فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

افکاری بیشتر درباره مداخله اهریمنی ناشی از ذهن خود شخص

7 ژانویه 2025 |   تمرین‌کننده از چین

(Minghui.org) یک روز وقتی در جوآن فالون درباره «مداخله اهریمنی ناشی از ذهن خود شخص» می‌خواندم، ماجرایی را به یاد آوردم که آزارم می‌داد. می‌خواهم آن ماجرا و درکم را به اشتراک بگذارم.

سال‌ها پیش، یک تمرین‌کننده محلی از من خواست که با تمرین‌کننده دیگری که مدتی بیمار بود ملاقات کنم تا ببینیم که آیا می‌توانم به او کمک کنم یا خیر.

درحالی‌که با او صحبت می‌کردم، متوجه شدم که احساس می‌کند چیزی در بالای سرش می‌چرخد، و فکر می‌کرد آن درواقع فالون است. مطمئن نبود که حرفش را باور می‌کنم. پس از صحبت بیشتر با او، متوجه شدم که او برای هر کاری که انجام می‌داد، از چیزهای کوچک گرفته تا ادای احترام، حتی انجام کار دافا، از موجودی اجازه می‌خواست.

وقتی از او پرسیدم با چه کسی صحبت می کند، گفت: «استاد

پرسیدم: «آیا باور داری که استاد به سؤالاتت پاسخ می‌دهند؟»

او گفت: «این استاد است. ایشان به همه سؤالاتم پاسخ می‌دهند.»

مطمئن بودم که استاد به چنین سؤالات خاصی پاسخ نمی‌دهند و فکر ‌کردم که همین موضوع می‌تواند علت بیماربودن او باشد. کاری که او انجام می‌داد، آشکارا در تضاد با اصول فا بود و ممکن بود باعث جذب روح یا حیوان تسخیرکننده برای او شده باشد.

با احساس بدی درباره آن، پرسیدم: «آیا صداها را می‌شنوی یا انواع پیام‌ها را احساس می‌کنی؟»

پاسخ داد: «صدای استاد را می‌شنوم.»

«پیشنهاد می‌کنم که دیگر سؤال نپرسی. استاد نمی‌توانستند با تو صحبت کرده باشند.»

او مصمم بود و گوش نمی‌داد. راهی پیدا کردم تا به او ثابت کنم که آن استاد نیستند. گفتم: «وقتی فردا ادای احترم می‌کنی، می‌توانی آن را بپرسی: "آیا شما استاد لی هستید؟ اگر نه، برو، تو را نمی‌خواهم. می‌خواهم از راهنمایی‌های استاد لی پیروی کنم."» او موافقت کرد.

چند روز بعد، به من گفت: «به توصیه‌ات گوش کردم و آن صدا از بین رفت و هیچ‌چیز بالای سرم نمی‌چرخد.»

برایش بسیار خوشحال شدم: «بسیار عالی، ما ثابت کردیم که آن استاد نبود. اکنون حالت خوب است.»

وی گفت: «اما من به آن عادت کرده‌ام و نمی‌خواهم مرا ترک کند. هنوز آن را می‌خواهم.»

نمی‌توانستم باور کنم که این تمرین‌کننده قدیمی و باتجربه تا این حد گیج شده باشد و چیزی آنقدر متناقض درخصوص فا بگوید. بسیار نگران شدم و گفتم: «حالا که مطمئن شدیم استاد نبودند، چرا هنوز آن را می‌خواهی؟ آیا نمی‌خواهی با استاد به خانه برگردی؟ حتی نمی‌دانی که آن چیز چیست.»

«تو به‌دنبال توانایی‌های فوق‌طبیعی هستی و استاد آن‌ها را به تو نمی‌دهند. طلب‌کردن تو آن موجود را نزد تو آورد. او درطلب‌بودنِ تو را دید و آن را به تو اعطا کرد. وقتی نشان دادی که دوستش داری، تو را کنترل کرد. این خیلی خطرناک است.»

او گوش نمی‌داد. هرچه به او می‌گفتم، همان چیزی را که می‌خواست دنبال می‌کرد. درمانده و سردرگم شده بودم، اما فکر کردم که ممکن است خودم نیز به برنده‌شدن در بحث و گفتگو وابستگی داشته باشم و زمان آن رسیده است که آن را رها کنم.

دفعه بعد که تمرین‌کننده مزبور را دیدم، او با خوشحالی با من در میان گذاشت: «می‌توانم بشنوم که به سؤالاتم پاسخ می‌دهد، و دوباره چیزی بالای سرم می‌چرخد.» این باعث شد احساس ناراحتی و درماندگی کنم. استدلال او برای کاری که انجام می‌داد براساس فا نبود، بلکه بر این اساس بود که بسیاری از تمرین‌کنندگان دیگر نیز همان تجربه را داشتند. او حتی چند نفر را نام برد.

استاد بیان کردند:

«آن‌ها در طلب توانایی‌های فوق‌طبیعی هستند و به مهارت‌های بی‌اهمیت یا حتی به شنیدن چیزهای بخصوصی از بُعدهای دیگر وابسته‌اند. آن‌ها در پی این مسائل هستند. این افراد به‌آسانی مداخله شیطانی ناشی از ذهنشان را رشد می‌دهند و تا سطوح پایین سقوط می‌کنند. بدون توجه به اینکه تزکیه فرد در چه سطح بالایی قرار دارد، وقتی یک بار این مشکل پدیدار شود، شخص به‌‌کلی سقوط می‌کند و درنهایت از بین می‌رود. این مشکلی بسیار وخیم است.» (سخنرانی ششم، جوآن فالون)

قبل از اینکه این تمرین‌کننده بیمار شود، هر روز سه کار را انجام می‌داد و فعالانه در فعالیت‌های دافا شرکت می‌کرد. اما تزکیه جدی است، و تنها به این دلیل که ما کار دافا را به‌خوبی انجام می‌دهیم، استاندارد پایین نمی‌آید. ناموفق بودن در مسائل مهم و کلیدی، تزکیه فرد را خراب می‌کند.

دفعه بعد که درباره این تمرین‌کننده شنیدم، زمانی بود که او درگذشت. از اینکه نتوانستم به او کمک کنم ناراحت شدم. همچنین نمی‌دانستم که آیا سایر تمرین‌کنندگانی که او نام برد و تجربه‌ای مشابه او داشتند، خودشان را اصلاح کرده‌اند یا خیر.

استاد کاری کردند که اتفاقی را که سال‌ها پیش رخ داده بود به خاطر بیاورم، بنابراین متوجه شدم که باید دلیلی وجود داشته باشد. آرام شدم تا به درونم نگاه کنم و ببینم که آیا من هم مداخله اهریمنی ناشی از ذهن خودم را دارم یا خیر. ناگهان، چیزی که زمانی یک تمرین‌کننده به من گفت، به ذهنم خطور کرد: «باید به خانه بروی و سخنرانی "مداخله اهریمنی ناشی از ذهن خود شخص" را به‌دقت مطالعه کنی.» به نیت خالص و صداقت آن تمرین‌کننده احترام می‌گذارم و از او به‌خاطر مسئولیت در قبال تزکیه سایر تمرین‌کنندگان قدردانی می‌کنم. او حتماً در من اشتباهی دیده است.

برای مدتی طولانی می‌دانستم که به خودنمایی وابستگی دارم، اما نمی‌توانستم به‌طور کامل از شر آن خلاص شوم. دوست داشتم در مقابل بسیاری از تمرین‌کنندگان، بدون وقفه درباره آنچه در دافا به آن آگاه شده‌ام صحبت کنم. نیروهای کهن حتماً ذهنیتم برای خودنمایی را نیز دیدند و از آن بهره‌برداری و تشدیدش کردند، و باعث شدند ناخودآگاه در مقابل بسیاری از افراد، چیزهایی بگویم که نامناسب بودند، ازجمله چیزهایی که مبتنی بر فا نبودند.

زمان آن فرا رسیده بود که عمیق‌تر کاوش کنم و ببینم پشت خودنمایی‌ام چه چیزی نهفته است. وقتی خودنمایی می‌کردم، معتقد بودم که در کاری مهارت دارم و هیچ‌کسی به خوبی من تزکیه نکرده است. آیا این مداخله اهریمنی ناشی از ذهن خودم نیست؟ تصورات دیگری هم در ارتباط با آن یافتم، مانند مغروربودن، خودشیفتگی، و نگاه تحقیرآمیز به دیگران و فکر‌کردن به اینکه آن‌ها خوب تزکیه نکرده‌اند. مصمم بودم که این تصورات را ریشه‌کن و نابود کنم، زیرا اگر این کار را نمی‌کردم، پس از مدتی، مداخله اهریمنی را به همراه می‌داشت.

از آموزه‌ها و اشارات استاد که به من اجازه داد مشکل جدی‌ام را ببینم بسیار سپاسگزارم. پس از کشف این تصورات بشری، مدیتیشن انجام دادم و سکون و آرامش شگفت‌انگیزی را احساس کردم. کلمات «خود واقعی» به ذهنم خطور کرد، و می‌دانستم که این احساس از من، که با خود واقعی‌ام فکر و عمل می‌کنم، می‌آید.

نوشتن یک مقاله تبادل تجربه روندی برای بهبود در تزکیه است. هر تعدیل و اصلاحی که در این مقاله انجام دادم باعث شد به این فکر کنم که آیا آنچه نوشتم درست و براساس فا بود یا خیر، که روندی برای نگاه‌ به درون است.

مقالاتی که در آن‌ها تزکیه‌کنندگان درک خود را به اشتراک می‌گذارند، معمولاً براساس وضعیت تزکیه‌شان، ادراک یک فرد را در زمانی مشخص منعکس می‌کنند، و با هدف امکان ارتقای متقابل ارائه می‌شوند.