(Minghui.org) من در سال ۲۰۰۷، هنگامی که دبیرستانی بودم، شروع به تمرین فالون دافا کردم. بعد از آنکه آزار و شکنجه‌ی گسترده در ژوئیه ۱۹۹۹ آغاز شد، ایمان من به استاد و دافا متزلزل نشد. به تنهایی به خواندن جوآن فالون ادامه دادم. هنوز به خاطر دارم که تابستان آن سال خیلی خردکننده بود؛ هر لحظه می‌توانست آدم را خفه کند. در آن زمان، درباره‌ی شیطان در بعدهای دیگر روشن نبودم. اما وقتی احساس ضعف به من دست می‌داد، اغلب کلمات استاد را تکرار می‌کردم:

"به عبارت‌ ساده‌تر تا وقتی دافا را می‌خوانید، درحال تغییر کردن هستید؛ تا وقتی دافا را می‌خوانید، درحال ارتقاء هستید. محتویات بی‌کران دافا به اضافه‌ی ابزار تکمیلی- تمرین‌ها- شما را قادر می‌سازد به کمال برسید. خواندن به‌طور گروهی یا به‌وسیله‌ی خودتان یکسان است." ("در فا ذوب شوید" در نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)

اندکی پس از آن، یک تمرینکننده شروع به دادن مقاله‌های مختلف به من کرد، و آنها برای من بسیار گرامی بودند.

در یک مقاله‌ی تبادل تجربه از یک ویراستار مینگهویی، او درباره‌ی لحظه‌ای پرشور در زندگی خود نوشته است. اینکه، یک روز معلم از طریق یک تمرین‌کننده‌ی دیگر عکسی را ارسال کرد. آن عکس همانی است که در وب‌سایت مینگهویی می‌بینیم، "استاد لی به‌آرامی دنیا را نظاره می‌کند". آن تمرین‌کننده بیان کرد که تمام تمرینکنندگان حقیقی، آن روزی که این عکس را دیدند به خوبی در خاطر دارند. من هم همان احساس را داشتم. وقتی تمرین‌کننده‌ای آن عکس را به من نشان داد گریه کردم.

کمی بعد، مقاله‌ی استاد، "قلب آگاه"، منتشر شد، و به ما گفته شد که در موضوعات اصلی و بزرگ به مینگهویی توجه کنیم. از طریق مطالعه‌ی فا و خواندن مقاله‌های تبادل تجربه در مینگهویی، به تدریج مأموریت مهم‌مان در رابطه با یاری کردن استاد در اصلاح فا و در رابطه با نجات موجودات ذی‌شعور را درک کردم. در طی سخت‌ترین روزها، مینگهویی جایگاهی را برای ما مهیا کرد تا مقاله‌های استاد را به دست‌ آوریم و در میان تمرین‌کنندگان درک‌های خود را مبادله کنیم.

کمک به مینگویی به منظور نجات افراد در مقیاسی وسیع‌تر

اواخر سال ۲۰۰۴ از دانشگاه فارغ‌التحصیل شدم. وقتی که از اعماق قلبم فکر خالصی داشتم که موجودات ذی‌شعور را نجات دهم، به طور شگفت‌آوری وارد یک شغل رضایت‌بخش شدم. می‌دانستم که استاد ذهن درست مرا دیدند و به من کمک کردند.

مدت زیادی نگذشته بود که یک کامپیوتر خریدم و توانستم که هر روز به وب‌سایت مینگهویی بروم. همچنین چاپگر و لوازم دیگری را نیز خریدم. سپس متوجه شدم که علاوه بر خواندن مقاله‌های مینگهویی و آماده کردن مطالب روشنگری حقیقت، باید بیشتر انجام دهم. تمرین‌کنندگان زیادی در منطقه‌ی محلی من به شدت در حال شکنجه شدن بودند، و احساس می‌کردیم نیاز است که آن بی‌رحمی‌ها را افشا کنیم. بنابراین به‌تدریج به تمرین‌کنندگان کمک کردم که چنان مقاله‌هایی را آماده کنند.

زمانی که "اولین کنفرانس تبادل تجربه‌ی اینترنتی برای تمرین‌کنندگان در چین" برگزار شد، من مقاله‌ای درباره‌ی تجربه‌ی تزکیه‌ی شخصی‌ام در دوره‌ی اصلاح فا فرستادم. سپس مقاله‌‌ی جدید استاد، "به بلوغ رسیده" را دیدم و شرمنده شدم. زیرا شین‌شینگ و سطحم به هنگام نوشتن مقاله بسیار پایین‌تر از انتظارات استاد بود. رفته‌رفته، بیشتر و بیشتر آموختم. توانستم درباره‌ی تجربه‌های افراد عادی‌ای بنویسم که که بعد از آگاهی از حقیقت مربوط به دافا، از منفعت‌هایی بهره‌مند شده بودند. همچنین گزارش‌هایی درباره‌ی شکنجه‌هایی که سایر تمرین‌کنندگان تجربه کرده بودند نوشتم.

از طریق این روند، متوجه شدم که وب‌سایت مینگهویی، تمرین‌کنندگان را در سراسر جهان به من وصل کرده است، و یک همکاری یک‌بدنه در مقایسی بزرگ را فراهم کرده است. به همین جهت، برای ما کار کردن با مینگهویی به منظور نجات موجودات ذی‌شعور بیشتر، بسیار مهم است.

افشای آزار و شکنجه و نجات موجودات ذیشعور

در سال ۲۰۰۵ یک تمرین‌کننده که به مدت چهار سال زندانی و شکنجه شده بود در وضعیتی رو به مرگ قرار داشت. ما این موضوع را به بحث گذاشتیم و تصمیم گفتیم که به دیدن او در زندان برویم. حتی اگر نمی‌توانستیم هیچ چیزی بگوییم، حضور ما تشویق بزرگی برای او بود، چراکه او برای چنان مدت طولانی در آنجا زندانی شده بود.

خانواده‌ی او در شهر خیلی دوری زندگی می‌کردند. بعد از تلاش بسیار زیاد، توانستیم با آنها تماس برقرار کنیم. با این حال، آنها اصلاً موافق ملاقات ما با او نبودند. به درون نگاه کردیم و حس کردیم که نباید بگذاریم این تمرین‌کننده بی‌مراقبت بماند چون او در رنج زیادی قرار داشت. مخالفت خانواده‌ی او به علت عدم‌درک‌شان نسبت به دافا و ترسشان از حزب شرور بود. پی در پی با نیک‌خواهی با آنها ارتباط برقرار کردیم؛ آنها دوباره و دوباره ما را مأیوس می‌کردند. به هر جهت، ما دست نکشیدیم، و در پایان اعتماد آنها را به دست آوردیم.

در طول این تلاش تمرین‌کنندگان، که با هم به صورت یک بدن کار می‌کردند، ما شاهد معجزه‌های بسیاری بودیم. وقتی اولین بار به زندان رفتیم، خانواده‌ی این تمرین‌کننده می‌ترسیدند که رفتن ما ممکن است آنها را تحت تأثیر قرار دهد. بنابراین ما را نادیده گرفتند و رفتند تا در قسمت پذیرش نام خودشان را بنویسند. مقابل چشمان افسران امنیت و افراد دیگری که در انتظار بازدید بودند، ما چهار تمرین‌کننده مستقیماً وارد زندان شدیم. (یعنی، هیچ کس از ما کارت شناسایی نخواست، و هیچ کس نیز جلوی ما را نگرفت.) بارها افکار درست فرستادیم، و از استاد خواستیم به ما کمک کند که مقاله‌های جدید را به تمرین‌کننده‌ی زندانی‌شده منتقل کنیم. نگهبان تلاش کرد که مداخله کند، اما نمی‌توانست چیزی بگوید. علاوه بر این، توانستیم به کنار بستر این تمرین‌کننده و همچنین دفتر رییس زندان برویم، و مقدار بسیار زیادی مدرک دست‌اول از آزار و شکنجه‌ای که این تمرین‌کننده متحمل شده بود به دست آوردیم.

بعد از بازگشت به خانه، نظرات مختلفی درباره‌ی چگونگی استفاده از این مدارک ارزشمندی که به دست آورده بودیم، داشتیم. عده‌ای گفتند که از آنجا که تازه از زندان بازدید کرده‌ایم، اگر بلافاصله شواهد را برای مینگهویی ارائه کنیم ایمنی خودمان را تحت تأثیر قرار خواهد داد. سپس بیشتر گفتگو کردیم و دریافتیم که با نگه داشتن اطلاعاتی که داشتیم، در واقع در حال کمک به شروران بودیم تا بر جرم‌های خود سرپوش بگذارند. مقاله‌های اخیر استاد را مطالعه کردیم و به این درک رسیدیم که اگر فقط در حال توجه به ایمنی خودمان باشیم و کلمات استاد را نادیده بگیریم، مریدان دافا خطاب نخواهیم شد. اینگونه بود که به این توافق رسیدیم که اطلاعات را برای مینگهویی ارسال کنیم. همچنین تصمیم گرفتیم که به فکر خود بودن را رها کرده و این موضوع را با افکار صالح اداره کنیم.

نتیجه بسیار خوب بود. مأموران زندان شکنجه‌ی بی‌رحمانه‌ی این تمرین‌کننده را بلافاصله متوقف کردند. علاوه بر این، برای مدت‌زمانی پس از آن، مقامات زندان شکنجه‌کردن سایر تمرین‌کنندگان زندانی را نیز کاهش دادند. رفته‌رفته، گزارش‌های پیگیری بیشتر و بیشتری منتشر شد، و تمرین‌کنندگان سراسر دنیا به وضعیت هم‌تمرین‌کننده‌ی ما توجه کردند؛ آنها نیز تلاش کردند تا به روش‌های مختلف این تمرین‌کننده را نجات دهند. خانواده و همکلاسی‌های این تمرین‌کننده نیز از اطلاعات منتشر شده در مینگهویی درباره‌ی وضعیت اخیر او مطلع شدند. از این رویداد، آنها شاهد سرشت اعجازآمیز دافا بودند، و دیگر افکار منفی درباره تمرین‌کنندگان نداشتند. بعد از آگاهی از حقیقت، انتخاب کردند که از تمرین‌کنندگان طرفداری کرده و برای مخالفت با آزار و شکنجه ملحق شوند.

این تجربه به من درک بیشتری درباره نوشتن مقاله‌هایی برای افشای آزار و شکنجه داد. بیشتر نشانم داد که چگونه در حال کمک به متلاشی کردن شرارت و نجات موجودات ذی‌شعور هستیم. این امر همچنین راه را برای من آماده کرد تا در آینده به انجام این کار ادامه دهم.

یک همکار مینگهویی شدن

در سال ۲۰۱۰ در رابطه با چگونگی بهتر آماده کردن مطالب روشنگری حقیقت برای هر منطقه، چندین مقاله در مینگهویی منتشر شد. بعد از خواندن مطالبی که در منطقه‌ی محل من توزیع می‌شدند، متوجه چندین ضعف شدم. برای مثال، اکثر رویدادهای عمومی‌شده در مناطق دیگر روی داده بودند؛ افشای آزار و شکنجه به موقع نبود، بعضی اوقات یک تأخیر چند ماهه وجود داشت، بعلاوه، متوجه شدم که مطالب ما فاقد مثال‌هایی از افرادی است که پس از آگاهی از حقیقت، از منافعی بهره‌مند شده‌اند، یعنی، داستان‌هایی که به مردم کمک خواهد کرد که به راحتی اعجاب‌انگیزی دافا را درک کنند.

به همین خاطر، رویدادهای بسیاری نظیر آن را جمع‌آوری کردم. همچنین از تمرین‌کنندگان درباره‌ی تجربه‌هایشان در این خصوص پرسیدم و اطلاعات بیشتری جمع کردم. به این طریق، به منظور نجات بهتر موجودات ذی‌شعور، مجموعه‌ی جدیدی از مطالب روشنگری حقیقت را ایجاد کردیم.

در طی آن روزها، تقریباً تمام مقاله‌های منتشر شده بر روی مینگهویی را می‌خواندم، و سردبیران مینگهویی نیز به من کمک بسیاری کردند. چکنویس همه‌ی مقاله‌هایی که ارسال کردم را ذخیره می‌کردم، و با مقایسه‌ی جمله‌به‌جمله آنها با نسخه‌ی منتشر شده، قادر بودم که ببینم در کجا می‌توانم خودم را بهبود دهم.

من این نیکبختی را داشته‌ام که با تمرین‌کنندگان دیگر در مینگهویی کار کنم، و در آینده بهتر عمل خواهم کرد.

بسیار متشکرم استاد.