(Minghui.org) دوستی داشتم که از درد شدید کمر رنج می برد. بااین‌وجود مجبور بود همچنان کار کند. بعدها هرکدام از ما راه جداگانه خودمان را رفتیم و سال‌های بسیاری همدیگر را ندیدیم.

زمستان سال ۱۹۹۷، در یک کنفرانس تبادل تجربه فالون دافا شرکت کردم و این دوست قدیمی نیز یکی از سخنرانان بود. او تجربه‌اش را به اشتراک گذاشت مبنی‌بر اینکه که درد پشت او فقط طی سه روز پس از یادگیری تمرین درمان شد.

بعد از کنفرانس به نزد او رفتم و گفتم: «این فوق‌العاده است که دوباره شما را می‌بینم. طی چند سال گذشته کجا بوده‌اید؟»

به من گفت که درد پشت او وخیم‌تر شده بود و دیگر نمی‌توانست کار کند. در بستر افتاد و فقط برای سفر به جینان و چینگدائو به‌منظور درمان‌های پزشکی خانه را ترک می‌کرد. گفت که مادرشوهرش به دنبال پیدا کردن شیوه‌های درمانی دیگری برای درد پشت او بود و سپس روزی در یک پارک برخی از افراد را دید که تمرین‌های فالون دافا را انجام می‌دادند. تصمیم گرفت به آنها ملحق شود و پس از سه روز از انجام تمرینات، متوجه شد که اگزمای دستش از بین رفت.

مادرشوهرش بسیار خوشحال شد و او را نیز به یادگیری این تمرین تشویق کرد. دوستم گفت که برای درمان درد پشت، دو شیوه دیگری از چی‌گونگ را امتحان کرده بود اما هیچ‌یک از آنها کمکی به او نکردند. بنابراین، اعتماد خود را به انواع و اقسام چی‌گونگ از دست داده بود. اما مادرشوهرش دست از تلاش برنداشت آنقدر به تشویق او ادامه داد تا زمانی که او تصمیم گرفت این شیوه را نیز امتحان کند.

گفت: «قبلاً مقدار زیادی پول صرف درمان‌های مختلف کردم بدون اینکه فایده‌ای داشته باشند، بنابراین انتظار چندانی برای درمان نداشتم. اگر خودم فالون دافا را تجربه نکرده بودم، آن را باور نمی‌کردم. بعد از سه روز انجام تمرینات درد از بین رفته بود. بسیار شگفت‌انگیز است! استاد لی مرا نجات دادند و من به تمرین در این روش ادامه خواهم داد.»

من خودم سال‌های بسیاری دچار بیماری‌های مختلف بودم. بنابراین اقدام به یادگیری تمرین کردم و وضعیت سلامتی من نیز به‌سرعت بهبود یافت. اکنون می‌توانم تمام کارهای خانه را انجام دهم و از زندگی لذت ببرم.

حقیقت، رحمت را به ارمغان می‌آورد

همسایه‌ای دارم که ۸۴ سال سن دارد. او را تشویق کردم این عبارات را تکرار کند: «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است.» او در حال حاضر هر روز این عبارات را تکرار می‌کند و یادبود دافا را که به او دادم گرامی می‌دارد.

زمستان دوسال گذشته، یک روز هنگامی که با خواهرزاده‌اش به خرید می‌رفت، روی برف لیز خورد و به‌شدت به زمین افتاد. خواهرزاده‌اش ناراحت شد، اما همسایه من آرامش خود را حفظ کرد. او گفت: «نگران نباش، من یادبود فالون دافا را دارم. حالم خوب خواهد شد.»

سپس آرام و استوار بلند شد.

بعدها به من گفت که به هنگام افتادن احساس کرد انگار کسی او را نگه داشته بود. گفت: «می‌دانم که استاد لی به من کمک کردند.»

ماجراهای شگفت‌انگیز بسیاری مانند این وجود دارند. نمونه‌های بی‌شماری به‌وضوح هستند که شگفتی‌های فالون دافا آشکار می‌کنند.