(Minghui.org) در اوسط ماه نوامبر سال ۲۰۱۲، مدرسه‌ام به ساختمان جدیدی انتقال یافت. در آغاز هیچ وسیله و اثاث جدیدی در آنجا وجود نداشت، بنابراین مجبور بودیم وسایل دفتر قدیمی را به ساختمان جدید منتقل کنیم. هر کدام از همکارانم دست به کار شدند تا وسایل خوب را برای خودشان انتخاب کنند.

شخصی وسایل اداری مرا برای خود برداشت و پرونده‌هایم بر روی زمین پخش شده بودند. برخی دیگر بیش از یک مجموعه از وسایل را برای خود برداشتند، درحالی که هیچ چیزی برای من باقی نمانده بود. رئیسم از آنچه اتفاق افتاده بود، عصبانی بود و گفت، "برخی از افراد بیش از حد خودخواه هستند." پاسخ دادم، "اگر آنها خوشحال هستند من هم خوبم. مشکل زیادی برایم ایجاد نمی‌کند؛ با همین شرایط هم می‌توانم به کارم ادامه دهم. نگران نباشید." وقتی رئیسم متوجه شد که عصبانی نیستم، گفت، "می‌دانم که تمرین‌کنندگان فالون دافا افراد خوبی هستند."

وسایل جدیدی در هر کلاس درس جدید وجود داشت. بعضی از کلاس‌ها چند دست وسایل اضافی داشتند. میز جدیدی را در دفتر قدیمی‌ام دیدم. از آنجا که چند روزی می‌شد که آنجا بود، آن را به دفتر جدیدم منتقل کردم. روز بعد شخصی به من گفت، "مدیرمان می‌خواهد میز دفتر شما را به سالن طبقه‌ی پایین انتقال دهد تا همه‌ی معلم‌ها جهت ثبت حضور غیاب خود از آن استفاده کنند." به محض شنیدن آن برآشفته شدم. فکر کردم هر کسی میز جدیدی دارد و من یکی از میزهایی را که هیچ کسی نمی‌خواست، برداشته‌ام. با این حال، آنها عمداً مرا اذیت می‌کنند. هر چه بیشتر در مورد این موضوع فکر کردم بیشتر عصبانی شدم، فراموش کرده بودم که یک تمرین‌کننده هستم.

در طول زنگ تفریح ظهر شنیدم که شخصی می‌گفت، "زمانی که مردم شما را اذیت می‌کنند و شما جوابی نداده و تلافی نمی‌کنید، آنها نخواهند گفت که شما بردبار یا خویشتن‌دار هستید، در عوض می‌گویند که ضعیف هستید و هیچ دل و جرأتی ندارید." زمانی که این را شنیدم با خودم فکر کردم از میزم دست نمی‌کشم و برای نگه داشتن آن مبارزه می‌کنم.

اما پس از آن به لطف استاد متوجه شدم که به عقاید و تصورات بشری‌ام چسبیده‌ام و عبارت زیر از "آموزش فا در کنفرانس بین‌المللی فای واشنگتن دی‌سی ۲۰۰۹" از خاطرم گذشت.

"وقتی کارها را انجام می‌دهید دیگران را در نظر بگیرید، و وقتی با ناسازگاری‌ها مواجه می‌شوید به خودتان نگاه کنید."

دریافتم که باید این اصل را دنبال کنم، چرا که یک تمرین‌کننده‌ی دافا هستم نه یک فرد عادی. منطق استفاده شده توسط مردم عادی اغلب مخالف آن چیزی است که فا از ‌ما می‌خواهد. سپس متوجه شدم که این حادثه رخ داد تا به رشد خصوصیات اخلاقی‌ام کمک کند و اینکه باید برای آنچه اتفاق افتاده بود سپاسگزار باشم.

این شبیه آن چیزی است که استاد در "مداخله را دور کنید" از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر بیان کرده‌اند،

"فا می‌تواند تمام وابستگی‌ها را در هم شکند، فا می‌تواند تمام شیطان‌ها را منهدم کند، فا می‌تواند تمام دروغ‌ها را متلاشی کند و فا می‌تواند افکار درست را نیرومند کند."

متوجه شدم این احساس که مورد بی‌انصافی قرار گرفته‌ام ناشی از حسادت است. ضرورت محافظت از خودم، متعلق به کیهان کهن است. کیهان جدید از مردم می‌خواهد که عاری از نفس و مشتاق برای کمک به دیگران باشند به‌جای اینکه برای نفع شخصی مبارزه کنند.

با این درک رشد یافته، میز دفترم را به سالن طبقه‌ی پایین منتقل و آن را تمیز و مرتب کردم. سپس میزی قدیمی برای خودم برداشتم و از چاقویی کوچک برای از بین بردن کثیفی‌های که به آن چسبیده بود استفاده کردم.

یکی از همکارانم به من گفت، "تو استثنایی هستی. من نمی‌توانم مثل تو عمل کنم." پاسخ دادم، "معلمم از من می‌خواهد که به این روش عمل کنم. باید در هر موقعیتی بر کمک و حمایت از دیگران تمرکز کنم."