(Minghui.org) من 69 سال دارم و بیش از 20 سال فالون دافا را تمرین کردهام.
چند سال پیش در یک صبح یکشنبه آفتابی، شوهرم با عجله به خانه آمد و به من گفت: «برو نگاهی بینداز. میدان کوچک در خیابان عابر پیاده، مملو از تابلوهای نمایش با مطالبی است که به دافا افترا میزنند.» بلافاصله به سایر تمرینکنندگان اطلاع دادم.
به میدان رفتم و تابلوهای نمایشی را دیدم که حاوی پیامهایی افتراآمیز درباره دافا بود تا مردم را گمراه کنند. پلیس، کارمندان اداره 610 و مأموران لباسشخصی در کنار آنها ایستاده بودند. چند تمرینکننده آمدند. به تابلوها نگاه کردیم و آگاهانه سر تکان دادیم. برخی از تمرینکنندگان، روی پلههای روبروی فروشگاه، روبروی تابلوها نشستند، درحالیکه برخی دیگر اطراف آنها راه میرفتند. همه ما افکار درست قدرتمندی فرستادیم: همه عوامل شیطانی را که دافا را مورد آزار و اذیت قرار میدهند و موجودات ذیشعور را گمراه میکنند، کاملاً متلاشی کنید. درحالیکه افکار درست میفرستادم، بهوضوح رحمت استاد را احساس میکردم و میدان انرژی بسیار قوی بود.
چون یکشنبه و هوا خوب بود، خیلیها مشغول خرید بودند. برخی از پلیسها، شروع به شکایت از سردرد کردند و برخی دیگر بهسرعت به توالت رفتند. حدود ده دقیقه بعد ناگهان باد شدیدی تابلوها را از بین برد. پلیس و کارکنان بهدنبال آنها دویدند. یکی از کارکنان اداره 610 به ما نگاه کرد. ما نمیترسیدیم، اما ظاهراً او فهمید که چیزی درحال رخدادن است و با عجله رفت. تابلوهای نمایش دیگر هرگز در آن میدان نصب نشدند.
در پاییز 2014، دو تمرینکننده خانم، آیلینگ و بائوچین، برای روشنگری حقیقت به حومه شهر رفتند. افرادی درباره آنها گزارش دادند، بنابراین آن دو دستگیر و به اداره پلیس محلی برده شدند. خانههای آنها بهطور غیرقانونی تفتیش شد. وقتی پلیس خانه بائوچین را بازرسی میکرد، خواهرش و یکی دیگر از تمرینکنندگان قدیمی و باتجربه دیگر که برای ملاقات با او آمده بودند، با عبور از سد سانسور اطلاعات حزب کمونیست چین (ح.ک.چ)، در اینترنت مطالب را مرور میکردند. پلیس آنها را با خود برد، خانه این تمرینکننده قدیمی را بازرسی و وسایل شخصی او را توقیف کرد. این چهار تمرینکننده در بازداشتگاه محلی بازداشت شدند.
بعد از شنیدن این خبر احساس کردیم فضای اطرافمان ظالمانه، متشنج و وحشتناک است. با وجود اینکه میترسیدیم و سخت بود، میدانستیم که باید کاری انجام دهیم. بلافاصله به تمرینکنندگان محلی اطلاع دادیم که افکار درست بفرستند، اطلاعاتی را درباره عاملان جمعآوری و آنها را در وبسایت مینگهویی افشا کنند. من به دیدن تمرینکنندهای دیگر رفتم و از او خواستم که برای ملاقات با شوهر این تمرینکننده قدیمی، مرا همراهی و او را تشویق کند که برای درخواست آزادی همسرش، به اداره پلیس برود. این تمرینکننده گفت: «در خانه افکار درست خواهم فرستاد. من میترسم و نمیخواهم بیایم.» لبخندی زدم و گفتم: «نترس. ما کار بدی نکردیم من و تو میتوانیم با هم مشارکت کنیم. رفتن برای دو خانم راحتتر خواهد بود.» او سپس گفت: «بیا ابتدا افکار درست بفرستیم.» موافقت کردم و قبل از اینکه به خانه آن تمرینکننده برویم، برای مدتی افکار درست فرستادیم.
پس از طی چند پیچ و خم، شوهر تمرینکننده قدیمی را پیدا کردیم و دلیل بازداشت همسرش را توضیح دادیم. او حقیقت را درک و از تزکیه همسرش حمایت کرد. وی عصبانی شد و گفت: «آیا دیدن همسایه غیرقانونی است؟ پلیس قانون را زیر پا میگذارد.» تلفن همراهش را درآورد و با معاون اداره پلیس تماس گرفت و گفت: «همسرم با دیدن همسایه چه جرمی مرتکب شد؟ شما پلیسها دروغ گفتید و گفتید او را بردند بهخاطر اینکه درحال توزیع اطلاعات درباره فالون دافا بود. اگر اتفاق بدی برایش بیفتد، هرگز شما را نمیبخشم. فوراً او را آزاد کنید.»
تمرینکنندگان خارج از چین نیز با پلیس تماس گرفتند و حقیقت را روشن کردند. تمرینکنندگان محلی برای روشنگری حقیقت، پیامی به رئیس جدید منصوبشده بخش امنیت داخلی ارسال کردند. مرد مزبور عمیقاً تحت تأثیر آموزههای القائی ح.ک.چ بود. او نهتنها به حقیقت گوش نکرد، بلکه وقتی به پیام پاسخ داد، دافا را مورد فحاشی و تهمت قرار داد.
وقتی آیلینگ حقیقت را برای رئیس بخش امنیت داخلی روشن کرد، او موهایش را گرفت و او را کتک زد. او فریاد زد: «من رئیس جدید هستم. به هریک از شما تمرینکنندگان کارت شناسایی شغلم را میدهم. از مجازات نمیترسم. اگر تفنگ داشتم، همه شما را میکشتم.» او بسیار مغرور بود، اما ما نمیترسیدیم، زیرا ما استاد و دافا را داریم.
استاد به ما آموختند:
«درواقع هر مرید دافا تواناییهایی دارد. فقط اینطور است که تواناییها در بُعد ظاهری آشکار نمیشوند، بنابراین آنها فکر میکنند که تواناییهای فوقطبیعی ندارند. اما بدون توجه به اینکه آنها میتوانند در این بُعد ظاهری آشکار شوند یا نه، وقتی افکار راستین بیرون میآیند بسیار قدرتمند هستند. ازآنجاکه ما در یک فای درست تزکیه میکنیم، باید مراقب مردمان دنیا که خوب هستند باشیم و آنها را نجات دهیم. بنابراین در هر کاری که انجام میدهیم باید با خوبی و مهربانی رفتار کنیم. بااینحال، برداشتن موجودات شیطانی که مردم را بهسوی آسیب رساندن به بشریت تحت تأثیر قرار میدهند نیز حفاظت از بشریت و موجودات ذیشعور است. دافا بهطور گسترده درحال اشاعه و نجات تمام موجودات ذیشعور است. اگرچه آن موجودات شیطانی که بهطور کامل غیرقابلنجات هستند نمیتوانند نجات داده شوند، اما هنوز هم نمیتوان به آنها اجازه داد که بهطور بیپایانی شیطنت کنند و بدین طریق دافا و شاگردانش و مردم دنیا را آزار و اذیت کنند. ازاینرو، ازبین بردن شیطان، انجام دادن اصلاح فا و نیز نجات مردم دنیا و موجودات ذیشعور است.» («افکار درست مریدان دافا قدرتمند است»، در نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر جلد 2)
وضعیت را با سایر تمرینکنندگان در میان گذاشتم و تصمیم گرفتیم بهمدت سه روز درخصوص بازداشت آن چهار تمرینکننده و رئیس بخش امنیت داخلی افکار درست بفرستیم.
من و سایر تمرینکنندگان به خانه یک تمرینکننده باتجربه رفتیم و افکار درست فرستادیم. من ازطریق فا میدانستم که پلیس توسط نیروهای کهن کنترل میشود. فقط با حذف این عوامل منفی میتوانیم جلوی آزار و اذیت را بگیریم و مردم را نجات دهیم. ما هیچ نفرت و رنجشی نداشتیم، فقط نیکخواهی و آرزوی نجات رئیس بخش امنیت داخلی را داشتیم. از استاد خواستم به ما کمک کنند. فضا آرام بود.
بعدازظهر روز سوم، داماد تمرینکننده باتجربه و قدیمی آمد. او حقیقت را درک کرد و از مادرزنش در تمرین فالون دافا حمایت کرد. او کارکنان اداره پلیس را میشناخت و اغلب به آنجا میرفت. بهمحض اینکه وارد اتاق شد گفت: «برای همین! این تو هستی!» یک تمرینکننده با عجله از او پرسید که چه خبر است. او گفت: «رئیس امنیت داخلی مدام با دست روی سرش در اداره پلیس راه میرود و مدام میگوید: "نمیتوانم تحمل کنم!" حتی از مدیر خواست که به او کار دیگری بدهد. او گفت که اگر به کار دیگری منصوب نشود، میرود. پس این تو بودی که افکار درست میفرستادی!»
میدانستیم که استاد او را فرستاده تا این را به ما بگوید و بسیار دلگرم شدیم. بعدازظهر آن روز، شخصی شیء براق و بزرگی را دید که از آسمان شرق منطقه ما سقوط کرد. بسیاری از مردم با عجله به آنجا رفتند تا ببینند چه خبر است، اما وقتی به آنجا رسیدند، گودالی عمیق را دیدند. این حادثه در اداره پلیس محلی سروصدا به پا کرد و آنها را بهشدت ترساند.
آیلینگ آزاد شد و خانواده تمرینکننده قدیمی نیز بارها برای آزادی او به اداره پلیس رفتند. او بعداً دچار ظاهری کاذب از کارمای بیماری و آزاد شد. بائوچین و خواهرش همچنان در بازداشتگاه محبوس بودند. رئیس بخش امنیت داخلی بهعنوان رئیس بخش به بخش دیگری منتقل شد.
پرونده علیه بائوچین و خواهرش (یک تمرینکننده) به دادستانی فرستاده شد. خانواده آنها برایشان وکیلی در پکن استخدام کردند، اما بائوچین نپذیرفت. بنابراین وکیل برای خواهرش استخدام شد. میخواستم به دیدن وکیل بروم که تمرینکننده کایشین آمد. او از من پرسید: «وکیل اینجاست؟» گفتم: «بله، میخواهم به دیدنش بروم. ما او را استخدام کردیم، اما باید رهبری را برعهده بگیریم و از او بخواهیم که برای بازگرداندن مردم و نجات مردم، با ما همکاری کند.» کایشین گفت: «من همراه تو میآیم.»
وکیل را میشناختیم، چون قبلاً او را استخدام کرده بودیم. به او گفتم: «این بار نمیخواهیم شما در دادگاه، از تمرینکنندگان دفاع کنید.» پرسید: «پس چرا مرا استخدام کردید؟» گفتم: «به ما کمک کنید تا تمرینکنندگان آزاد شوند. تمرینکنندگان در چین و خارج از کشور، با دادستان (رئیس بخش دادستان) تماس گرفتند تا حقیقت را روشن کنند. از شما میخواهم که از منظر قانونی با او صحبت کنید.» وکیل تردید کرد و گفت: «آخرین بار که آمدم، او در دادگاه کار را برایم سخت کرد و حتی به دفتر وکالتم رفت و تهدید کرد که پروانهام را باطل میکند.» گفتم: «این بار فرق میکند. روند اصلاح فا متفاوت است، و عوامل شیطانی کمتری وجود دارد.» وکیل گفت تلاشش را خواهد کرد.
بعد از رفتن وکیل، من و کایشین برای او، دادستان و دیگران طی یک بعدازظهر کامل افکار درست فرستادیم. آن شب، من و کایشین دوباره به دیدن وکیل رفتیم. وکیل از دیدن ما خوشحال شد و گفت: «الان فرق کرده است. برخورد دادستان متفاوت است. حتی یک فنجان چای برایم درست کرد. درباره مسائل قانونی با او صحبت کردم و به او گفتم که تمرین فالون دافا غیرقانونی نیست. درنهایت دادستان بهدلیل ناکافی بودن مدارک، با آزادی این دو نفر موافقت کرد. باید برای تحویل گرفتن آنها آماده شوید.» با خوشحالی گفتم: «عالی است. متشکرم!»
خواهر بائوچین آزاد شد. بنابراین از چهار تمرینکنندهای که بازداشت شده بودند، سه نفر آزاد شدند. متأسفانه بائوچین به زندان محکوم شد. ما دوباره اطلاعات دادستان را جمعآوری کردیم و یک تمرینکننده برای روشنگری حقیقت پیامی برایش فرستاد. دادستان نیز به خارج از دادستانی عمومی منتقل و رئیس بخش دیگری شد. تحت نیکخواهی دافا و قدرت افکار درست تمرینکنندگان، رئیس بخش امنیت داخلی و دادستان سِمتهای خطرناک خود را ترک کردند.
استاد به تمرینکنندگان دوره اصلاح فا، توانایی فرستادن افکار درست را دادند، که به ما کمک میکند از خطر و فاجعه اجتناب کنیم و بنابراین میتوانیم به موجودات ذیشعور کمک کنیم تا از خطر نجات یابند. سپاسگزارم، استاد!
ما تمرینکنندگان باید فا را بیشتر مطالعه کنیم، خود را بهخوبی تزکیه کنیم، بهطور واقعی تمرین کنیم، و از تواناییهایی که استاد به ما دادهاند بهطور کامل استفاده کنیم تا به استاد در اصلاح فا کمک کنیم، عناصر منفی را حذف کنیم و موجودات ذیشعور بیشتری را نجات دهیم.