(Minghui.org) تمرین فالون گونگ را در اواخر سال ۲۰۰۰ آغاز کردم. مدت زمان زیادی بود که از بیماری‌های بسیاری در رنج و عذاب بودم، از جمله بی‌خوابی، افسردگی شدید، التهاب مزمن معده و روده‌، فشار خون خیلی پایین و به این خاطر داروهای زیادی مصرف می‌کردم.

از طریق یکی از همکارانم با همسر فعلي‌‌ام آشنا شدم. اگرچه حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) فالون گونگ را تحت آزار و شکنجه ‌قرار داده بود، همسرم این تمرین را به من معرفی کرد و تجربه‌اش را در این زمینه با من در میان گذاشت که چگونه با انجام اين تمرینات وضعیت سلامتی‌اش را بهبود بخشیده و بعد از شروع تزکیه تندرست شده بود. همچنین کتاب جوآن فالون را به من داد. در ابتدا به‌طور مکرر جوآن فالون را می‌خواندم و به سخنرانی‌های صوتی استاد گوش می‌دادم. طولی نکشید که بدنم پاک شد و از درد و رنج رها شدم.

از آن زمان تمام بیماری‌هایم از بین رفت. نمی‌دانم چگونه شادی‌ام را وصف کنم. همچنین باعث شد تا عزم و اعتمادبه‌نفسم در تزکیه تقویت شود. در این دورة زمانی دشوار خیلی خوش‌‌اقبال هستم که چیزی اینقدر گرانبها را یافتم. نمی‌دانم چگونه قدردانی‌ام را نسبت به استاد، به نحوی شایسته بیان کنم.

۱. تزکیه شین‌شینگ: از برخواندن فا

در سال ۲۰۰۱، شروع کردم تا جوآن فالون را از برکنم. در ابتدا آنچه را که حفظ می‌کردم اغلب فراموش می‌کردم. زمانی به مدت دو ماه و نیم را صرف حفظ کردن جوآن فالون کردم. در زمان حفظ کردن فا توانستم برخی از وابستگی‌ها را به سرعت از بین ببرم.

یک روز وقتی تقریباً کتاب را حفظ شده بودم، در هنگام خواندن، هر کلمه در قالب تصویر یک بودا ظاهر شد که به من لبخند می‌زد.

در آن زمان، کارفرمایم جلسات زیادی را برگزار می‌کرد و در طی این جلسات صحبت‌هایی افتراآمیز دربارة فالون گونگ مطرح می‌شد. از آنجا که در واحدي سازمانی مشغول به کار بودم، باید در همة جلسات شرکت می‌کردم. بسیار نگران بودم چون می‌دانستم که فالون گونگ خوب است. چه کاری باید انجام می‌دادم؟ احساس می‌کردم بسیار مهم است که حقیقت را به آنها بگویم.

در یکی از جلسات هنگامی که نوبت به سخنرانی من رسید، صراحتاً گفتم: "شما موضوع فالون گونگ را مطرح کرده و آن را مورد انتقاد قرار می‌دهید. کدام‌ یک از شما کتاب جوآن فالون را خوانده است؟" هیچ کس پاسخی نداد. گفتم: "اگر آن را نخوانده‌اید، چگونه می‌توانید چیزی بگویید؟" سپس به روشنگری حقیقت پرداختم، "فالون گونگ به مردم می‌آموزد که خوب باشند و درحال حاضر این روش که خوب بودن را به مردم یاد می‌دهد تحت آزار و شکنجه قرار دارد. آيا اين کاري درست است؟" آنها به همدیگر نگاه کردند. احتمالاً مدیریت فکر نمی‌کرد که شخصی عقاید متفاوتش را با صدای بلند بیان کند. همه ساکت شدند و پس از آن جلسه خاتمه یافت. دیگر این نوع از جلسات برگزار نشد.

در اوایل سال ۲۰۰۲، با خرید بلیط‌های بخت‌آزمایی، برندة جایزة سوم شدم. روزی که پول را به من دادند خیلی خوشحال بودم که چنین شانس خوبی نصیبم شده است. اما ناگهان فای استاد در ذهنم پدیدار شد:

"شاگردی در پکن وجود داشت که یک‌بار پسرش‌ را برای‌ قدم‌ زدن‌ بعد از شام‌ به‌‌ مرکز تجاری چی‌یان‌مِن برد. آنها یک وانت را دیدند که با بلندگو یک بازی بخت‌آزمایی‌ را تبلیغ می‌کرد. پسر علاقمند شد و خواست‌ که‌ بازی‌ کند. 'اگر می‌خواهی بازی کنی برو بازی کن.' او به‌ کودک‌ یک‌ یوآن‌ داد تا بازی‌ کند. کودک‌ فوراً برندة‌ جایزة‌ دوم ‌شد و یک‌ دوچرخة‌ لوکس‌ کوچک گرفت‌. کودک‌ بسیار هیجان‌زده بود. اما ناگهان‌ فکری‌ مثل‌ برق‌ از سر پدر گذشت‌، 'من‌ یک‌ تمرین‌کننده هستم‌، چگونه‌ می‌توانم‌ دنبال‌ چنان‌ چیزی‌ باشم‌؟ حالا که چیزی‌ را به‌دست آورده‌ام که‌ برای‌ آن‌ قیمتی‌ نپرداخته‌ام‌ چه‌ مقدار تقوا‌ باید در ازای آن از دست‌ بدهم؟' او به ‌کودک‌ گفت‌، ' بیا آن ‌را قبول‌ نکنیم‌. اگر بخواهی‌ می‌توانیم‌ خودمان‌ یک‌ دوچرخه‌ بخریم'". (جوآن فالون)

سپس درک کردم که یک تزکیه‌کننده نباید چنین پولی دریافت کند. در خیابان فردی در حال جمع‌آوری اعانه بود، همة پول را به آنها اهدا کردم و از آن زمان دیگر بلیط بخت‌آزمایی نخریدم.

یک بار در جلسه‌ای، یکی از مدیران به‌طور ناگهانی عصبانی شد و در مقابل ۲۰ نفر به من فحاشی کرد. چیزی نگفتم و جلسه ادامه یافت. بعداً فردی به او گفت که اگر با شخص دیگری اینطور صحبت کرده بود، احتمالاً دعوایی صورت می‌گرفت. در واقع، اگر تزکیه‌کننده نبودم، آنطور ساکت نمی‌ماندم. ناراحت نبودم و فای استاد را در قلبم داشتم،

"همگی دربارة این بیندیشید: آیا در این‌صورت زندگی خسته‌کننده نیست؟ آیا آن یک درد نیست؟ آیا ارزش آن ‌را دارد؟ بعد از همة این‌ها،هَن شین شخصی عادی بود. ما تمرین‌کنندگان باید به مراتب بهتر از او باشیم. هدف ما این است که به سطحی فراتر از مردم عادی برسیم، تا حتی سطوح بالاتر به‌پیش رویم. ما با چنان موقعیتی برخورد نخواهیم کرد. اما وقتی یک تزکیه‌کننده در بین مردم عادی توهین یا تحقیر می‌شود الزاماً راحت‌تر از آن نیست. می‌گویم، آن اصطکاک‌های بین یکدیگر که شین‌شینگ شما را تعدیل می‌کنند هیچ راحت‌تر از آن نیست و حتی می‌تواند بدتر هم باشد و اداره کردن آنها کاملاً سخت است." (جوآن فالون)

گاهی اوقات بدون دلیل شخصی مرا مورد انتقاد قرار می‌داد و در قلبم تحت تأثیر قرار می‌گرفتم.

"دقیقاً علت این‌که فرصتی برای رشد شین‌شینگ‌ شما به‌وجود آمد این است که آن‌ شخص‌ این‌ مشکل‌ را برای‌ شما ایجاد‌ کرده است و شما می‌توانید از طریق آن، شین‌شینگ‌ خود را بهبود بخشید‌. آیا شین‌شینگ‌ شما بهبود نمی‌یابد؟ به سه‌ طریق‌ نفع‌ برده‌اید‌. شما یک تمرین‌کننده‌ هستید. بنابراین حالا که شین‌شینگ شما بالاتر رفته است‌، آیا گونگ‌ شما نیز افزایش نمی‌یابد؟ با یک‌ حرکت‌ به‌ چهار طریق‌ برده‌اید، چرا از آن‌ شخص‌ نباید ممنون‌ باشید؟ واقعاً باید از صمیم‌ قلب‌ از او تشکر کنید. واقعاً به این صورت است‌." (جوآن فالون)

اما ناگهان سخنان استاد به وضوح در ذهنم ظاهر می‌شد، بنابراین بدون توجه به اینکه حق با آن شخص بود یا نه، به آرامی ستیزه‌گری و جدال را در خودم سرکوب می‌کردم. خودم را به شدت با استاندارد حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری منطبق می‌کردم. محیط منحصربه‌فردی برای روشنگری حقیقت داشتم و آن بنیان خوبی را ایجاد کرد.

۲. ایجاد مکانی در منزل برای تهیة مطالب روشنگری حقیقت

در سال ۲۰۰۹، سرانجام سخنرانی‌های بعد از سال ۱۹۹۹ استاد را دریافت کردیم. هنگامی که به وب‌سایت مینگهویی رفتیم و ماجراهاي مریدان فالون گونگ در زمینة اعتباربخشی به فا در داخل و خارج از چین را خواندیم، اشک از چشمان من و همسرم جاری شد. تصمیم گرفتیم ما نیز در اعتباربخشی به فا کمک کنیم!

یک کامپیوتر به همراه تجهیزات لازم را خریداری کردیم و سپس مطالب را از اینترنت دانلود و چاپ کرده و دی‌وی‌دی‌هایی رایت کردیم. طولی نکشید که یک محیط خانوادگی خوب برای تولید مطالب و اطلاعات ایجاد کردیم.

در ابتدا متوجه شدیم که توزیع فلایرها دشوار است. هر دو می‌ترسیدیم و وابستگی‌هایی داشتیم. بعد به خاطر آوردم که دی‌وی‌دی‌های زیادی را تهیه کرده‌ایم. آن بهترین چیز برای نجات موجودات ذی‌شعور بود. همچنین بر اساس اصول دافا رفتار می‌کردیم و آینده روشنی را برای بسیاری از موجودات ذی‌شعور به ارمغان می‌آوردیم. پس چرا باید می‌ترسیدیم؟ آن واقعاً مانند چیزی بود که در جلد دوم هنگ یین بیان شده است:

"اگر افکار درست باشد،
 شیطان متلاشی خواهد شد"
("چه چیزی برای ترسیدن وجود دارد؟" از هنگ یین، جلد دوم)

طولی نکشید که کارها به خوبی پیش رفت و دی‌وی‌دی‌های روشنگری حقیقت زیادی را توزیع کردیم.

من و همسرم اغلب برای توزیع مطالب کیلومترها رانندگی می‌کردیم. روزی یک ماشین پلیس مرا برای مدتی طولانی دنبال کرد. می‌دانستم که بر طبق فای استاد در حال نجات مردم بودم. آنها هیچ کاری با من نداشتند و دور شدند.

 روستای زادگاه همسرم یک سرپرست حزب داشت که تبلیغات ح.ک.چ در رادیو را هر روز نشر و گسترش می‌داد. یک شب همسرم خوابی دید. در این خواب استاد به وی یادآور شد که حقیقت را برای آن سرپرست حزب روشن کند. صدها کیلومتر رانندگی کردیم تا حقیقت را برای او روشن کنیم. او موافقت کرد که از حزب خارج شود و هرگز دوباره به فالون گونگ افترا نزد.

۳. تزکیة راسخ در دافا در شرایط سخت

در سال ۲۰۱۰، همسرم در کلاس درس، حقیقت را برای دانش‌آموزانش روشن کرد و ویدئوی روشنگری حقیقت دربارة رویداد خودسوزی میدان تیان‌آن‌من را برای آنها پخش ‌کرد. او دانش‌آموزان را ترغیب کرد تا از سازمان‌های وابسته به حزب خارج شوند. همه چیز به خوبی پیش می‌رفت.

هر دوی ما وابستگی شور و شوق بیش از حد داشتیم، بنابراین مورد بهره‌برداری نیروهای کهن قرار گرفتیم. همسرم توسط مأموران امنیت داخلی محلی بازداشت شد. چنین تغییر ناگهانی در وضعیت مرا به تفکر واداشت... آیا ما کار درستی انجام می‌دادیم؟ در شب‌های متوالی، دوباره جوآن فالون را کاملاً از حفظ کردم. پس از آن به این نتیجه رسیدم: استاد ما صالح‌ترین هستند! تزکیة دافا اشتباه نیست! ما در اعتباربخشی به فا و نجات موجودات ذی‌شعور که بزرگترین کار است، به استاد کمک می‌کنیم! استاد مراقب ما هستند، هیچ چیز وحشتناکی اتفاق نمی‌افتد.

منزلم مورد تفتیش قرار گرفت و کامپیوترم و دیگر وسایل مربوط به آن را بردند. همسرم ابتدا در ادارة پلیس بازداشت و پس از آن در یک بازداشتگاه حبس شد. رئیسم، کارمندان ادارة ۶۱۰ و دیگر مأموران پلیس یکی پس از دیگری برای صحبت کردن به نزد من می‌آمدند. از خدمت در پست مدیریتی‌ منفصل شدم و همکارانم شروع به فاصله گرفتن از من کردند. برخی از همکاران سابقم که رابطه‌ خوبی با من داشتند، این اخبار را در اطراف منتشر کردند. فشار ادامه داشت. تحت تأثیر قرار نگرفتم و هر شب جوآن فالون را از بر می‌خواندم.

متوجه‌ این نکته شدم که تنها وقتی غرق در فا هستیم می‌توانیم این محنت‌ها را پشت سر بگذاریم. به ملاقات رئیس ادارة پلیس و رئیس بازداشتگاه رفتم و به آنها گفتم که همسرم دانش‌آموزان خود را مطابق با اصول حقیقت- نیک‌خواهی- بردباری آموزش می‌دهد و آزار و شکنجة او کاملاً اشتباه است. به آنها گفتم که وی باید فوراً آزاد شود. بعد از آن حقیقت را برای دوستان و همکارانم روشن کردم. آنها متقاعد شدند که از ح.ک.چ خارج شوند. آگاه شدند که حزب کمونیست شیطانی است و باید سقوط کند، زیرا افراد خوب را تحت آزار و شکنجه قرار می‌دهد.

 سپس برای همسرم وکیلی گرفتم و حقیقت را برای آن وکيل روشن کردم. وکیل حقیقت را درک کرد، اما از ح.ک.چ خارج نشد. بعدها زمانی که او را ملاقات کردم، گفت که حزب کمونیست واقعاً بد است و اجازه نداد که او بی‌گناهی همسرم را اثبات کند. بعدها زمانی که به هنگ کنگ سفر کرد، با عزمی راسخ از ح.ک.چ خارج شد.

 متوجه شدم که نیروهای کهن سعی دارند طی این آزار و شکنجة شیطانی، ما را تحت آزمایش قرار ‌دهند. اما من فا و نيز استاد را در قلبم داشتم. هیچ چیز نمی‌تواند تزکیه را از قلب من جدا کند. استاد بیان کردند،

 "'مهم نیست که آن، یک بودا، دائو، ‌فناناپذیر، یا یک شیطان باشد، آن‌ها نمی‌توانند مرا تحت تاثیر قرار دهند.' وقتی این‌گونه باشید قطعاً به موفقیت شما در تزکیه امیدی است." (جوآن فالون)

فای استاد در ذهنم حک شده بود،

"به‌عنوان یک شاگرد، اگر ذهنش با ‌چیزی پر نشده باشد مگر دافا، این شخص قطعاً یک تزکیه‌کنندة واقعی است. بنابراین باید درکی واضح و شفاف دربارة موضوع مطالعة فا داشته باشید. خواندن زیاد کتاب‌ها و مطالعة زیاد کتاب‌ها کلید ارتقاء‌ خودتان به‌طور واقعی است. به عبارت‌ ساده‌تر تا وقتی دافا را می‌خوانید، درحال تغییر کردن هستید؛ تا وقتی دافا را می‌خوانید، درحال ارتقاء هستید. محتویات بی‌کران دافا به اضافة ابزار تکمیلی- تمرین‌ها- شما را قادر می‌سازد به کمال برسید. خواندن به‌طور گروهی یا به‌وسیلة خودتان یکسان است." ("درفا ذوب شوید" از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)

۴. روشنگری حقیقت و اعتباربخشی به فا

همسرم پس از صدور حکم آزادی مشروط، از بازداشتگاه به منزل بازگشت. با نگاه به درون به این نتیجه رسیدیم که این درسی بود که به شکاف‌های‌مان اشاره می‌کرد. اول، متوجه شدیم که فا را به خوبی یاد نگرفته بودیم. معمولاً زمانی که فا را مطالعه می‌کردیم، آن را بی‌اهمیت در نظر می‌گرفتیم. بنابراین آنچه استاد بیان می‌کردند، دقیقاً به ما مربوط بود. دوم، ما از قانون اطلاعی نداشتیم. بنابراین، هنگامی که عوامل ح.ک.چ همسرم را بازداشت، حبس و محاکمه کردند، نتوانستیم از وقوع این حادثه جلوگیری کنیم. بنابراین به وکیل ح.ک.چ اجازه دادیم تا به ناحق همسرم را متهم کند.

در روزهای بعد، فا را مطالعه کردیم، در حالی که مقررات حقوقی را نیز از وب‌سایت مینگهویی دانلود می‌کردیم. پیچ و خم‌های ح.ک.چ را از دیدگاه حقوقی بررسی کردیم. این مقررات حقوقی را مرتب کرده و با شرایط همسرم تطبیق دادیم و شکایتی نوشتیم. در آن زمان، عوامل ادارة۶۱۰، امنیت داخلی، پلیس و رؤسای شرکت، به همراه چند تن از اعضای کمیتة حزب برای صحبت به نزد ما آمدند. واقعیت‌ها را عاقلانه و منطقی به آنها گفتیم.

در یک بعدازظهر مأموری از بخش امنیت داخلی همسرم را گیر آورد و گستاخانه با وی صحبت کرد. از همسرم پرسید که پس از رها شدن از بازداشتگاه، چه کاری انجام داده است. همسرم گفت که در حال فراگیری قانون بوده است، چراکه قبلاً به آن اهمیتی نمی‌داد و از آن اطلاعی نداشت. او اسناد حقوقی را بیرون آورد تا به مأمور نشان دهد. وی بلافاصله پس از بررسی آنها مؤدب شد و گفت، "در اصل می‌خواستم سؤالاتی از شما بپرسم، اما شما این اسناد قانونی را به من نشان دادید. برای‌تان آرزوی موفقیت می‌کنم!" او دیگر هرگز بازنگشت.

بعدها هر وقت شخصی می‌آمد، مطالب حقوقی را به آنها می‌دادیم. پس از آن دیگر هیچ کس زحمت و دردسری برای ما ایجاد نکرد. قدرت این اسناد و مدارک حقوقی را درک کردیم. ما برای ارائة این مطالب حقوقی، به ادارة ۶۱۰، دادگاه، پلیس و غیره رفتیم. همة آنها به اسناد حقوقی نگاه می‌کردند. از آن زمان به بعد، نگرش و رفتارشان دستخوش تغییرات بزرگی ‌شد که بنیان خوبی را برای آیندة خوب خودشان بنا نهاد.

در طی این روند، متوجه شدیم که بسیاری از نهاد‌های دولتی توسط تبلیغات ح.ک.چ فریب خورده‌اند. آنها واقعیت‌ها را درک نمی‌کردند و باید حقیقت را برای آنها روشن می‌کردیم. ما افراد بیشتری را هدف قرار دادیم تا بتوانند از حقیقت مطلع شوند. این اطلاعات حقوقی را به نهادهای ملی مربوطه می‌فرستادیم و از آنها می‌خواستیم تا مشاوره و کمک‌های قضایی خود را ارائه دهند.

پیوسته تماس‌های تلفنی و نامه‌هایی را از سراسر کشور دریافت می‌کردیم. برخی از آنها گفتند که مطالب ما را مطالعه کرده و درحال بررسی این موضوع هستند که آیا برای رسیدگی به این دعوی اقدام کنند یا نه. مردی به ما گفت که ۸۱ ساله است و اخیراً متوجه شد که دچار خونریزی آئورت شده است. خیلی خوش‌شانس بود که توانسته بود زنده بماند. او گفت مطالب اطلاع‌رسانی فالون گونگ بود که او را نجات داد. در واقع، آن نیک‌خواهی استاد بود که او را نجات داد و این فرصت را به او ارزانی داشت تا از حقیقت مطلع شود.

همچنین شخصی تماس گرفت و گفت: "نامة شما دیر رسید!" لحن شکوه‌آمیزی داشت. از او پرسیدم که چه اتفاقی افتاده است. توضیح دادکه یکی از بستگانش گیرندة یک نامه و مطالبی از سوی همکاران‌ ما بوده است. او به مطالب ما نگاهی انداخته و تماس گرفته بود تا بگوید که آن خویشاوندش به تازگی در یک تصادف اتومبیل جان خود را از دست داده است. به صحبت‌هایش گوش دادم و شدیداً احساس تأسف کردم. سپس احساس کردیم که باید با فوریت بیشتری موجودات ذی‌شعور را نجات دهیم. آنها به دنبال مطالب روشنگری حقیقت هستند! اگر مطالب روشنگری حقیقت فالون گونگ زودتر رسیده بود، ممکن بود او حقیقت را درک کند و نجات یابد و جلوی یک تصادف مهلک گرفته شود.

در طی این مدت بسیاری از مردم مطالب ما را دیده‌ و ابراز تمایل کرده‌اند تا در این زمینه به ما کمک کنند. برخی تمایل داشتند در زمینة تولید مطالب به ما کمک کنند و برخی شخصاً به منزلم آمدند و مطالب روشنگری حقیقت را با خود بردند.

استاد از شما سپاسگزارم که به من آموختید چگونه خود را اداره کنم و چگونه یک تزکیه‌کننده باشم. مسئولیت نجات موجودات ذي‌شعور را بر عهده دارم و اين به آنها منفعت خواهد رساند.

درک من در سطح محدودی است. اگر مورد نادرستی وجود دارد، لطفاً تذکر دهید.