فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

تمرین فالون دافا کمک کرد به اعتیادم به بازی‌های کامپیوتری پایان دهم

13 ژانویه 2025 |   تمرین‌کننده‌ جوان فالون دافا در چین

(Minghui.org) من ده‌ساله و کلاس چهارم هستم. با اینکه سنم زیاد نیست، اما مشکلات زیادی دارم که سایر نوجوانان هم دارند. بارزترینشان این است که خیلی خودمحور هستم و نمی‌توانم تحمل کنم که خانواده‌ام به نقص‌هایم اشاره کنند. ناراضی هستم، زیرا اغلب با آن‌ها درگیری دارم. به‌لطف عمه‌ بزرگم (خواهر پدربزرگ پدری‌ام)، که مرا تشویق کرد فالون دافا را تمرین کنم، تغییر شگفت‌انگیزی را تجربه کردم.

پایان دادن به «امپراتور کوچک» بودن

من بزرگ‌ترین پسر و نوه خانواده‌ام هستم، بنابراین از زمانی که به دنیا آمدم در محاصره عشق و مراقبت آن‌ها بودم. وقتی شش‌ساله بودم، مادرم برادر کوچکم را به دنیا آورد و پدر و مادرم بیشتر تمرکز خود را به او معطوف کردند. ذهن خردسال من بلافاصله نامتعادل شد. به او حسادت می‌کردم و از او متنفر شدم و احساس می‌کردم که او عشق پدر و مادرم را به خودش جلب کرده است. برای جلب محبت و سر اسباب‌بازی، با او رقابت می‌کردم. اصلاً مثل برادر رفتار نمی‌کردم.

هر جا می‌رفتم می‌خواستم مرکز توجه باشم. نه‌تنها با برادر کوچکم رقابت می‌کردم، بلکه وقتی می‌شنیدم خانواده‌ام از فرزندان دیگران تعریف می‌کردند، حسادت می‌کردم. گریه می‌کردم و هیاهو به پا می‌کردم و هر کاری می‌کردند راضی‌ام نمی‌کرد.

من خیلی خودکفا نیستم. وقتی شش‌ساله بودم و برای مدرسه آماده می‌شدم، مادربزرگم هنوز مجبور بود لباسم را به من بپوشاند و به من غذا بدهد. وقتی ده‌ساله شدم، هنوز نمی‌توانستم لباس‌های زیرم را بشویم یا بند کفش‌هایم را ببندم. احساس می‌کردم خوب است که بگذارم مادربزرگم از من مراقبت کند. من هیچ مسئولیتی نداشتم، بنابراین تنبل شدم.

ازآنجاکه بیش‌فعال هستم و به یک بیماری دیگر مبتلا هستم که خانواده‌ام نمی‌خواستند درمورد آن به من بگویند، آن‌ها با من بسیار مدارا می‌کردند. نمی‌توانستم در کلاس تمرکز کنم و اغلب از عمد، صداهای عجیب و غریبی در می‌آوردم. معلمان و همکلاسی‌هایم مرا دوست نداشتند.

از رفتن به مدرسه و انجام تکالیف بیزار بودم که باعث می‌شد پدرم که به من تدریس خصوصی می‌کرد رنج بکشد. هر شب تا ساعت یازده به من کمک می‌کرد تکالیفم را انجام دهم. او و مادرم از برادر کوچکم مراقبت می‌کردند، درحالی‌که هنوز از من، پسر بزرگتر بازیگوش مراقبت می‌کردند. واقعاً برای خانواده‌ام آسان نبود.

در این دوره، تنها زمانی که بیشتر از همه خوشحال و آرام بودم، زمانی بود که مشغول بازی‌های ویدئویی بودم. درواقع به هیچ‌چیز دیگر علاقه‌ای نداشتم. ازآنجاکه به بازی‌ها معتاد شده بودم، نمی‌توانستم آن‌ها را کنار بگذارم، و وقتی به مدرسه می‌رفتم یا سعی می‌کردم تکالیفم را انجام دهم، بیشتر بی‌حوصله بودم. می‌توانستم ناامیدی خانواده‌ام را درخصوص خودم احساس کنم.

پرتو‌ امید

تابستان گذشته، عمه‌ بزرگم که 28 سال فالون دافا را تمرین کرده بود، تصمیم گرفت به من کمک کند فالون دافا را یاد بگیرم. تمرین فالون دافا مستلزم خواندن آرام کتاب جوآن فالون است که برام سخت است. بعد از خواندن چند صفحه نمی‌توانستم آرام بنشینم. دراز می‌کشیدم، به وسایل دست می‌زدم و امیدوار بودم که او برود. گاهی از او می‌پرسیدم: «عمه، کی می‌روی؟» او عصبانی نمی‌شد، درعوض صبورانه مرا تشویق می‌کرد. به دور و بر حرکت می‌کردم، اما عمه‌ام پاهایش را روی هم می‌گذاشت و آرام فا را می‌خواند. اگرچه رفتار خوبی نداشتم، درحالی‌که او می‌خواند گوش می‌کردم.

عمه‌ بزرگم همچنین به خاله و برادرم نشان داد که چگونه فالون دافا را تمرین کنند. نه‌تنها سلامتی آن‌ها پس از تمرین بهتر شد، بلکه از دانش‌آموزان پایین کلاس خود به دانش‌آموزان برتر مدرسه نیز تبدیل شدند. براساس آنچه دیدم، احساس کردم فالون دافا خوب است، بنابراین همچنان که فا را می‌خواند به‌دقت به گوش دادن ادامه می‌دادم، حتی اگرچه هنوز به بازی فکر می‌کردم.

خانواده‌ام محدود کردن زمان بازی‌های ویدئویی‌ام را شروع کردند. عمه‌ بزرگم برای اینکه به من کمک کند این بازی‌ها را رها کنم، همراه من آنچه را که استاد لی درباره ترک سیگار در جوآن فالون گفتند خواند. مقداری درک می‌کردم، اما هنوز هم فقط می‌خواستم بازی کنم. عمه‌ام مرا تشویق کرد که جوآن فالون را با او بخوانم. بعد از اینکه در یک روز، بیش از 100 صفحه خواندم، بازی‌های ویدئویی مانند یک خاطره دور به نظر می‌رسید و دیگر نمی‌خواستم بازی کنم.

خانواده‌ام باور نمی‌کردند که بتوانم به این راحتی این بازی‌ها را رها کنم، اما موفق شدم! حتی وقتی دوستانم مرا به بازی دعوت می‌کردند، متزلزل نمی‌شدم. من و عمه‌ بزرگم هردو متوجه شدیم دلیلش این بود که در مطالعه‌ فا مصر بودیم، و استاد دیدند که من معتقدم فالون دافا خوب است، بنابراین «اهریمن بازی» را که به من چسبیده بود حذف کردند. این اتفاق همچنین باعث افزایش اعتمادم به مطالعه‌ فا شد.

بعد از اینکه این بازی‌ها را رها کردم، مادربزرگم (از طرف مادری) به من شنا کردن را آموزش داد. اکنون می‌توانم بیش از هزار متر را در یک زمان بدون توقف شنا کنم. این شاهکار چیزی بود که خانواده‌ام قبلاً حتی تصورش را هم نمی‌کردند.

ازبین بردن حسادت و خودخواهی

اگرچه این بازی‌ها را کنار گذاشتم، اما هنوز ذهنم آرام نبود. می‌خواستم سریع مطالعه فا را تمام کنم و دیگر نمی‌خواستم بخوانم. گاهی اوقات افکار منفی داشتم، فکر می‌کردم مطالعه‌ فا و انجام کارها براساس اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری دافا خیلی سخت است.

عمه‌ بزرگم مرا تشویق کرد که فیلم «زمانی موجوداتی خدایی بودیم» را ببینم. پس از تماشای آن فهمیدم که تمرین دافا مقدس است و من در مسیری الهی گام برمی‌دارم. اگرچه حقیقت را درک کردم، اما این بدان معنا نبود که تزکیه‌ من در وضعیت محکمی است. حسادت و خودخواهی هنوز وابستگی‌های بسیار قوی‌ای در من بودند و هنوز در تلاش بودم که بگذارم دیگران بهتر از من باشند.

عمه‌ بزرگم از من خواست که «قلمرو‌‌ها» در نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر را ازبر کنم. می‌خواستم شخص خوبی بشوم! بنابراین تحت هدایت دافا، حسادتم ناپدید شد. حالا که به آن فکر می‌کنم، خنده‌دار است که قبلاً به دیگران حسادت می‌کردم.

سپس ازبر خواندم:

«فا می‌تواند تمام وابستگی‌ها را در‌هم شکند، فا می‌تواند تمام شیطان‌ها را منهدم کند، فا می‌تواند تمام دروغ‌ها را متلاشی کند و فا می‌تواند افکار درست را نیرومند کند.» («مداخله را دور کنید»، نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر 2)

پس از خواندن و ازبر کردن فا، درک بهتری از تزکیه دارم. با افزایش اعتمادبه‌نفس، به یادگیری و ازبر خواندن ادامه می‌دهم. به‌تدریج خودخواهی‌ام ضعیف شده است و می‌توانم انتقاد دیگران را بپذیرم.

نتیجه‌گیری

اگر فالون دافا را یاد نمی‌گرفتم، به کجا می‌رسیدم؟ واقعاً فکر کردن به آن ترسناک است.

اکنون یک بار جوآن فالون را خوانده‌ام. عمه‌ بزرگم گفت که اگر با مشکلی مواجه شدم، باید از راهنمایی دافا استفاده کنم. وضعیت سردرد و بیش‌فعالی‌ام خیلی بهتر شده است و تمرکزم هنگام مطالعه نیز رو به بهبود است. علاوه‌بر این، پخت‌وپز و شستن لباس را در کنار بسیاری از مهارت‌های مفید دیگر یاد گرفته‌ام. معتقدم که اگر به مطالعه‌‌ فا ادامه دهم، شین‌شینگم به‌تدریج بهبود خواهد یافت و عادات بدم قطعاً تغییر خواهد کرد.

(این مقاله توسط عمه‌ بزرگم گردآوری شده است)