فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

درمان یک‌شبه پایی که خودرو دو بار از روی آن رد شد

9 آوریل 2025 |   یک تمرین‌کننده فالون دافا در استان هبی، چین

(Minghui.org) من بیش از 20 سال است که فالون دافا را تمرین می‌کنم. می‌خواهم دو معجزه را که با قدرت فالون دافا رخ داده است به اشتراک بگذارم.

یک روز بعدازظهر در پاییز 2019، برای خرید سبزی رفتم. افراد زیادی مثل من سبزیجات می‌خریدند تا برای زمستان ترشی درست کنند و بازار دو طرف جاده از جمعیت موج می‌زد. روی دوچرخه برقی‌ام نشسته بودم و هر دو پایم را روی زمین گذاشتم و برای بررسی سبزیجات خم شدم که ناگهان درد شدیدی را در پای چپم احساس کردم. سرم را چرخاندم و دیدم چرخ جلوی خودرویی درست روی پایم رفته و آن را روی زمین فشار داده است.

از درد جیغ زدم، اما به‌دلیل سرو صدای زیاد در بازار، راننده صدای فریادهای مرا نشنید. با عجله به شیشه خودرو‌اش زدم و به او اشاره کردم که عقب برود. گرچه راننده همکاری کرد، اما به‌دلایل نامعلومی بعد از اینکه خودرواش را دنده عقب زد، خودرو جلو آمد و دوباره از روی پای من رد شد. از شدت درد به‌سختی می‌توانستم نفس بکشم.

سپس راننده از خودرو‌اش پیاده شد. بدون اینکه به این طرف خودرو بیاید تا وضعیت مرا بررسی کند، از آن طرف خودرو‌اش به‌طرف من فریاد زد: «حالت خوب است؟ اگر نه، بیا به بیمارستان برویم.»

به او نگاه کردم و پاسخ دادم: «حالم خوب خواهد شد، زیرا به ایمان صالحی اعتقاد دارم. اگر پای شخص دیگری را زیر گرفته بودی، مجبورت می‌کرد پاسخگو باشی. می‌توانی بروی، دفعه بعد با احتیاط رانندگی کن.» در این هنگام، سبزی‌فروش از من پرسید که به چه چیزی ایمان دارم.

پاسخ دادم: «من فالون گونگ را تمرین می‌کنم. از اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری پیروی می‌کنم تا انسان خوبی باشم. تقلب نمی‌کنم و برای دیگران دردسر ایجاد نمی‌کنم. به یاد داشته باشید که: "فالون دافا خوب است. حقیقت، نیک‌خواهی بردباری خوب است" و از برکات و موهبت‌ها برخوردار خواهید شد.»

سبزی‌فروش به من گفت: «همه ما می‌دانیم که تمرین‌کنندگان فالون گونگ افراد خوبی هستند. اگر راننده فرد دیگری را زیر گرفته بود، این وضعیت به این راحتی حل نمی‌شد. قربانی قطعاً او را رها نمی‌کرد.»

سبزیجاتم را خریدم، درد شدید را تحمل کردم و با دوچرخه برقی به خانه برگشتم. جرئت نداشتم وزنم را روی پایم بیندازم و تا آن موقع احساس می‌کردم یک تکه گوشت از مچ پایم آویزان است. بعد از در آوردن کفش‌ها، پاهایم را بازرسی کردم و دیدم کف پایم کبود شده است. حتی انگشتان پایم هم صاف شده بود. چند ساعتی استراحت کردم، سپس لنگان‌لنگان رفتم تا ترشی سبزیجات را آماده کنم.

شوهرم بعد از پایان کار به خانه آمد و دید که من از گذاشتن وزنم روی پای چپم خودداری می‌کنم. پرسید که چه اتفاقی افتاده است و پس از شنیدن خبر تصادفم گفت: «به‌نظر می‌رسد خیلی له شده است، استخوان‌‌ها باید شکسته باشند. راننده چه کسی بود؟» در پاسخ گفتم که اجازه دادم برود.

شوهرم با عصبانیت گفت: «بعد از اینکه پایت را اینقدر له کرد، رهایش کردی؟ آنگاه، چرا به من زنگ نزدی؟ اگر لازم باشد انگشت پا قطع شود چه؟» به او اطمینان دادم و گفتم: «نگران نباش، فردا پایم خوب می‌شود.» شوهرم عصبانی بود و مدام مرا سرزنش می‌کرد: «لجبازی نکن، وضعیتت روز به روز بدتر می‌شود. بگذار ببینیم چه اتفاقی برایت می‌افتد.»

آن شب از شدت درد روی تخت دراز کشیدم و نمی‌توانستم بخوابم. بعد از اینکه در سکوت، به استاد قول دادم: «استاد، حالم خوب خواهد شد»، ناخودآگاه به خواب رفتم. صبح روز بعد، از خواب بیدار شدم و دیدم پایم دیگر درد نمی‌کند. می‌توانستم به‌طور عادی راه بروم، انگار تصادف دیروز اتفاق نیفتاده است.

شوهرم که زبانش بند آمده بود فقط توانست با تعجب لبخند بزند. به او گفتم: «حالا چطور؟ من حقیقت را گفتم. تمرین‌کنندگان تحت حمایت استاد معجزات را تجربه خواهند کرد. برای یک فرد عادی، 100 روز طول می‌کشد تا از چنین آسیبی بهبود یابد.» می‌دانستم استاد این آسیب را برایم تحمل کرده‌اند.

گیر کردن استخوان ماهی در گلوی نوه‌ام

وقتی دختر و دامادم سر کار بودند از نوه شش‌ساله‌ام مراقبت می‌کردم. یک روز برای ناهارِ نوه‌ام ماهی کوچکی پختم. یک استخوان ماهی در گلوی کودک گیر کرد و نمی‌توانست آن را بیرون بیاورد. در کمال وحشت، کاملاً خودم را گم کرده بودم.

دخترم کودک را به بیمارستان شهرستان برد. پزشک به‌رغم تلاش برای مدتی طولانی نتوانست استخوان ماهی را از گلوی نوه‌ام دربیاورد. او گفت: «برای خارج کردن استخوان کودک باید تحت بیهوشی عمومی قرار گیرد. باید به بیمارستان شهر بروید.»

بعد از اینکه دخترم به خانه برگشت و وضعیت را برایم توضیح داد، نوه‌ام به ما گفت: «نمی‌خواهم تحت بیهوشی عمومی قرار بگیرم.» به او گفتم: «پس از استاد کمک بخواهیم! اگر ما سه نفر عبارات "فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است" را صمیمانه تکرار ‌کنیم، قطعاً معجزه‌ای رخ خواهد داد.»

نوه‌ام متوجه شد که نمی‌تواند بخوابد، چون گلویش درد می‌کرد، بنابراین شب را با خواندن این عبارات سپری کرد: «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است.» صبح روز بعد وقتی از او پرسیدم که آیا گلویش هنوز درد می‌کند، گفت: «دیگر درد نمی‌کند، اما هنوز احساس می‌کنم چیزی در آن گیر کرده است.»

به دخترم گفتم: «هیچ چیزی برای ترسیدن وجود ندارد. استاد در کنار ما هستند و همه‌چیز درست خواهد شد.» دخترم سری تکان داد و به من گفت: «مادر اگر چراغ‌قوه را به گلویش بتابانی، می‌توانم استخوان را بیرون بیاورم.»

دخترم یک قاشق پلاستیکی را در دهان نوه‌ام گذاشت و فشار داد. یک لکه سفید کوچک در گلویش ظاهر شد و دخترم با یک موچین بزرگ استخوان دوشاخه‌ای به‌طول یک سانتیمتر را بیرون آورد. به‌طرز شگفت‌انگیزی، دخترم استخوان ماهی را که حتی پزشک نتوانسته بود بیرونش بیاورد، به‌راحتی خارج کرد. گرچه استخوان نصف روز و یک شب در گلوی او گیر کرده بود، اما نوه‌ام هیچ درد یا تورمی در گلویش نداشت. از استاد بابت حل این بحران برای نوه‌ام تشکر کردیم.

فالون دافا یک تمرین تزکیه سطح بالاست که می‌تواند مردم را نجات دهد. مردم با تکرار صمیمانه عبارات «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» می‌توانند از بلایا جان سالم به‌در ببرند. حزب کمونیست چین در تلاش برای نابودی آینده همه موجودات زنده، برای فالون گونگ پاپوش درست می‌کند و به دافا تهمت می‌زند. امیدوارم افراد بیشتری در جهان درباره فالون گونگ بیاموزند و برکت یابند.