به دلیل مسائل شغلی ناچار شدم که شهر محل زندگی ام را تغییر دهم و به شهر دیگری که قبلا در آنجا مورد اذیت و آزار قرار گرفته بودم بروم. بعضی از تمرین کنندگان متوجه این موضوع شدند و به من گفتند که دوست ندارند که من از پیش آنان بروم. برخی از آنان می‌‏خواستند مقداری پول برای خرج سفر به من بدهند، بعضی ها خواستار این بودند که مرا به شام دعوت کنند، بعضی‌‏ها محصولات مخصوص خاص آن منطقه را برایم خریدند، و عده‌‏ای دیگر صرفاً می‌‏خواستند که با من صحبتی کنند یا برایم هدیه‌‏ای بیاورند. بعضی از این تمرین کنندگان تمرین کنندگانی با افکار درست قوی محسوب می شدند.

  من به روشنی می دانستم که یک تزکیه کننده نباید از دیگران استفاده کند حتی اگر این استفاده خیلی جزئی باشد. از این رو از قبول اکثر هدایا امتناع ورزیدم. به هرحال، من احساس کردم که دارم از سوی تمرین کنندگان مورد توجه و مراقبت قرار می گیرم و قلب من از این احساس راضی بود. درواقع من در میان تمرین کنندگان از نظر احساسی مورد تاثیر قرار گرفته بودم. وقتی این تمرین کنندگان بعداً به من درباره مشکلات و تضادهایشان می گفتند، من شروع به شکایت از این بی عدالتی هایی که آنها را مجبور به تحمل این سختی ها کرده بود می کردم  و با آنها به خاطر وضعیتشان همدردی می نمودم. قلب من تکان خورده بود. همه وابستگی های من بالا امده بود وابستگی هایی همچون شیفته بودن، خودنمایی و به بیرون نگریستن.

  خوشبختانه، از آنجایی که نسبتاً پایه و بنیاد خوبی در تزکیه ام درست کرده بودم، بعد از آنکه آرام شدم متوجه شدم باید به درونم بنگرم بدون هیچ گونه شرطی ببینم چرا آن تمرین کنندگان با من اینگونه رفتار می کنند. از آنجایی که احساسات من در مورد تمرین کنندگان خیلی قوی بود، متوجه شدم اگر فردی با من مهربان بود من هم با آن فرد مهربان بودم. اگر کسی با این تمرین کننده مهربان نبود من هم با آن فرد نامهربان می‌‏شدم. درواقع وابستگی احساسات من منجر به چنین طرز تفکر غلطی شده بود. اگر من نیکخواهی داشته باشم پس می بایست با همه یکسان رفتار کنم. من می خواستم به تمرین کنندگان کمک کنم، اما داشتم از نقطه نظر یک شخص عادی به این قضیه می نگریستم. از طریق کششی که با عواطف و احساساتم داشتم، من اشتباهات تمرین کننده ها را درست درنظر می گرفتم. در واقع آنها را گول می زدم. الان می‌‏فهمم که رها کردن احساسات به معنی این نیست که آدم سردی شوم بلکه با تمرین کنندگان مهربان باشم. سپس محیط تزکیه مان ما را به سطوح بالاتری می برد. ما قادر خواهیم بود تفاوت ها را در وضعیت های تزکیه مان دریابیم و بنابراین برای خود و نیز سایر تمرین کنندگان مسئول باشیم.