(Minghui.org) تمرین‌کننده‌ای که حدوداً 50 ساله است، در شهرستان محل سکونتم زندگی می‌کند، به‌طور ناگهانی به‌شدت بیمار شد و در نیمه‌های شب با آمبولانس به بیمارستان منتقل شد. پزشک تشخیص داد که در ناحیه گلو برای او مشکلی ایجاد شده است. او به‌هیچ‌وجه نمی‌توانست چیزی بنوشد و فشار خونش بالا بود.

پزشک هیچ درمانی برای آن نیافت

صبح روز بعد، این خبر را شنیدم و با عجله به بیمارستان رفتم. اعضای خانواده تمرین‌کننده، همگی از تمرین فالون دافای او حمایت می‌کردند. این تمرین‌کننده تازه به‌هوش آمده بود و فرزندانش اجازه دادند با او صحبت کنم.

از او پرسیدم: «آیا این بیمارستان می‌تواند بیماری‌ات را درمان کند؟»

پاسخ داد: «نه. پزشک به من گفت حتی اگر یک ماه در اینجا بمانم، تمام کاری که آنها می‌توانند انجام دهند این است که به سایر بیماری‌‌هایم رسیدگی کنند. آنها نمی‌توانند مشکلات گلویم را حل کنند، بیمارستان‌های دیگر هم نمی‌توانند کاری انجام دهند. پزشک گفت بهتر است به خانه بروم و در انتظار رسیدن مرگ باشم.»

همسرش در کنارش بود و با صدای بلند گفت: «بیا برویم منزل!»

آن بعدازظهر، این تمرین‌کننده مصمم شد که از بیمارستان مرخص شود. او صاف نشست و با من بیش از 40 دقیقه افکار درست فرستاد. قبل از ورودم، نمی‌توانست حتی به‌تنهایی صاف بنشیند.

بیمارستان را ترک کرد و به خانه رفت. او تنها تمرین‌کننده فالون گونگ در روستایش بود؛ منزلم حدوداً 5/9 کیلومتر از منزل او فاصله داشت.

رنج زندگی و مرگ

هر روز به خانه‌اش می‌رفتم و باهم فا را مطالعه می‌کردیم و برای پنج روز متوالی با هم افکار درست فرستادیم. او درد بسیاری داشت و نمی‌توانست چیزی بخورد. پسرش می‌گفت که هر بار، پس از اینکه او را ترک می‌کنم، حالش بدتر می‌شود.

این تمرین‌کننده گفت: «نمی‌دانم چگونه به سطحی بالاتر تزکیه کنم. من در لحظات بحرانی به استاد و فا کاملاً باور نداشته‌ام. فقط می‌دانم که دافا خوب است و حداکثر سعی‌ام را می‌کنم که براساس اصول دافا رفتار کنم.»

مشاهداتم طی آن روزها این بود که او با خودش مانند یک تمرین‌کننده واقعی دافا رفتار نمی‌کند.

گفتم: «تو در این شش روز، چیزی نخوردی یا ننوشیدی. باید به‌طور استواری به استاد و فا باور داشته باشی، حتی اگر یک نفس از عمرت باقی‌مانده باشد. تو باید به خودت یادآوری کنی که استاد مسئول همه چیزِ مربوط به تو هستند. تو باید برای اعتباربخشی به دافا تلاش کرده و موجودات ذی‌شعور را نجات دهی. تو باید مانند آن فردی باشی که استاد در جوآن فالون توصیف کرده‌اند.»

استاد بیان کردند:

«وقتی تحمل آن سخت است، سعی کنید آن را تحمل کنید. وقتی به‌نظر می‌رسد انجام آن غیرممکن یا سخت باشد، امتحان کنید و ببینید می‌توانید چه کار کنید. و وقتی واقعاً بتوانید آن‌را انجام دهید، درست مثل آن مسافر خسته و فرسوده، "سایۀ درختان بید، غنچۀ گل‌ها، محلی که سرم را روی آن بگذارم" را خواهید دید!» (جوآن فالون)

با استفاده از اصول فا او را تشویق می‌کردم، اما در ذهنم ترس بوجود آمده بود. نگران بودم که اگر نتواند این امتحان را بگذراند، دومین خواهر او و شوهرش که با فالون گونگ آشنا نبودند، ممکن بود برایم دردسر درست کنند.

این تمرین‌کننده ترسم را تأیید کرد: «اگر من بمیرم، اعضای خانواده‌ام برایت دردسر درست می‌کنند.»

امتحان باور داشتن واقعی به استاد و رها کردن افکار بشری

عصر به خانه رفتم و فکر کردم: «هر روز افکار درست می‌فرستم تا باورم را به استاد و فا تا صد درصد تقویت کنم، اما هنوز نگران چیزهای بسیار بدی بودم که می‌توانست اتفاق بیفتد. داشتن چنین افکاری به این معنا بود که هنوز کاملاً به استاد و فا باور ندارم. فقط افکار درست اهمیت دارند، نه افکار بشری. در اینجا هیچ «چه می‌شود اگر» ی وجود ندارد. استاد مسئول همه چیز هستند.»

در ذهنم با استاد صحبت می‌کردم: «استاد درباره این موضوع تصمیم می‌گیرند. نیروهای کهن را تصدیق نمی‌کنم. فردا صبح، آن تمرین‌کننده باید بتواند غذا بخورد. او باید درباره فالون دافا روشنگری حقیقت کند و موجودات ذی‌شعور را نجات دهد. همچنین دریافتم که نباید به‌دنبال کاستی‌های آن تمرین‌کننده باشم.

روز بعد، به‌محض اینکه به خانه‌اش رفتم، این تمرین‌کننده به من گفت که صبحانه‌اش را خورده و حالش بهتر شده است، پس از آن فکر کرد: «حتی اگر در حال مرگ باشم، به‌خاطر می‌آورم و می‌گویم که استادم درباره سرنوشتم تصمیم می‌گیرند. باید به فا اعتبار ببخشم و دیگران را نجات دهم.»

او کاملاً بهبود یافت. استاد بزرگ و نیک‌خواه‌مان، شیطان را برای‌مان متلاشی کردند.

صحبت با مردم درباره دافا در بیمارستان

هفتمین روز پس از ترک بیمارستان، از پسرش خواستیم که ما را به آنجا برساند، بنابراین می‌توانستیم مطالب اطلاع‌رسانی فالون دافا را پخش کنیم.

پزشکی که از این تمرین‌کننده مراقبت می‌کرد در دفترش بود. او به من گفت که تنها روشی در پزشکی که می‌توانستند به‌کار ببرند این بود که سوراخی را در گلویش باز کنند و از طریق یک لوله به او غذا بدهند.

این تمرین‌کننده به او و سایر پزشکان گفت که اکنون می‌تواند به‌طور عادی غذا بخورد و این فالون دافا بود که بیماری‌اش را درمان کرد. او از آنها خواست که این عبارات را تکرار کنند: «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است.»

این تمرین‌کننده مشغول انجام سه کار است. اکنون، مردم در سراسر روستا درباره شفای معجزه‌آسایش و اینکه دافا او را نجات داده است اطلاع دارند.