من به تازگی حفظ کردن جوآن فالون را برای بار دیگر تمام کرده ام. این امر باعث شد که گذشته را به یاد بیاورم و همچنین تجاربی که مایلم آنها را با شما در میان بگذارم.

من درپایان سال ۱۹۹۸ شانس آشنایی با تمرین فالون دافا را پیدا کردم. اغلب احساس می کردم به‌اندازه کافی زود با آن مواجه نشده‌ام. وقتی که جوآن فالون را می خواندم غالباً تمرکز نداشتم. همچنین علاقمند بودم سخنرانیهای ارائه شده درخارج از چین توسط معلم را مطالعه نمایم. یک بار تجربه ای را از سایت مینگ‌هویی درباره فا خوانی، مطالعه می کردم که ناگهان به ذهنم خطور کرد که اگر فا را حفظ کنم تمرکز خود را از دست نخواهم داد. بنابراین در ماه مارس ۱۹۹۹ شروع کردم به حفظ کردن فا.

ابتدا وقتی شروع کردم برایم کار خیلی سختی بود چرا که به دفعات کمی کتاب را خوانده بودم و چیزهای زیادی در من باقی مانده بود که هنوز پاک نشده بودند. واقعاً حفظ کردن کتاب را دوست داشتم. هنوز به یاد دارم که وقتی در حال مطالعه پاراگرافی بودم که معلم عنوان می دارد "پس چرا این کار می‌تواند برای تزکیه‌کنندگان انجام شود؟" بهار سال ۱۹۹۹ بود. یک روز در حالی که بعد از یک جلسه تمرین دسته جمعی با دوچرخه به طرف خانه می رفتم در حال حفظ این مطلب بودم که "در این جهان، آن‌طور كه ما آن‌را می‌بینیم، زندگی انسان در دنیای انسانی خلق نمی‌شود. زندگی حقیقی یک شخص در فضای جهان خلق می‌شود." واقعاً حس می‌کردم که ذره ذره وجودم آمدن بهار را احساس میکند. من خیلی در مورد این احساس مطمئن نبودم اما حالا که به آن موقع نگاه می کنم می بینم که زندگی واقعی من از همان زمان آغاز گردید.

بهترین چیز در مورد حفظ کردن فا این است که در حالی که آن را حفظ می کنی تمرکزت را از دست نمی دهی چرا که باید از نظر ذهنی درگیر باشی. منفعت بزرگ دیگر این است که شما می توانی فا را هر جا که می‌روی بخوانی و می توانی در هر زمان به موضوعات آگاه و روشن شوی. خیلی آسان است. وقتی تصمیم می گیرید که کتاب را بردارید و آن را حفظ کنید جنگ شما با کارمای فکری و تمامی مزاحمت‌ها آغاز می گردد. به هر حال به زودی جنگ و نزاع را تمام خواهید کرد و خواهید دید که برنده شده اید.

وقتی که تقریباً حفظ دومین سخنرانی را تمام کردم۲۰ جولای ۱۹۹۹ فرا رسید. همگی  درمعرض حجم عظیمی از تبلیغات ازسوی رسانه ها قرار گرفتند. به تدریج گیج شدم. می خواستم وارد وب سایت مینگوی شوم اما مسدود بود. تنها ماندم بدون هیچ منبع مثبتی از اطلاعات. فکر کردم" فراموشش کن. بگذار برای مدتی متوقفش کنم."برای اولین بار حفظ کردن فا را متوقف کردم.

این"دست کشیدن" واقعاً جدی بود و تمامی چیزهای بد به سوی من بازگشتند. یک بار یکی از دوستانم یک سیگار به من پیشنهاد کرد. در ابتدا اندکی سرباز زدم اما بعد آن را روشن کردم. درآن لحظه به‌طور خیلی مبهمی معلم را به یاد آوردم اما به نظر می رسید مدتها پیش بود. تا پایان ماه اگوست من درگیر تمایلاتم برای کسب شهرت و منافع شخصی بودم. ناگهان یک فکر به ذهنم رسید "آیا همه این تبلیغات حقیقت دارد؟ ایا بوداها وجود دارند؟ آیا بعدهای وجود دارند"؟

من آن روز روی این سوالات خیلی تفکر کردم و احساس کردم که چنین افکاری واقعاً مهم هستند. من باید پاسخهایی پیدا می کردم. اگر بودایی وجود نداشت قضیه را فراموش می کردم و راهم را از سر میگرفتم. بنابراین به بزرگترین کتابفروشی شهر رفتم و شروع کردم به مطالعه کتابهایی در این زمینه، بطور اتفاقی مدخلی را در یک دائره المعارف دیدم که درباره بعضی کشفیات باستان شناسی قرن۲۰ صحبت کرده بود. چند نگاه پراکنده به آن انداختم و متوجه شدم که آنچه جوآن فالون می گفت حقیقت داشت. در زمینه باستان شناسی، اکتشافات مهم دیگری هم صورت گرفته بود که در جوآن فالون ذکر نشده بود و همه آنها به حضور موجودات الهی اشاره می کردند. کتاب را برای مدت طولانی مطالعه کردم.

 بعد از اینکه به خانه برگشتم، فکر کردم " بنظر می رسد بوداها وجود دارند، من باید به تلاش خود ادامه دهم، اما آیا باید بودیسم را تمرین کنم یا فالون دافا را"؟ لحظه ای که این فکر به ذهنم خطور کرد، فالون دافا را انتخاب کردم. اگر بوداها وجود دارند من باید فالون دافا را تمرین کنم. سپس مجدداً فالون دافا را برگزیدم و بعد از این توقف یک ماهه به حفظ کتاب ادامه دادم.

درست فردای روزی که مجدداً حفظ کتاب را آغاز کردم، به یک تمرین کننده قدیمی برخوردم که قبلاً یک بار او را ملاقات کرده بودم و او به من یک آدرس IP داد، وقتی وصل شدم وب سایت مینگوی ظاهر شد و فکر کردم  "وای حقیقت این است و گزارشات و اطلاعات رسانه ها همگی دروغ محض هستند."

حالا که به آن فکر می کنم بسیار تعجب آور و جالب بود. معلم همیشه مراقب من بوده تا ببینند که آیا من می توانم در این آزمون مهم، مستقلاً و بدون اتکا، به ادراک برسم و تصمیم نهائی خود را بگیرم. "هرگاه کسی بخواهد تزکیه کند، می‌گویند سرشت بودایی‌اش نمایان شده است. چنین فکری، باارزش‌ترین فکر است، زیرا می‌خواهد به خودِ واقعی اولیه‌اش برگردد، می‌خواهد فراسوی این سطح مردم عادی برود". بعد از اینکه تمرین را به مدت یک ماه متوقف کردم استاد با صبر تمام منتظرم مانده بود. خوشبختانه سرشت واقی من کاملاً مستور نبود و استاد به من کمک کرد که بازگردم.

حفظ کردن کتاب را ادامه دادم. این بار احساس کاملاً متفاوتی داشتم و می توانستم کتاب را سریعتر و سریعتر حفظ کنم. با چهار صفحه در روز شروع کردم، سپس ده صفحه در روز و حتی بیشتر. اغلب کتاب را در صبحها حفظ می کردم و در بعدازظهرها آنرا دوره می کردم (در آن زمان کار نمی کردم). ذهن من مملو از صفحات جوآن فالون بود. اغلب نیمه شب بیدار می شدم و اولین کاری که انجام می دادم حفظ کردن کتاب بود تاوقتی که مجدداً خوابم می‌گرفت. نهایتاً به اینجا کشید که نمی توانستم بگویم آیا در حالت بیداری مشغول حفظ کتاب هستم یا در خواب.

همزمان با پایان سال ۱۹۹۹ بالاخره حفظ کردن کتاب جوآن فالون را برای اولین بار تمام کردم. تجربه یک تمرین کننده دیگر را که خوانده ام به یاد آوردم: شما باید ده مرتبه آنرا بخوانید تا خوب آنرا بیاد بیاورید. پس حفظ کردن آنرا برای بار دوم آغاز نمودم. این بار خیلی سریعتر پیش می رفتم. از حفظ خواندن سخنرانی اول یک روز و از حفظ خواندن سخنرانی دوم دو روز طول کشید. اوائل سال۲۰۰۰ برای بار دوم به سخنرانی پنجم رسیدم.

در این مقطع زمانی شروع کردم به انجام تمرینات در خارج از خانه، اما یک نفر به پلیس اطلاع داد و من ۱۵روز در زندان بودم. بعد از اینکه آزاد شدم برای کار به یک شرکت جدید رفتم، از آنجائیکه وقت آزاد کافی نداشتم حفظ کردن جوآن فالون را متوقف کردم. سه سال گذشت تا من بفهمم که چه قیمت گزافی را بابت ادامه ندادن پرداخته ام.

در طول آن سه سال اتفاقات زیادی رخ داد. اصلاح فا جهان و دنیای بشری را زیر و رو کرده بود. من نیز از میان تغییرات زیادی گذشتم. به دفعات در مراکز شستشوی مغزی، مراکز توقیف و حبس و کمپ‌ها و اردوگاههای کار اجباری نگه داشته شده ام. گاهی بهتر عمل می کردم و گاهی ضعیف. آن یک مسیر طولانی و پرپیچ و خم بود. خیلی سخت بود. اگرچه توانستم کل متن جوآن فالون را یک بار از حفظ بخوانم و پنج سخنرانی اول را دو بار، اما در آن زمان به‌طور مبهم دو مقاله اول را به خاطر می‌آوردم. به عدم ثبات در حفظ جوآن فالون افسوس خوردم.

چیزی که باعث شد تصمیم بگیرم که مجدداً آنرا از سر بگیرم مطالعه متن استاد در مرکز توقیف وحبس بود. حتی یک قسمت کوتاه قوانین بیکران و باعظمت فا را به من نشان می داد. آن زمان به طور مداوم نیز افکار درست و صحیح می فرستادم. به از حفظ خواندن دو سخنرانی اول که در خاطر داشتم ادامه دادم. من این کار را صرفاً برای انجام تکلیف و یا کاستن آزار و شکنجه انجام ندادم بلکه فقط بخاطر بهبودی خودم بود. احساس خیلی عالی داشتم.

برای مثال یک روز که داشتم این قسمت را می خواندم که "وقتی‌ بدن‌ یک‌ شخص‌ در حرکت‌ است‌، سلول‌های‌ بدن‌ نیز در حرکت‌ خواهند بود و در سطحی‌ میکروسکوپی،‌ تمام‌ عناصر از قبیل‌ مولکول‌ها، پروتون‌ها، الکترون‌ها و ریزترین ذرات‌ نیز در حرکت‌ خواهند بود. در عین‌ این‌که‌ همگی‌ شکل‌ مستقل‌ هستی‌ خود را دارند، شکل‌های‌ بدن‌ که در بُعدهای‌ دیگر وجود دارند نیز دست‌خوش‌ تغییر خواهند شد."(جوآن فالون، سخنرانی دوم) ناگهان شگفتی بدن خودمان را متوجه شدم؛ بدنهای الهی در سطوح مختلف به همراه افکار و اندیشه های درست بدن اصلی حرکت می‌کنند: آنها فا را مطالعه می کنند، تمرینها را انجام می دهند، اندیشه ها و افکار درست می فرستند، حقیقت را آشکار می کنند و در سطح خود کارهای با عظمتی انجام می‌دهند. و با این حال در دنیای انسانی خیلی عادی به نظر می رسیم. وقتی متوجه این حقیقت شدم بسیار هیجان زده شدم. هر وقت که فرصتی داشتم به هم تمرین کننده هایم می گفتم " شما نمی دانید زمانی که افکار درست می فرستید چقدر عظیم هستید. هیچوقت به خاطر اینکه نمی توانید نتیجه را ببینید آنرا کاری عادی مپندارید و احساس ناامیدی نکنید".

هرچه بیشتر از حفظ می خواندم بیشتر افسوس می خوردم که چرا زودتر ادامه نداده بودم. در فا شگفتی های زیادی وجود دارد. یک روز در حال از حفظ خواندن این قسمت بودم که "درباره‌ی راهبی است که مدیتیشن انجام داد و روحش به بهشت سعادت غایی رفت و صحنه‌هایی را مشاهده کرد. آن‌جا برای یک روز در اطراف قدم زد و وقتی به دنیای انسانی بازگشت شش سال گذشته بود." در همان لحظه فای آموزش داده شده توسط استاد لی در ایالات متحده درباره بودا آمیتابا در بهشت سعادت غائی را به یاد آوردم. ذهنم به بهشت سعادت غائی رفته و به کوه سومرو نگاهی انداخت. به خودم گفتم "اوه، به این صورت است". ذهن من در دنیایی پرتلالو و حیرت‌آور سفر می‌کرد...

همچنانکه به از حفظ خواندن فا ادامه دادم یک چیز را متوجه شدم: چرا در سالهای گذشته آنقدر سخت بود؟ چرا مرتکب آن همه اشتباه شدم؟ این بهای متوقف کردن از حفظ خواندن فا بود. واقعیت این نبود که از حفظ خواندن فا را متوقف کرده بودم؛ بیشتر به خاطر این بود که من کوشا بودن در مطالعه فا را متوقف کرده بودم. در مواجهه با رنج و محنتهائی که در تاریخ انسان بی سابقه بود، درآن لحظات حساس و مهم اصلاح فا، من هیچگونه تلاش بی سابقه ای برای مطالعه فا و جذب شدن در فا صرف نکردم.

به وضوح فهمیدم اگر از حفظ خواندن فا را متوقف نمی کردم و به خواندن آن ادامه می دادم و پشتکار خود را حفظ میکردم، توسط شیطان بازداشت و زندانی نمی شدم. مسیرم متفاوت می بود و زیان ها به حداقل میرسید. پس تصمیم خود را گرفتم که اولین کاری که انجام می دهم از بر خواندن جوآن فالون باشد.

به هر حال وقتی آزاد شدم، باز هم شل شدم. با رنجها و محنت های زیادی مواجه شدم که تقریبا نابود شدم. بالاخره در آگوست ۲۰۰۳ جوآن فالون را برداشتم و دوباره شروع به از بر خواندن آن کردم. سه سال و هشت ماه از آخرین باری که آن را خواندم می گذشت.

این بار، تجربه من با دو بار گذشته تفاوت داشت. با تجربه کردن آن همه اتفاق، درک متفاوتی از فا دارم و دیدگاه‌هایم فرق کرده است. متوجه شدم که منظور از "تولد دوباره" چیست.

این دوره از مطالعه جوآن فالون را طی یک برنامه فشرده تمام کردم. من یک شخص فنی هستم و مسئول حفظ و نگهداری مکانهای مربوط به مطالب آشکار سازی حقیقت می‌باشم. مدتی را صرف سفرهای طولانی با اتوبوس کردم ولی احساس می کنم استاد لی در همه حال از من مراقبت می کرده و به من قدرت می بخشیده. هر سخنرانی را که از بر می خوانم همیشه رویدادهایی وجود دارد که به من کمک می کند اصول فا را درک کنم. در حالیکه به از حفظ خواندن فا ادامه می دهم، وضعیت مکانهای تولید مطالب ما بهتر و بهتر شده و احساس می کنم توانایی هایم قویتر می شوند.

وقتی سخنرانی هفتم را آغاز کردم، در حالیکه داشتم فا را حفظ می کردم نمی توانستم اشکهایی را که از چشمانم جاری می شدند کنترل کنم. یک روز در حالیکه داشتم این مطالب را می خواندم،

"کودک از اوایل زندگی سختی می‌کشد. وقتی به بلوغ می‌رسد و می‌تواند چیزهایی را بفهمد، استادش برمی‌گردد. البته او را به‌جا نمی‌آورد. استادش از توانایی‌های فوق‌طبیعی خود استفاده می‌کند تا حافظه‌ی قفل شده‌ی او را باز کند و بلافاصله او به‌خاطر می‌آورد، "آیا این استاد من نیست"؟ استاد به او می‌گوید: "حالا وقت آن است که تمرین را شروع کرد". بنابراین بدین شکل، بعد از سالیان زیادی، استاد آموزش‌ها را به او منتقل می‌کند."

مجبور بودم توقف کنم و برای مدتی بسیار طولانی گریه کنم. در دنیای انسانی زمانی که یک نوجوان بودم پدرم را از دست دادم و در دوران جوانی مادرم را. در طول سالهای بعد، سختی‌ها و مشکلات زیادی را تحمل کردم و گریه کردم. اما هیچوقت مثل آن روز گریه نکرده بودم. آن روز بازگشت من به خود حقیقی ام بود. بطور عمیق بخشندگی استاد  و قرضی را که هیچگاه نمی توانم آن را جبران کنم احساس کردم.

هفته گذشته بالاخره حفظ کردن آخرین جملات جوآن فالون را به پایان رساندم. به آرامی زیر گریه زدم و احساس شادی بی‌مانندی کردم.

مطمئن نیستم که دیگر هم تمرین کنندگان به این پرسش فکر کرده اند یا نه: اگر اصلاح فا روزی تمام شود، تزکیه ما هم تمام می شود، پس آیا برای زمان مطالعه فای ما پایانی وجود دارد؟ آیا آن هم روز معینی خاتمه خواهد یافت؟ آیا ما هر روز یک روز را از دست داده ایم؟ گاهی زمانی که برخی از تمرین کنندگان را می بینیم که افکار و انرژی خود را صرف چیزهای غیرضروری میکنند، واقعاً احساس پریشانی می کنم. ما واقعاً باید به خوبی بدانیم که برای چه اینجا هستیم، و چه چیزی برای یک موجود زنده، ارزشمندترین، بزرگترین، و نهایی ترین شادی است. ما باید بطور مدام و واضح درمورد این پرسشها بیاندیشیم!

وقتی دیروز کتاب را در دست خود گرفته بودم، حقیقتاً و به وضوح فکرکردم که این یک کتاب معمولی نیست، بلکه خلق کننده زندگی من و نیز نتیجه نهائی آن می باشد. وقتی که قبلاً فا را حفظ می کردم ذهنیت تکمیل کار، بهبود خودم، کاهش شکنجه و آزار و یا طلب به دست آوردن چیزی را داشتم، اما حالا به وضوح می توانم آن شادی ای را که از صرفاً حفظ کردن فا می آید احساس کنم. شادترین زمان در روزم زمانی است که کتاب را حفظ کردم. بنابراین دلیل من برای حفظ کردن کتاب بسیار ساده است: این کار را "دوست می‌دارم".

هم اکنون داستان خودم درباره حفظ کردن فا را تمام می کنم. مایلم بخش کوچکی از تجربه خود را با تمرین کنندگانی که می خواهند فا را حفظ کنند اما هنوز شروع نکرده اند در میان بگذارم:

۱. بهتر است که انتظار نداشته باشید بار اول به طور کامل آن را به یاد بیاوری، در غیر این صورت بسیار سخت خواهد بود و اگر نتوانید به آن هدف برسید دست کشیدن آسان خواهد بود. باید آماده شوید که چند بار آن را از بر کنید، درست مانند خواندن کل کتاب به دفعات زیاد.

۲. از فراموش کردن محتویات کتاب نترسید، زیرا این طبیعی است که بخش آخری را به یاد داشته باشید و بخش اولیه را فراموش کنید. قسمتی که آن را به خوبی تزکیه کرده اید جدا می شود، و این در مورد قسمتی ازشما که می تواند فا را به خوبی حفظ کند نیز صدق می کند. اگر شما همیشه بترسید که بخشهای اولیه را فراموش خواهید کرد و بطور مداوم آن را حفظ کنید، ممکن است بر اعتماد به نفس شما تاثیر گذاشته و پیشرفت را کند نماید. می تواند به طور جدی بر اعتماد به نفس شما تأثیر بگذارد. در حقیقت وقتی برای بار دوم آن را حفظ می کنید، ممکن است متوجه شوید بخشهایی را که فکر می کردید فراموش کرده اید، در واقع فراموش نکرده اید.

۳. بهتر این است که متمرکز بود. تجربه من این است که اگر فا را به خاطر می سپارم بهتر است کتاب را روخوانی نکنم. من تمام مدت زمان خواندن جوآن فالون را صرف حفظ کردن فا نمودم، و از تمامی وقتهای اضافه خود برای حفظ فا استفاده کردم (پیش از این غالباً هر فکر آشفته ای ذهنم را مشغول می کرد.) متمرکز ماندن روی یک کار اثربخش تر است.

۴. نگران نباشید که شاید حافظه شما خوب نباشد، و فکر نکنید که سرعت شما بسیار پایین است. "تزکیه‌ به‌ تلاش‌ خود شخص‌ بستگی دارد، درحالی ‌که‌ گونگ‌ به‌ استاد شخص‌ مربوط است." فقط بدون هیچ وابستگی از بر بخوانید و نتایج را ببینید. تضمین می شود که نتیجه بسیار متفاوت خواهد با آنچه شما در ابتدا فکر می کردید.

آخرین نکته این است که از بر خواندن کتاب هدف نیست بلکه فقط روش است. معنی و مفهوم نهائی، حل شدن در دافا است.

در پایان، بیایید فای معلم در رابطه با از بر خواندن کتاب را دوباره با هم مروری کنیم:

"سوال: زمان محدود است. درحالیکه می‌خواهم کتاب را از رو بخوانم، می‌خواهم کتاب را به خاطر نیز بسپارم. ولی آن وقت احساس می‌کنم که حفظ کردن کتاب، کتاب خواندنم را تحت تأثیر قرار خواهد داد. چطور می‌توانم بین این دو، تعادل ایجاد کنم؟
معلم: از رو خواندن کتاب به طور عظیمی به رشد شما کمک می‌کند. اگر می‌خواهید که کتاب را به خاطر بسپارید، می‌توانید درون یک زمان معین شده فقط تلاش‌تان را صرف سعی کردن برای حفظ آن کنید. این کار بعداً شما را از این که مجبور باشید کتاب به دست، بخوانید، حفظ می‌کند. ولی مجبور خواهید بود که مقدار زمانی را برای تمرکز کردن بر حفظ کردن آن کنار بگذارید. درغیر این‌صورت، اگر بخواهید بخوانید، آن‌وقت همین‌طور هم بخواهید که به خاطر بسپارید، و سپس دوباره به این برگردید که می‌خواهید بخوانید، این‌طور فکر کردن در تمام اوقات شما را به این وضعیت خواهد انداخت. اینکه کتاب را حفظ می‌کنید خواندن‌تان را تحت تأثیر قرار نخواهد داد، نه اینکه به علت کمبود روخوانی کتاب، مانع پیشرفت‌تان خواهد شد. این بدین دلیل است که وقتی شما کتاب را به خاطر می‌سپارید، پشت هر کلمه بی‌شمار بودا، دائو، و موجود خدایی وجود دارد، و هر کلمه می‌تواند شما را قادر سازد اصول در سطوح  مختلف را بفهمید". ( سخنرانی در کنفرانس برگزار شده در اروپا)

"بعضی از شما قادر هستید که فا را به خاطر بسپارید. چرا این‌طور است که پس از مدتی حتی آن بخش‌هایی را که واقعاً خوب حفظ کرده بودید فراموش می‌کنید؟ به این خاطر که آن بخش از شما که کتاب را واقعاً خوب به خاطر سپرده بود به طور کامل تزکیه شد و منتقل گردید. آنچه که باقی مانده بخشی است که هنوز نمی‌فهمد، بنابراین شما هنوز هم احتیاج دارید که به مطالعه کردن فا ادامه دهید". ( سخنرانی در کنفرانس فای دستیاران در چانگچون)

"فقط در حال دادن ایده‌ای به شما هستم. آن‌ها گفتند: "چرا چیزی که به این خوبی است را حفظ نکنیم؟ از ما می‌خواهد که در هر لحظه در میان مردم معمولی، افرادی خوب باشیم و ما را قادر می‌کند که رشد کنیم، اگر بتوانیم آن را به خاطر بسپاریم آیا بهتر نخواهد بود؟ آنگاه چیزی خواهیم داشت که می‌توانیم در هر لحظه خود را با آن بسنجیم". به این طریق بود که یک "موج حفظ کردن کتاب" را شروع کردند." ( تشریح محتوای فالون دافا)

یادداشت: نقل قول‌های ذکر شده از کلمات معلم که در متن آمده‌اند همگی از جوآن فالون هستند، به استثنای مواردی که خلاف آن اشاره شده باشد.