فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

متحول‌شدن شوهر تندخویم

8 مارس 2025 |   تمرین‌کننده فالون دافا در چین

(Minghui.org) شوهرم ناشکیبا و تندخو بود. او تحت آموزه‌های القائی فرهنگ حزب کمونیست چین (ح‌.ک‌.چ) قرار گرفته بود و هر زمان که اوضاع بر وفق مرادش نبود ناراحت می‌شد، دیگران را سرزنش و با آن‌ها دعوا می‌کرد.

من زندگی‌ام را براساس آموزه‌های فالون دافا می‌گذرانم و با دیگران، با مهربانی رفتار می‌کنم. همچنین وقتی مشکل یا تعارضی دارم به‌دنبال کاستی‌هایم می‌گردم. بنابراین وقتی شوهرم ناراحت می‌شد، معمولاً آرام باقی می‌ماندم.

روزی داشتم وسایل را در آشپزخانه می‌گذاشتم که شوهرم ناگهان عصبانی شد. فنجانی پر از چای را به‌سمتم پرت کرد و از کنارم گذشت. توجهی نکردم و به اتاقم رفتم. او همچنان ناراحت بود و فنجان را برداشت و دوباره به‌سمت من پرت کرد. آن به من برخورد نکرد، اما سوراخی در دیوار ایجاد کرد. فقط سعی کردم اهمیتی به آن ندهم.

بعداً شوهرم بیمار شد و من به‌خوبی از او مراقبت کردم تا بتواند بهبود یابد و از زندگی لذت ببرد. او بالاخره درک کرد و به من گفت: «من خیلی به تو بدهکارم و در این زندگی نمی‌توانم دینم را به تو ادا کنم. در زندگی بعدی، به تو پس خواهم داد.» بعد از شنیدن این حرف، به خودم اجازه ندادم احساساتی شوم.

در گذشته، بارها با شوهرم درباره فالون دافا و آزار و شکنجه صحبت کرده بودم و امیدوار بودم که ح.‌ک.‌چ را کنار بگذارد. اما او از ترک حزب امتناع می‌کرد و اغلب مرا در این خصوص سرزنش می‌کرد.

زمانی که در بیمارستان بستری شد، بیمار دیگری گفت: «شوهرت شخصیت خشنی دارد و به‌سختی می‌توان با او کنار آمد، اما تو هنوز به‌خوبی از او مراقبت می‌کنی. او مدام تو را به کار می‌گیرد، اما همیشه خندان هستی و رفتاری مهربانانه داری. مراقبت از یک بیمار آسان نیست و شوهرت خوش‌شانس است که تو را دارد!»

شوهرم به میان صحبت ما آمد و گفت: «همسرم تمرین‌کننده فالون دافاست.»

روزی درحالی‌که به استاد ادای احترام می‌کردم یادداشتی را روی میز پیدا کردم که رویش نوشته شده بود: «می‌خواهم از حزب کمونیست چین خارج شوم.» و شوهرم اسمش را در پایینِ یادداشت امضا کرده بود. اشک‌های حاکی از شکرگزاری و شادی‌ام روان شدند و از نیک‌خواهی استاد تشکر کردم.

همچنین حقیقت را برای اقوام جوانم روشن کردم و آن‌ها از ح‌.ک.‌چ خارج شدند. آن‌ها در اتوبان تصادف کردند و اتومبیلشان کاملاً متلاشی شد، اما کسی آسیب ندید. دو نفر از آن‌ها، در یک بانک کار می‌کنند و پس از ترک حزب، یکی به سِمت مدیر شعبه و دیگری به سِمت مدیر بخش فروش ارتقا یافت. یکی از بستگانی که از حزب خارج شد در کمیته شهرداری کار می‌کند.

یکی دیگر از اقوام پس از هفت سال ازدواج، هنوز فرزندی نداشت. اما پس از ترک حزب، مطالبی برای روشنگری حقیقت و یک نشان یادبود دریافت کرد. سپس سال گذشته، همسرش نوزادی سالم به دنیا آورد. آن‌ها شگفتی‌های دافا را تجربه کردند و می‌دانند که این تمرین خوبی است.

شوهرم در جریان پاندمی فوت کرد. احساس ازدست‌دادن و درد داشتم. بالاخره ما بیش از 60 سال با هم بودیم. فرزندانم هزاران کیلومتر دورتر زندگی می‌کنند و من اکنون تنها زندگی می‌کنم. گاهی اوقات احساس تنهایی می‌کنم، اما کسب بینش جدید از مطالعه فا، به من این امکان را می‌دهد که بر آن غلبه کنم.

من تمرین‌کننده دافا هستم و خوشحالم که استاد و سایر تمرین‌کنندگان را در اطرافم دارم. فا را به‌خوبی مطالعه می‌کنم و با پشتکار تزکیه خواهم کرد و با استاد به خانه باز خواهم گشت.

سپاسگزارم، استاد! متشکرم، هم‌تمرین‌کنندگان!