(Minghui.org) در چند روز گذشته، نیروهای کهن به دلیل غفلت و قصورم، دو بار از من بهره بردند. خوشبختانه، این مشکل را با نگاه به درون و فرستادن افکار درست رفع کردم.

یک روز حجم کاری‌ام کمتر بود، به دفتر مجاور رفتم، اتفاقاً یکی از همکاران مرد دیگر هم آنجا بود. قصد نداشتم برای مدتی طولانی آنجا بمانم، اما او مرا به صحبت گرفت.

برایم از همسر حساسش گفت که او را اذیت می‌کرد و مرتب با او درگیر بود. همکارم بسیار ناراحت و افسرده بود. از گفتگوی‌مان فهمیدم که رفتار همسرش به دلیل روابط نادرست وی با زنان دیگر است.

به او توصیه کردم ملاحظه‌ی همسرش را بکند و چیزهایی از این قبیل که شبیه به نظرات یک غیر‌تمرین‌کننده‌ است. در ساعت ۵ بعدازظهر، هنگام خروج از دفتر دوباره او را دیدم. در کمال تعجب گفت که بسیار خوشحال می‌شد اگر می‌توانستیم در زندگی بعدی با هم باشیم و اینکه حاضر بود هر کاری برایم انجام دهد. فقط لبخندی زدم و فکر کردم، "نمی‌خواهم زندگی بعدی‌ام در این جهان باشد." با این حال، در کمال تعجب، متوجه شدم زمانی که به گفته‌هایش فکر می‌کردم، احساس رضایت و خشنودی می‌کردم.

آن شب دیروقت، نتوانستم برای فرستادن افکار درست بیدار شوم و صبح روز بعد در زمان انجام تمرین‌ها احساس ضعف زیادی داشتم. خودم را مجبور کردم تا تمرینات را به پایان برسانم، اما آنقدر خسته بودم که دیگر نتوانستم فا را مطالعه کنم.

پس از اینکه هشیاری‌ام را به‌دست آوردم، شروع کردم تا برای یافتن علت، به درون نگاه کنم. وابستگی قوی‌ام به احساسات، امیال و شهوت با من مداخله می‌کرد و مزاحمم می‌شد. در عین حال فقدان نیک‌خواهی واقعی هم شکاف دیگری بود. کلمات محبت‌آمیزم به آن همکار، فاقد خرد و منطق بود، بنابراین توسط اهریمن احساسات مورد بهره‌برداری قرار گرفت. این مواد منحط احساسات، شهوت و امیال با مطالعه‌ی فا و تمرینات معمولم مداخله می‌کرد. وقتی همکارم تلویحاً گفت که چقدر مرا دوست دارد، نمی‌بایستی تحت تأثیر قرار می‌گرفتم، با این حال اعتماد و قدردانی‌اش در آن زمان برایم مطبوع و خوشایند بود. اظهاراتش را چندین بار با خودم تکرار کردم. شکافم واضح و روشن بود.

بلافاصله فرستادن افکار درست را شروع کردم تا منیت کاذب خود را که محبتش فاقد خرد و منطق بود از بین ببرم، منیت کاذبی که از مورد قدردانی و چاپلوسی قرار گرفتن، لذت می‌برد و به احساسات، شهوت و امیال وابسته بود. سپس، تمام نیروهای شیطانی و عواملی را که با استفاده از این منیت کاذب با من مداخله می‌کردند، از بین بردم. پس از چند بار فرستادن افکار درست، فعالیت‌هایم به حالت طبیعی برگشت.

چند روز بعد به جشن عروسی پسرعمویم رفتم. پسرعمویم به دانشکده‌ی هنر می‌رفت و دو نفر از دوستانش هم که از آن دانشکده بودند، در عروسی آواز می‌خواندند. آنقدر تحت تأثیر آوازشان قرار گرفته و احساساتی شده بودم که فراموش کردم غذایم را بخورم. فکر کردم که خوانندگان حرفه‌ای هم نمی‌توانستند از آن بهتر عمل کنند و حتی از آن خواننده‌ی مرد خوشم آمده بود. از آن بعدازظهر و در سراسر شب، صحنه‌های شهوت‌‌انگیز و افکار بد به‌طور مداوم در ذهنم پدیدار می‌شد. فکر می‌کردم میدان بعدی‌ام را به خوبی پاکسازی کرده بودم، پس چگونه این چیزها دوباره ظاهر شده بودند؟

افکار بدم را مهار کردم، اما بیش از اندازه به آن فکر نکردم. دوباره در زمان فرستادن افکار درست، به‌شدت احساس خستگی کردم. به درون نگاه کردم و متوجه‌ی وابستگی پنهانم به احساسات، شهوت و امیال شدم که از طریق آهنگ‌های احساسی در جشن عروسی تحریک شده بودند. نیروهای کهن دوباره از وابستگی‌هایم بهره بردند و افکار بدی را به ذهنم القا ‌کردند. با عجله افکار درست ‌فرستادم و به سرعت آنها را از بین بردم.

این دو نمونه‌ی مداخله برایم مزاحمت زیادی ایجاد کردند. نیروهای کهن به فقدان افکار درست در زندگی روزمره‌ام توجه خاصی نشان دادند و سپس از آن بهره بردند. می‌دانستم که همکارم احساسات خاصی نسبت به من داشت و باید از گفتگو با وی در مورد زندگی خانوادگی‌اش اجتناب می‌کردم. اگر افکار درست قوی‌ام را در طول مراسم عروسی حفظ می‌کردم، باید به خودم یادآوری می‌کردم تا آنقدر تحت تأثیر آهنگ‌های احساسی قرار نگیرم و هیجان‌زده نشوم. این مقاله را می‌نویسم تا کمک کند وابستگی‌هایم را تشخیص داده و آنها را کاملاً از بین ببرم. امیدوارم درسی که من در طی این جریانات گرفتم، هشداری برای تمرین‌کنندگان باشد تا با همه چیز در زندگی‌مان با افکار درست برخورد کنیم.