(Minghui.org) مردی جوان به یکی از داوطلبان مرکز خدمات خروج از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) واقع در مرکز شهر فرانکفورت گفت: «من عضو ح.ک.چ هستم و می‌خواهم عضویتم را لغو کنم.»

فرانکفورت مکان توریستی شناخته‌شده‌ای است و امسال تعداد گردشگران چینی آن به‌طور قابل‌توجهی افزایش یافته است. تمرین‌کنندگان فالون گونگ از این فرصت استفاده می‌کنند تا آن‌ها را آگاه کرده و به خروج از ح.ک.چ و سازمان‌های وابسته‌ به آن ترغیب کنند. تعداد بسیاری از گردشگران چینی، از طریق آن‌ها به حقایق آگاه شده و برای آینده‌ای بهتر از عضویت در ح.ک.چ انصراف داده‌اند.

«یکی از اعضای حزب کمونیست چین هستم و می‌خواهم از آن خارج شوم!»

مردی جوان نزد یکی از داوطلبان مرکز رفت و گفت: «عضو ح.ک.چ هستم و می‌خواهم از آن خارج شوم.» داوطلب از وی پرسید که چرا برای کناره‌گیری از حزب بسیار مصمم است. پاسخ داد: «حزب، با استفاده از باورهای مارکسیستی، ما مردم چین را فریب می‌دهد؛ دیدگاهی که مردم آلمان به آن باور ندارند. حزب این کار را فقط برای بقای قدرت خودش انجام می‌دهد. دیگر آن را باور ندارم.

«اصول فالون گونگ، حقیقت- نیکخواهی- بردباری، بسیار والا هستند، درحالی‌که ح.ک.چ رژیمی مستبد و خودکامه است و قدرتش را با دروغ و خشونت حفظ می‌کند. حزب قادر به ایستادگی در مقابل فالون گونگ نیست. به‌هرحال تسلیم خواهد شد. پایان محتوم آن نزدیک است.»

مسافران چینی: «اینجا آزادی واقعی وجود دارد!»

در فرودگاه فرانکفورت، بیرون از فروشگاهی که معاف از مالیات است، زوجی جوان برگه‌های اطلاع‌رسانی فالون گونگ را گرفتند. خانم نگاهی به آن اطلاعات انداخت و هیجان‌زده به دوستش گفت: «اینجا آزادی واقعی وجود دارد! زیرا درجریان اطلاعاتی قرار می‌گیریم که در چین ممنوع است.» یکی از داوطلبان مرکز خدمات خروج از ح.ک.چ از آن‌ها پرسید: «آیا می‌توانید به اطلاعات فیلترشده در چین دسترسی پیدا کنید؟» مرد جوان پاسخ داد: «در ابتدا بله. اما اخیراً نمی‌توانیم.» داوطلب مزبور برنامه کامپیوتری جدیدی را به آن‌ها داد تا بتوانند از سد فیلتر اطلاعات رد شوند. آن دو نفر از به‌دست‌آوردن این برنامه بسیار خوشحال شدند.

خانم مزبور نیز گفت: «در فرودگاه، طی مدتی که منتظر پرواز بعدی‌مان هستیم، اینترنت را مرور می‌کنیم و اخبار فیلترنشده را می‌خوانیم. بسیار عالی است. اینجا در خارج آزادی واقعی وجود دارد.» هر دو گفتند که به حقایق درباره فالون گونگ آگاه بوده و کتاب نه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست چین را خوانده بودند. آن‌ها اظهار کردند که عضو حزب نخواهند شد. وقتی داوطلب مرکز به آن‌ها گفت باید از سازمان‌های وابسته به ح.ک.چ نیز خارج شوند، آن‌ها فوراً موافقت کردند و گفتند که از والدین خود نیز می‌خواهند این کار را انجام دهند.

«به حرف‌های شما گوش می‌دهم!»

در منطقه خرید در فرانکفورت، یکی از داوطلبان مرکز خدمات خروج از حزب ‌به نزد مرد جوان خوش‌لباسی رفت و با او شروع به گفتگو کرد. آن مرد در شانگهای کار می‌کرد و برای سفری کاری به آلمان آمده بود. داوطلب حقایق درباره فالون گونگ را به او گفت و اهمیت خروج از حزب را برایش توضیح داد. مرد گفت: «این اطلاعات را در هنگ کنگ دیدم. نمی‌دانم حرف کدام طرف را گوش کنم. من بی‌طرف هستم، هیچ‌کدام از این دو را انتخاب نمی‌کنم.»

داوطلب گفت: «وقتی پای حقیقت به میان می‌آید هیچ راه میانه‌ای وجود ندارد. تشخیص بین خوب و بد آسان است.» مرد جوان کمی فکر کرد و سری تکان داد.

داوطلب ادامه داد: «وجدان شما حقیقت را از دروغ تشخیص می‌دهد. حقایق فالون گونگ با دروغ پنهان نمی‌شوند. خشونت قادر به محو حقایق نیست. فالون گونگ در بیش از ۱۰۰ کشور دنیا گسترش یافته است. اکنون، تعداد بسیاری از چینی‌ها پس از خواندن نه شرح و تفسیر به ماهیت ح.ک.چ پی بردند. بالغ‌بر ۱۶۰ میلیون چینی برای دستیابی به آینده‌ای بهتر از ح.ک.چ و سازمان‌های وابسته‌ به آن خارج شده‌اند.»

مرد جوان پس از اینکه به ارزش کناره‌گیری از ح.ک.چ پی برد، قبول کرد که از سازمان‌های وابسته به آن خارج شود. داوطلب برای او آرزو کرد که از والدین و اقوامش نیز بخواهد از حزب خارج شوند. او گفت: «حرفهای شما را گوش می‌کنم!»

«امروز با افراد خوبی ملاقات کرده‌ام!»

خانمی شیک‌پوش و پسر نوجوانش درحال گرفتن عکس‌هایی از یک منطقه توریستی بودند. داوطلبی پیشنهاد کرد که برای اینکه عکسش مضمون بهتری داشته باشد، عکسش را از آن طرف خیابان بگیرد. خانم مزبور گفت که از کانادا آمده بود و برگه‌های اطلاع‌رسانی فالون گونگ را قبلاً دیده بود. او گفت: «درخصوص فالون گونگ بی‌تفاوت هستم.»

داوطلب گفت: «دلیلش این است که فالون گونگ را نمی‌شناسید.» سپس از تجربه خودش به‌عنوان تمرین‌کننده فالون گونگ برای او صحبت کرد و فواید سلامتی و اخلاقی ناشی از تمرین آن را توضیح داد. او به‌دقت حرفها را شنید و سرانجام موافقت کرد از ح.ک.چ و سازمان‌های وابسته به آن خارج شود.

سپس آن داوطلب با دیدن گروهی از مسافران که آماده حرکت بودند، جلو رفت تا با آن‌ها صحبت کند.

وی پس از صحبت با تعدادی از گروه‌های مسافر، تصمیم گرفت راهی منزل شود، اما متوجه شد که آن خانم در آن حوالی از پسرش عکس می‌گرفت. داوطلب گفت: «اجازه دهید از شما و پسرتان باهم عکس بگیرم.» خانم با لبخند موافقت کرد.

داوطلب درباره مجسمه و لیست بیش از ۵۰ اردوگاه‌ متمرکز که در پایین آن حکاکی شده بود گفت: «اولی آشویتس است. مردم برای گرامی‌داشت افراد بی‌گناهی که در آن اردوگاه‌ها کشته شدند اغلب به اینجا می‌آیند و تاج گل می‌گذارند و شمع روشن می‌کنند.

داوطلب سپس آن خانم را به خانه گوته و خانه قدیمی اپرا برد. خانم مزبور قبل از رفتنش گفت: «فرانکفورت مقصد گروه تور ما نبود. رهبر تور ترتیب آمدن به اینجا را نداد، اما من علاقمند به دیدن این شهر بودم. اولین باری است که اینجا هستم و هیچ کسی را نمی‌شناختم. امروز با افراد خوبی ملاقات کردم. اولی مرد آلمانی مسن‌تری بود، که ما را تا اتوبوس همراهی کرد و به راننده گفت که ما را مرکز شهر پیاده کند. سپس خیلی خوش‌ شانس بودم که با شما ملاقات کردم.»

«حزب هر قدر هم پلید باشد، نابود خواهد شد»

همان‌طور که گروهی گردشگر به طرف اتوبوس‌شان می‌رفتند، یکی از داوطلبان مرکز خروج از حزب ضمن توزیع روزنامه، آن‌ها را ترغیب می‌کرد که از ح.ک.چ و سازمان‌های وابسته به آن خارج شوند. مردی میانسال فریاد زد: «از نظر من حزب خوب است. یکی از اعضای حزب کمونیست هستم. پس از مرگم  نیز روح حزب خواهم بود.»

داوطلب گفت: «امروزه تعداد خیلی کمی از مردم به این طریق فکر می‌کنند. فکر نمی‌کنم این همان چیزی است که واقعاً فکر می‌کنی. ما مردم چین هستیم، نه بازماندگان مارکس. مارکس مردم را به مسیر جهنم کشاند. افراد بسیار زیادی اکنون به ماهیت حزب کمونیست پی بردند و اینکه فروپاشی آن نزدیک است. چگونه می‌توانی قربانی آن بشوی؟ حزب قدرتش را با دروغ‌ها و خشونت نگه می‌دارد. هرگز با ما منصفانه رفتار نخواهد کرد.» آن مرد دیگر حرفی نزد.

دختری که در جلو حرکت می‌کرد به عقب برگشت، کف زد و گفت: «آنچه گفتی عالی است! » همچنین گفت که از ح.ک.چ و سازمان‌های وابسته به آن خارج می‌شود.

مردی جوان گفت: «دروغ‌های حزب نمی‌تواند ما را فریب بدهد. هر قدر هم شیطانی باشد، نابود خواهد شد. فاجعه‌ای برای کشور  و مردم ما بوده است. من هم می‌خواهم از حزب خارج شوم!»