(Minghui.org) زمانی به‌هنگام روشنگری حقیقت به‌صورت رو در رو، خوب عمل نمی‌کردم. دلیل اصلی این بود که می‌ترسیدم مورد انتقاد قرار بگیرم. هر زمان با نکوهش و انتقادی روبرو می‌شدم، باعث می‌شد بسیار ناراحت شوم. در روزهای بعد دائماً درباره‌ی آن رویداد ناخوشایند فکر می‌کردم و باوجودی‌که خودم را مجبور می‌کردم که هر روز حقایق را آشکار کنم، نتایج ناامیدکننده بودند.

بعد از خواندن مقاله‌ی جدید استاد "مریدان دافا باید فا را مطالعه کنند- آموزش فای ارائه شده در کنفرانس فای منطقه‌ی شهری واشنگتن دی‌سی ۲۰۱۱" مصمم شدم که برخوردهای ناخوشایند را به تجربه‌های خوب تبدیل کنم. مثال‌های زیر نمونه‌هایی از آن هستند:

یک‌روز همان‌طور که واقعیت‌ها را درباره‌ی فالون گونگ به مردم می‌گفتم و دی‌وی‌دی‌های شن‌یون را در بازار توزیع می‌کردم، مردی حدوداً چهل ساله گفت، "آیا تو تمرین‌کننده‌ی فالون گونگ هستی؟ از اینجا برو." خواستم بروم، اما ناگهان آموزش‌‌های استاد را به‌خاطر آوردم و در قلبم فکر کردم که این چیز خوبی است و من باید خوشحال باشم. بنابراین با لبخندی گفتم، "همه‌ی تمرین‌کنندگان فالون گونگ انسان‌های خوبی هستند. با نیت خوب و برای سعادت شما یک دی‌وی‌دی به شما می‌دهم. اگر حقایق را درباره‌ی فالون گونگ درک کنید، نجات می‌یابید.‍" او صحبتم را قطع کرد و گفت، "درباره‌ی این چیزها با من حرف نزن. اگر ادامه بدهی، با پلیس تماس می‌گیرم." لبخندی زدم و گفتم، "اینها را برای امنیت خودتان می‌گویم؛ شما حتی از من تشکر نمی‌کنید." گفت، "چطور جرأت می‌کنی ادامه بدهی؟ با من بیا! باید به اداره‌ی پلیس برویم." او به آستینم چنگ انداخت و مرا به دنبال خود کشید. در آن لحظه شش تا هفت نفر دور ما جمع شده بودند. خوشحال بودم و گفتم، "من این کار را به‌خاطر شما انجام می‌دهم. قدر این را نمی‌دانید و هنوز می‌خواهید مرا به اداره‌ی پلیس ببرید. باشد، پس برویم. خوب است که تعدادی از دی‌وی‌دی‌ها را به مأموران اداره‌ی پلیس نیز بدهم." او حدود پانزده متر دیگر مرا به دنبال خود کشاند و سپس رهایم کرد.

روزی دیگر در صبح، به پارکی رفتم و مرد جوانی را دیدم که یک چرخ زباله‌ی خالی را هل می‌داد. او چرخش را به زمین گذاشت و یک پوستر روشنگری حقیقت را از تیر چراغ برق پایین آورده و پاره کرد و همان‌طور که آن کار را انجام می‌‌داد ناسزا می‌‌گفت. درگذشته هنگامی که می‌دیدم مردم چنین کارهایی را انجام می‌دهند، عصبانی می‌شدم، اما جرأت نمی‌کردم کاری انجام دهم. این بار عصبانی نشدم، بلکه به دنبالش رفتم. همان‌طور که چرخش را هل می‌داد تعقیبش کردم و گفتم، "جنبش‌های سیاسی بی‌شمار ح.ک.چ باعث مرگ دست‌کم هشتاد میلیون نفر شده است. حالا آنها فالون گونگ را مورد آزار و شکنجه قرار می‌دهند. تمرین‌کنندگان فالون گونگ همگی انسان‌های خوبی هستند، هر کسی آنها را مورد آزار و شکنجه قرار دهد مجازات اعمال بد خود را دریافت خواهد کرد." آنجا مردم زیادی در رفت و آمد بودند و چند نفری از آنها حرکت‌شان را کند کرده و گوش می‌دادند. ما به تیر چراغ برق دیگری رسیدیم. به پوستر اشاره کردم و گفتم، "ببین آنجا یکی دیگر هست. پاره‌اش نکن." نگاهی به من کرد و بدون کلمه‌ای رفت.

موقعیت دیگری در پارکی دیگر اتفاق افتاد. گروهی از مردم را دیدم که دور یک خانم تمرین‌کننده‌ جمع شده بودند. او درحال روشنگری حقیقت برای آنها بود. یک مرد حدود هفتادساله صحبتش را قطع کرد و پرسید که این اطلاعات را از کجا به‌دست آورده است. تمرین‌کننده پاسخ داد، "وب‌سایت مینگهویی." آن مرد گفت که خبرگزاری‌های رسمی دولت از همه دقیق‌تر هستند و همه‌ی منابع در اینترنت دروغ می‌باشند. پس از گفتن این حرف بی‌اساس با فشار راهی را در جمعیت باز کرد که برود. یک‌بار دیگر سخنان استاد را به‌خاطر آوردم که اتفاقات بد را به موقعیت‌های خوب تبدیل کنید. به‌سرعت از جمعیت گذشتم و راهش را بستم و گفتم، "فعلاً نروید. می‌خواهم چیزی بگویم." مرد برگشت. به همه گفتم، "اخبار رسمی دولت ممکن است دقیق نباشد. رویداد خودسوزی در میدان تیان‌آن‌من که به‌دروغ تمرین‌کنندگان فالون گونگ را متهم می‌کرد، به ' آتش ساختگی ' معروف است. سازمان بین‌المللی حقوق بشر اظهار کرده است که رویداد خودسوزی، توسط ح.ک.چ صحنه‌سازی شده بود." آن مرد صحبتم را قطع کرد و گفت، "اوه، پس تو هم تمرین‌کننده‌ی فالون گونگ هستی؟" گفتم، "تمرین‌کنندگان فالون گونگ از اصول حقیقت- نیکخواهی- بردباری پیروی می‌کنند." سپس تمرین‌کننده‌ی دیگر به روشنگری حقیقت درباره‌ی فالون گونگ ادامه داد.

هه‌شی!