». متوجه شدم که رویکرد من درخصوص غذا اشتباه است و مسیر تزکیهام دارد منحرف میشود.
استاد بیان کردند: «...این تزکیه است_آیا هر چیزی روی نداده است تا "عاری از شکافها" باشید؟ هیچ مسئله ناچیزی وجود ندارد.» («آموزش فا در کنفرانس فای 2015 کرانه غربی»)
بنابراین حتی موضوعی مانند وعدههای غذایی چیز کوچکی نیست. مشکل، احساس من نسبت به سایر تمرینکنندگان بود که آن را رها نکرده بودم. اغلب احساس میکردم که برخی از تمرینکنندگان شرایط زندگی سختی دارند، برخی مکرراً تحت آزار و اذیت قرار گرفتهاند و در زندان بهشدت متحمل رنج شدهاند، و همه مشغول اعتبار بخشیدن به فا هستند و زمانی برای پخت غذا ندارند. بنابراین احساس میکردم که وقتی همدیگر را ملاقات میکنیم، لذت بردن از صرف یک غذای خوب با هم قابلقبول است.
مثال جدیتر زمانی بود که با تمرینکنندهای ملاقات کردم که تنها زندگی میکرد. انواعواقسام غذاها را میبردم؛ مرغ، اردک، ماهی و گوشت... و نهتنها غذای آماده میبردم، بلکه حتی غذای بیشتری را در آنجا میپختم و یک میز کامل از غذاها تهیه میکردم. هر کسی فکر میکرد برای تعداد زیادی غذا درست کردهام. با دیدن صرف غذا و شنیدن تعارفات و تشکرهای مداوم، غرورم بسیار ارضا میشد. فکر میکنم ما مانند تزکیهکنندگان عمل نمیکردیم. علاوهبر این، هر کاری که مریدان دافا در اعتبار بخشیدن به فا انجام میدهند، بهجا گذاشتن چیزی برای آینده است. چگونه این رفتار میتواند بهعنوان مرجعی برای آینده باشد؟ وابستگی به احساسات نسبت به سایر تمرینکنندگان چیزی است که باید آن را از بین ببرم. نمیتوان آن را بهعنوان مرجعی برای آینده گذاشت.
فهمیدم که به غذا هم وابسته شدهام. استاد در این مورد به من اشاره کردند. بهعنوان مثال، من عاشق خوردن غذای خاصی بودم. اما هضم آنها دشوار بود، بنابراین هر بار فقط کمی میخوردم. اما چند سال پس از تزکیه و مخصوصاً در سالهای اخیر، اگر حتی کمی میخوردم، معده و رودهام متورم میشد، درد میکرد و احساس سنگینی تحملناپذیری میکردم. اخیراً آن به مرحلهای رسید که دائماً نیاز به استفاده از توالت داشتم. بعد از آن، از خوردن آن غذاها دست کشیدم. درحالحاضر هر آنچه در خانه است میخورم، ازجمله باقیمانده غذایی که خانوادهام نمیخواهند یا غذاهایی که مدتی مانده است. و وقتی برای کمک به سایر تمرینکنندگان میروم، فقط غذایی سبک و ساده همراهم میبرم.
وقتی مرور میکنم که چگونه این آزار و شکنجه شیطانی را پشت سر گذاشتهایم و تا امروز به اینجا رسیدیم، همه اینها به این دلیل است که همه به یکدیگر کمک کردند و واقعاً همهچیز را رها کردند، همانطور که استاد گفتند: «...تا همدیگر را نجات دهید و به هم کمک کنید...» (از خطر دوری کنید) در طول سالهایی که در زندان بودم، هیچیک از تمرینکنندگان در منطقه مسکونیام حتی یک بار هم به ملاقاتم نیامدند. اما تمرینکنندگان از مناطق دیگر، بهرغم آزار و شکنجههای فراوان در آن زمان، امنیت خود را برای ملاقات با من در زندان به خطر انداختند. برخی حتی آموزههای جدید استاد را برایم آوردند. بدون دافای استاد نمیتوانستم از پس آن برآیم! احساس میکردم مطالعه نکردن آموزههای استاد دردناکترین چیز است... به همین دلیل است که مطلقاً از یادگیری مهارتهای فنی دست نمیکشم!
ازآنجاکه اخیراً در تزکیهام سست شدم و مدتی طولانی درحال حذف کارمای بیماری بودهام، باید تمام تلاشم را بکنم. توهم کاذب خستگی جسمی و روانی ناشی از سالها ازبین بردن مکرر کارمای بیماری را نمیپذیرم. به تمرینکنندگانی که زمانی زندگیشان را برای کمک به من به خطر انداختهاند، و همچنین سایر تمرینکنندگان، کمک خواهم کرد تا اطمینان حاصل کنم که میتوانند طبق معمول به وبسایت مینگهویی دسترسی داشته باشند.
ما «تمرینکنندگان قدیمی» همه میدانیم که استاد پیش از شروع آزار و شکنجه، ما را به جایگاه خودمان هل دادند. استاد ما را گرامی میدارند. موجودات آسمانیای که نتوانستند برای کسب فا پایین بیایند به ما غبطه میخورند. موجودات در قلمرو آسمانی ما مشتاقانه منتظر پادشاه خود هستند تا تزکیه کند و به کمال برسد و برگردد. ما مطلقاً نباید از پیشرفت در مرحله نهاییِ کمک به استاد در دوره اصلاح فا دست بکشیم.
استاد بیان کردند: «در سفرتان از میان دههاهزار آزمون و سختی گذشتهاید و نباید در لحظهی پایانی بلغزید و سقوط کنید. (بیدار شوید)
بیایید همه در ازبین بردن تمام وابستگیهایی که مانع بازگشت ما به آسمان میشوند، استقامت کنیم، به عهدهای بزرگی که در زندگیهای قبلی خود بستهایم عمل کنیم، و بگذاریم استاد آسودهخاطر باشند!