فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

فاهویی سنگاپور | روشنگری حقیقت در جاذبه‌های گردشگری و ازبین‌بردن تصورات بشری برای نجات موجودات ذی‌شعور

1 فوریه 2025 |   تمرین‌کننده فالون دافا در سنگاپور

(Minghui.org)

درود، استاد بزرگوار!درود، هم‌تمرین‌کنندگان!

من تمرین فالون دافا را در سال ۲۰۱۰ شروع کردم. موارد زیر تجربیاتم در تزکیه است که مایلم آن‌ها را به استاد گزارش دهم و با هم‌تمرین‌کنندگان به اشتراک بگذارم.

تغییرات پس از کسب فا

قبل از شروع تمرین دافا، بسیار ضعیف بودم و سیستم ایمنی بسیار ضعیفی داشتم، بنابراین هر سال با تغییر فصل، سرما می‌خوردم. بعد از انجام فقط مقداری کار خانه، خیلی احساس خستگی می‌کردم و باید دراز می‌کشیدم و استراحت می‌کردم.

پس از کسب فا، هر روز را با مطالعه جوآن فالون شروع کردم. به‌تدریج هر روز ‌توانستم بیشتر بخوانم. بعداً تماشای ویدئوهای آموزش فای استاد در گوانگجو را اضافه کردم. هر پنج مجموعه تمرین را یاد گرفتم. می‌توانستم روزبه‌روز بیشتر تمرین کنم و در پایان ‌توانستم دو ساعت تمرین را انجام دهم.

وضعیت بدنی‌ام نیز به‌طرز چشمگیری تغییر کرد. با تغییر فصل، دیگر سرما نمی‌خورم، پرانرژی هستم و شخصیتم مثل قبل رقابت‌جو نیست. کاملاً با قبل فرق کرده‌ام.

چیزی که عمیقاً احساس کردم این بود که قلب بی‌قرارم عمیقاً آرام شد. هم از نظر جسمی و هم از نظر روانی، احساس راحتی می‌کنم و هر روز خوشحالم. درواقع احساسات درونی‌ام بسیار عمیق‌تر از آن است که بتوانم با کلمات توصیفشان کنم.

از آن زمان به بعد، مطمئن می‌شوم که هر روز حداقل یک سخنرانی از جوآن فالون را مطالعه و یکی از سخنرانی‌های استاد در گوانگجو را تماشا کنم. با خودم گفتم که زندگی می‌کنم تا تزکیه کنم و هر روز در این مسیر مصر بوده‌ام.

استاد بزرگ و نیک‌خواه، بابت نجاتم که به من این فرصت را داده تا در مسیر بازگشت به سرشت واقعی‌ام قدم بردارم سپاسگزارم. این فرصت نادر را بسیار گرامی می‌دارم.

نگاه به درون در میان محنت

بعدازظهر یک روز شنبه در سال ۲۰۲۲، ساعت ۴ بعدازظهر از محل کار خارج شدم. از یک ساختمان اداری به‌سمت ساختمان دیگر رفتم. باران می‌بارید و کفش‌هایم خیس شده بود. لیز خوردم و به زمین افتادم، طوری‌که وزن بدنم روی زانوی چپم بود. چند تن از کارکنان می‌خواستند به من کمک کنند. افکار درست داشتم و خودم بلند شدم و به آن‌ها گفتم که می‌توانم راه بروم و بابت کمکشان تشکر کردم.

با عجله، به محله چینی‌ها رفتم تا با هم‌تمرین‌کنندگان حقیقت را روشن کنم. نزدیک به دو ساعت آنجا ایستادم، و سپس یکی از هم‌تمرین‌کنندگان مرا با اتومبیلش به خانه برد. وقتی از اتومبیل پیاده شدم دیگر نمی‌توانستم از پای چپم استفاده کنم. آن تمرین‌کننده مرا تا خانه حمل کرد. برای حرکت در خانه مجبور بودم از یک صندلی به‌عنوان تکیه‌گاه استفاده کنم. آن شب بیشتر از حد معمول فا را مطالعه کردم. طبق معمول تمرین دو را یک ساعت انجام دادم.

صبح روز بعد دوباره به‌مدت یک ساعت تمرین دو را انجام دادم. اواخر تمرین پای چپم درد داشت طوری که انگار قلبم درد می‌کرد. اصرار داشتم فا را مطالعه کنم و سه سخنرانی را در یک روز خواندم. به خودم گفتم که باید استقامت کنم و سختی را تحمل کنم تا کارما را از بین ببرم. پس از دو روز پایداری، معجزه‌ای رخ داد. می‌توانستم بدون اینکه به صندلی بچسبم راه بروم. اما هنوز باید درحین راه‌رفتن، به پای راستم تکیه می‌کردم.

از استاندارد شین‌شینگ یک تزکیه‌کننده برای منضبط کردن خودم استفاده کردم. مرخصی استعلاجی نگرفتم، بلکه از مرخصی سالانه به‌مدت سه روز استفاده کردم تا در خانه استراحت کنم. هم‌اتاقی‌ام مرا درک نکرد و گفت که واقعاً احمق هستم. در پاسخ، لبخندی به او زدم. روز چهارم به سر کار برگشتم. سرپرستم و مدیران دیدند که زانوی چپم هنوز متورم است و با مهربانی یک کلینیک طب چینی را به من توصیه کردند.

از آن‌ها به‌خاطر ابراز نگرانی‌شان تشکر کردم و گفتم که فالون گونگ را تمرین می‌کنم، تمرینی که هم جسم و هم ذهن را تزکیه می‌کند. تا وقتی هر روز آن را تمرین کنم، بهتر خواهم شد. آن‌ها طی روزهای بعد دیدند که رفته‌رفته بهتر می‌شوم و گفتند که این تمرین بسیار خوب است و باید به آن ادامه دهم. در پاسخ گفتم که همین کار را می‌کنم.

در طول این محنت، در جستجوی وابستگی‌هایم، به درون نگاه کردم. در محل کار، به کارمندان میوه می‌دهند و ما اجازه داریم هر شنبه میوه‌های باقی‌مانده را بعد از پایان کار به خانه ببریم. هرچه می‌گذشت، حرصم بیشتر می‌شد و فکر می‌کردم تا جایی که می‌توانم باید ببرم. یکی از دلایل این بود که مجبور نبودم میوه بخرم، که باعث صرفه‌جویی در هزینه می‌شود. دلیل دیگر آوردن مقداری برای هم‌تمرین‌کنندگان بود که حقیقت را در جاذبه‌های گردشگری روشن می‌کردند. حس برتری و میل به خودنمایی نیز وجود داشت. ازطریق این تجربه، این وابستگی‌ها را پیدا کردم، بنابراین از انجام آن دست کشیدم، و با بهبود شین‌شینگ، زانویم به‌سرعت بهبود یافت.

رهاکردن وابستگی‌ها درحین روشنگری حقیقت، در جاذبه‌های گردشگری

در سال ۲۰۱۸، استاد ترتیبی دادند که حقیقت را برای گردشگران چینی روشن کنم، زیرا مشتاق نجات مردم بودم.

هر روز در جاذبه‌های گردشگری، در سکوت آموزه‌های استاد را ازبر می‌خوانم:

«به‌عنوان تمرین‌کننده‌ای استوار، وقتی نگذارید هیچ‌چیزی روی شما تأثیر بگذارد، می‌توانید بر هر شرایطی فایق شوید.» («به تمرین‌کنندگان ویتنام»)

سخنان استاد همیشه مرا تشویق و کوشاتر می‌کند.

تمام اظهارات گردشگران، از‌جمله اتهاماتی که شنیدم و دیدم، آینه‌هایی بودند که مستقیماً به قلب من اشاره و به من کمک می‌کردند تا وابستگی‌هایم را پیدا کنم و از شر آن‌ها خلاص شوم.

رهایی از میل به منفعت‌طلبی

اغلب می‌شنوم که گردشگران می‌پرسند: «در روز چقدر حقوق می‌گیری؟ آیا هنوز برای این شغل پردرآمد به افرادی نیاز دارید؟ اگر بتوانید ۱۰هزار دلار سنگاپور به من بدهید، من هم این کار را انجام خواهم داد.» با شنیدن این سخنان، ابتدا قلبم تحت تأثیر قرار می‌گرفت. با حس مورد بی‌انصافی قرار گرفتن، برایشان توضیح می‌دادم که ما داوطلب هستیم، و تمام تمرین‌کنندگان فالون گونگ در سراسر جهان داوطلب هستند و ما فداکارانه حقیقت را برای شما روشن می‌کنیم.

در ظاهر چیزی نمی‌گفتم، اما در عمق قلبم به این فکر می‌کردم که نه‌تنها پولی به دست نمی‌آوریم، بلکه زیر آفتاب سوزان و بارش باران، حقایق را به شما می‌گوییم. به‌هرحال زندگی شما متعلق به شماست و این انتخاب خودتان است که نجات پیدا کنید یا نه. می‌گفتم: «زندگی‌تان را با حرف‌های غیرمسئولانه به خطر نیندازید. اگر از حزب کمونیست دست نکشید، وقتی حزب نابود شد، همراه با آن دفن خواهید شد. به‌طرز وحشتناکی پشیمان خواهید شد.» تأثیرش خوب نبود، چون افکار بشری در ذهنم وجود داشت.

فکر می‌کردم که چرا مدام این نوع سؤال‌ها را می‌شنوم و چرا نمی‌توانم با مهربانی و نیک‌خواهیِ یک تمرین‌کننده مسائل را برایشان توضیح دهم. مصمم شدم که وابستگی را پیدا کنم و از شر آن خلاص شوم.

بعد از مدتی نگاه‌ به درون، در قلبم منافع شخصی را یافتم. مدت‌ها بود که فکر می‌کردم گهگاهی با فروش تنقلات پول در بیاورم، زیرا می‌توانم از آرد چیزهای زیادی درست کنم و می‌خواستم تا زمانی که هنوز توانایی دارم، مقداری پول در بیاورم. وقتی به یک فودکورت رفتم، دیدم که هر غرفه در زمان صرف غذا خیلی شلوغ است و آن در شب‌ها خیلی دیر تعطیل می‌کند. با چنین ساعات کاری طولانی، زمانی برای روشنگری حقیقت و نجات مردم وجود نمی‌داشت و ممکن بود نتوانم هر روز تمرینات را انجام دهم و فا را مطالعه کنم.

گردشگران بسیار زیادی در جاذبه‌های گردشگری هستند که واقعاً برایم الزامی است آن‌ها را نجات دهم. زمان خیلی تنگ است. به‌عنوان یک تزکیه‌کننده، چگونه می‌توانم در این زمان همچنان بخواهم پول دربیاورم؟ آیا امکانش هست که از پس مخارج زندگی‌ام برنیایم؟ من به سنگاپور آمدم و از اجاره‌نشینی به خرید خانه و همچنین حقوق بازنشستگی رسیدم. آیا این بهترین نظم و ترتیبی نیست که استاد بزرگ و نیک‌خواه برایم در نظر گرفته‌اند؟ آیا آن این امکان را به من نمی‌دهد که هیچ نگرانی‌ای نداشته باشم و سه کار را به‌خوبی انجام دهم؟ آیا حرص و طمع چیزی نیست که یک تزکیه‌کننده باید آن را تزکیه کند؟

استاد بیان کردند:

«به‌عنوان تزکیه‌کننده‌ای واقعاً مصمم، فرد می‌تواند هر چیزی را تحمل کند و در مواجهه با منافع شخصی مختلف، هر وابستگی را رها کند یا کمتر به آن اهمیت دهد. تا وقتی که فرد بتواند این کار را انجام دهد، سخت نخواهد بود.» (سخنرانی نهم، جوآن فالون)

شگفت‌انگیز بود که پس از اینکه میل به منفعتم را پیدا و آن را رها کردم، گردشگران به‌ندرت این سؤال را می‌پرسیدند. از روشنگری استاد سپاسگزارم.

رهایی از قلب رقابت‌جو

هنگام روشنگری حقیقت در مکان‌های دیدنی، گردشگران ناگهان می‌گویند: «چیزی به ما نگویید، ما گوش نمی‌دهیم.» برخی با بی‌حوصلگی برایم دست تکان می‌دادند و برخی سخنی کنایه‌آمیز می‌گفتند. علاوه‌بر این، برخی از گردشگران به من اشاره می‌کردند و مرا مورد سرزنش قرار می‌دادند. در این زمان، قلب رقابت‌جویم توسط این گردشگران برانگیخته می‌شد و هدف از حضورم در آنجا به‌عنوان یک تزکیه‌کننده، یعنی روشنگری حقیقت و نجات مردم، را فراموش می‌کردم.

میل به حفظ آبرویم ظاهر می‌شد، و کلماتی که به زبان می‌آوردم برگرفته از یک قلب رقابت‌جوی شدید بود. می‌گفتم: «اگر نمی‌خواهی گوش کنی، می‌توانی انتخاب کنی که گوش نکنی، اما بر شنیدن دیگران تأثیر نگذار.» اگر گردشگری دوباره صحبت می‌کرد، به او می‌گفتم که ساکت شود.

وقتی کسی انگشتش را به‌سمت من نشانه می‌رفت و فحش می‌داد، مستقیماً به او می‌گفتم: «اینجا سنگاپور است، خانه تو نیست، اینجا مثل اراذل رفتار نکن!» با گفتن این جملات احساس می‌کردم عصبانیت زیادی از خودم نشان داده‌ام. اما تأثیرش روی روشنگری حقیقت توسط من خوب نبود و همچنین احساس می‌کردم که محیط ناپاک شده و آرام و صلح‌آمیز نیست.

استاد ترتیبی دادند که این گردشگران چینی به مکان‌های گردشگری بیایند تا ما حقیقت را برایشان روشن کنیم و آن‌ها را نجات دهیم. قلب رقابت‌جوی من بر تلاشم برای نجات مردم تأثیر گذاشته بود. تلاش‌های پردرد و رنج استاد و همکاری هم‌تمرین‌کنندگان با نمایش تمرینات را با شکست مواجه می‌کردم. بعد از اینکه متوجه این موضوع شدم با خودم سختگیرتر شدم. فا را بیشتر مطالعه کردم و مهربانی و مراقبت از دیگران در من آشکار شد.

با خودم فکر کردم، اگر دوباره باگردشگرانی مانند آن‌ها ملاقات کنم، مسائل را از دیدگاه آن‌ها در نظر خواهم گرفت. مردم چین برای مدتی طولانی، فریب دروغ‌های حزب کمونیست چین را خورده‌اند و رنج می‌برند. می‌خواستم با مهربانی و دقت با آن‌ها صحبت کنم. با بهبود شین‌شینگم، اتفاقات معجزه‌آسایی رخ داد و گردشگران کمتر مرا طرد می‌کردند یا فحشم می‌دادند.

وقتی از گردشگران جملاتی مانند «صحبت نکن» را می‌شنوم، لبخند می‌زنم و به‌آرامی می‌گویم: «بیرون‌آمدن از چین، برای شما آسان نیست و برای مدت طولانی و عمیقاً فریب دروغ‌های ح.ک.چ را خورده‌اید، زیرا فایروال اینترنتی ح.ک.چ حقیقت را مسدود می‌کند. شما خوش‌شانس هستید که می‌توانید حقیقت را در اینجا ببینید و به آن آگاه شوید.»

وقتی این را می‌گویم، گردشگران خوشحال می‌شوند، بنابراین ادامه می‌دهم: «برای ما از پیش مقدر شده بود که اینجا با هم ملاقات کنیم. از زمان‌های قدیم گفته شده است که بودا افرادی با روابط ازپیش‌تعیین‌شده را نجات خواهد داد. برای شما از پیش مقدر شده‌ بود که امروز اینجا با تمرین‌کنندگان فالون گونگ ملاقات کنید و می‌توانید نجات پیدا کنید.» به آن‌ها می‌گویم که من یک داوطلب هستم و راهی برای ایمن‌بودن وجود دارد. می‌توانید عهدهایی را که هنگام پیوستن به ح.ک.چ، لیگ جوانان و پیشگامان جوان بسته‌اید، باطل کنید. زندگی شما متعلق به شماست، نه حزب کمونیست. هرچه زودتر حزب را ترک کنید و در آرامش زندگی کنید. بسیاری از گردشگران پس از درک حقیقت و ترک حزب از ما تشکر می‌کردند.

چند نکته درباره روشنگری حقیقت در مناطق گردشگری

هنگام روشنگری حقیقت، همیشه باید با مهربانی و محبت با گردشگران رفتار کنیم و از دید آن‌ها صمیمانه به آن‌ها توجه کنیم و مراقبشان باشیم. گردشگران از رفتار مریدان دافا خوشحال می‌شوند، تحت تأثیر قرار می‌گیرند و سپاسگزار خواهند بود. آن‌ها با ما صحبت و به ما اعتماد خواهند کرد. به‌عنوان مثال، در روزهای بارانی، به گردشگران یادآوری می‌کنم که هنگام راه‌رفتن در جاده‌های خیس، مراقب باشند. یا اگر برخی از گردشگران در روزهای بارانی چتر نمی‌آوردند، چترم را برای آن‌ها نگه می‌داشتم. وقتی مهربانی‌مان را نشان می‌دهیم، تعداد بیشتری از گردشگران موافقت می‌کنند که حزب را ترک کنند.

سناریوی دیگر این است که حوزه انرژی قوی‌تر است و وقتی تمرین‌کنندگان بیشتری برای تمرین به جاذبه‌های گردشگری می‌آیند، چینی‌های بیشتری از ح.ک.چ خارج می‌شوند. اکنون می‌توانیم روزانه بیش از ۲۰ نفر را متقاعد کنیم که از ح‌.ک‌.چ خارج شوند و حداکثر تعداد افراد در یک زمان ۶۴ نفر بود.

همچنین از روشنگری حقیقت در جاذبه‌های گردشگری، چیزهای زیادی به دست آوردم و قدرت افکار درست را تجربه کردم.

ساعت ۴:۵۰ صبح بیدار می‌شوم، یک ساعت مدیتیشن انجام می‌دهم و برای شوهرم صبحانه آماده می‌کنم. سپس به مکان گردشگری می‌روم تا حقیقت را برای گردشگران چینی روشن کنم. هرگز یک روز را هم از دست نمی‌دهم و ۳۶۵ روز در سال به آنجا می‌روم، اهمیتی نمی‌دهم که هوا بارانی باشد یا آفتاب سوزان. با گردشگران در اتوبوس‌های تور، یکی پس از دیگری صحبت می‌کنم و هر روز صبح چهار تا پنج ساعت از تپه بالا و پایین می‌روم. با وجود اینکه سرم شلوغ است اما پرانرژی هستم و قلبم مملو از شادی و سرزندگی است. یک راهنمای تور حتی به گردشگران گفت: «این تمرین [فالون دافا] ممکن است واقعاً خوب باشد. به این خانم نگاه کنید، او از بارها رفتن به این طرف و آن طرف، حتی خسته هم نمی‌شود.»

مطالب فوق برداشت شخصی من است. اگر موردی وجود دارد که مطابق با فا نیست، لطفاً مرا اصلاح کنید.

سپاسگزارم، استاد!

متشکرم، هم‌تمرین‌کنندگان!

(ارائه‌شده در کنفرانس فای سنگاپور ۲۰۲۴)