فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

خاطرات روزهایی که استاد در تیانجین، فا را آموزش می‌دادند

19 فوریه 2025 |   لیو یی، یکی از تمرین‌کنندگان ساکن نیوزیلند

(Minghui.org) در ۱۷ژانویۀ۱۹۹۴، معلم اولین مجموعه سخنرانی‌های فا در تیانجین را آغاز کردند. کل دوره شامل ده کلاس بود که در طی ۹ روز متوالی در تالار خلق تیانجین برگزار شد. معلم برای کاهش زمان و هزینه‌ها به کمترین میزان، دو سخنرانی را ادغام کردند و آن‌ها را در روز یکشنبه ارائه دادند. در طول ۹ کلاس اول، معلم دربارۀ فا سخنرانی کردند و تمرین‌ها را آموزش دادند. در روز آخر، معلم به پرسش‌های شاگردان پاسخ دادند. هزینۀ کلاس‌ها برای شاگردان جدید ۵۰ یوان و برای کسانی که قبلاً در دوره شرکت کرده بودند، ۳۵ یوان بود. شاگردان جدید به‌طور میانگین برای هر کلاس پنج یوان پرداخت می‌کردند. به یاد دارم که حدود یک ماه قبل، برای تماشای یک فیلم در همان تالار، ۱۰ یوان پرداخت کرده بودم. می‌توان دید که هزینۀ کلاس‌ها در مقایسه، بسیار پایین بود.

همان‌طور که معلم در طول آن ۹ روز سخنرانی می‌کردند، خیلی تحت‌ تأثیر قرار گرفتم، زیرا سرانجام فهمیدم چرا انسان‌ها روی زمین زندگی می‌کنند. سخنرانی‌های معلم واقعاً نگرشم به زندگی و مسیر زندگی‌ام را تغییر داد و از آن زمان، مسیر تزکیه، راه بازگشت به خود حقیقی‌ام، را دنبال کرده‌ام. می‌توانم به‌وضوح چهار رویداد را به یاد بیاورم که در آن ۹ روز، بیش از همه مرا تحت‌ تأثیر قرار داد:

اولین رویداد روز یکشنبه بود که عکس‌های گروهی با معلم گرفته شد. از قبل نمی‌دانستم که معلم قصد دارند پیش از سخنرانیِ آن روز عکس بگیرند. وقتی رسیدم، همه از قبل، آنجا بودند. افراد در گروه‌های کوچک هفت یا هشت‌نفره و برخی در گروه‌های بیست یا سی‌نفره گردهم آمده بودند. به‌محض اینکه یک گروه برای عکس گرفتن آماده می‌شد، معلم به‌سمت آن‌ها می‌رفتند. گرچه بیش از هزار نفر بودند که به گروه‌های بسیاری تقسیم شده بودند، معلم حتی یک بار هم از لبخندزدن دست برنداشتند یا نشانه‌ای از بی‌حوصلگی نشان ندادند. ابتدا به این فکر افتادم که من هم با معلم عکس بگیرم، اما سپس فکر کردم: «مگر معلم نگفته‌اند که بدن‌های قانونشان همیشه با ما هستند؟ فکر نمی‌کنم این کار ضروری باشد.» به همین دلیل، اکنون پشیمانم که فرصت عکس گرفتن با معلم را از دست دادم.

دومین چیزی که مرا تحت ‌تأثیر قرار داد وقتی بود که معلم در پایان سخنرانی در روز آخر، حرکات بزرگ دست را به ما نشان دادند. وقتی این صحنه را دیدم، در درونم حس بسیار خوبی داشتم، اما نمی‌توانستم این احساس را با کلمات توصیف کنم.

سومین رویداد نیز در پایان سخنرانی آخر رخ داد که یکی از شاگردان بنری را به معلم تقدیم کرد. این شاگرد گفت که اهل شمال چین است که بیمارستانی در آنجا تشخیص داده بود وی به سرطان پیشرفته مبتلاست. سپس ازطریق یکی از آشنایانش، با فالون گونگ آشنا شد و این دومین باری بود که در سخنرانی‌های معلم شرکت می‌کرد. تمام خانواده‌اش برای تقدیم بنر به معلم، به روی سِن رفتند. او به‌محض اینکه روی سِن رفت، با هیجان فریاد زد: «رفتند، رفتند، همۀ بیماری‌هایم رفتند!» حضار به‌شدت تشویق کردند. آن مرد سپس خودش را معرفی کرد. پس از معرفی، بنر تقدیم و عکس‌هایی گرفته شد. حضار سپس یک دور طولانی دیگر تشویق کردند.

از میان همۀ رویدادها، به‌یادماندنی‌ترین رویداد مربوط به پایان سخنرانی ماقبل آخر بود، زمانی که معلم تمرین «تقویت قدرت‌های خدایی» را به ما آموزش ‌دادند. یک صندلی خالی پیدا کردم که بتوانم روی آن، با پاهایم در وضعیت لوتوس کامل بنشینم، سپس چشم‌هایم را بستم و شروع به مدیتیشن کردم، همان‌طور که معلم به ما نشان داده بودند. نمی‌دانم چرا ناگهان چشم‌هایم را باز کردم، اما وقتی این کار را کردم، دیدم که معلم درست مقابل من، در فاصله حدود یک‌متری از من، ایستاده‌اند و به من لبخند می‌زنند. حالت محبت‌‌آمیزی که در چهرۀ ایشان بود فراتر از آن بود که با کلمات وصف شود. ایشان وقتی دیدند که چشم‌هایم را باز کردم، دوباره به من لبخند زدند، سپس برگشتند و از پله‌ها پایین رفتند.

هر بار که لبخند معلم را به یاد می‌آورم، احساس می‌کنم در تمام این سال‌هایی که گذشته است، تمام تلاشم را نکرده‌ام تا نجات‌ رحمت‌آمیز ایشان را جبران کنم.

درحالی‌که این مقاله را می‌نویسم، نمی‌توانم جلو جاری شدن اشک‌هایم را بگیرم. فقط می‌دانم که باید در سه کاری که معلم از ما خواسته‌اند بهتر عمل کنم، تا ایشان را ناامید نکنم.