(Minghui.org) به‌خاطر قدرت دافا، تعداد زیادی از تمرین‌کنندگان در هنگام پیری نیز در وضعیت سلامتی خوبی هستند. دافا از ذهن، بدن و روحیه‌شان محافظت کرده است، بسیاری جوان‌تر از سن‌شان به نظر می‌رسند. برخی بارها بر آزمون مرگ و زندگی غلبه کرده‌اند، حتی سرطان‌های پیشرفته به‌طور کامل توسط استاد بهبود یافته و عمر‌شان را برای تزکیه طولانی کرده است.

حدوداً نُه سال تزکیه کرده‌ام، ظرف شش ماه پس از یادگیری دافا، با تمرین‌کننده قدیمی‌تری ملاقات کردم که در آپارتمان کوچکش به‌طورهفتگی مطالعه گروهی فا برگزار می‌کرد. برای من این بهترین راه جذب شدن در دافا بود و کل گروه‌مان با همدیگر رشد می‌کردند. چند سال قبل، زندگی شخصی‌ام پرمشغله شد، دیگر نمی‌توانستم در مطالعه گروهی حضور یابم. عوامل دیگر نیز با محل تشکیل این جلسات گروه مداخله کردند و محیط مطالعه گروهی ازهم پاشید.

رنج و محنتی بزرگ

در آن زمان، این تمرین‌کننده مسن کم‌کم بینایی‌اش را از دست داد و دچار رنج و محنت شد. دیگر نمی‌توانست رانندگی کند، بخواند و یا برای روشنگری حقیقت بیرون برود یا هر کاری که به بینایی نیاز داشت، انجام دهد. بعد از مدتی، اصلاً نمی‌توانست ببیند.

اما او در تزکیه‌اش حتی کوشاتر و ایمانش به استاد قوی‌تر شد. تا امروز، او ساعت ۳ صبح از خواب بیدار می‌شود. هر روز دو ساعت کامل و گاهی روزی دو بار تمرین‌ها را انجام می‌دهد. حداقل یک سخنرانی صوتی در روز گوش می‌دهد و با سایر تمرین‌کنندگان تماس می‌گیرد که آخرین سخنرانی‌ها را برایش بخوانند. اما او رفتن به کنسولگری برای فرستادن افکار درست و سفر به کنفرانس فای نیویورک را متوقف کرده است. به‌خاطر اینکه او کمی نیاز به کمک داشت، چند تن از ما به او کمک کرده‌ایم.

گاهی اوقات سایر تمرین‌کنندگان در گروه بزرگ مطالعه فای‌مان که می‌دیدند به او کمک می‌کنم، فکر می‌کردند که او مادرم است. به آنها می‌گفتم او در این دورۀ زندگی مادرم نیست، اما من به یک هم‌تمرین‌کننده کمک می‌کنم. از دور می‌شنیدم که برخی از تمرین‌کنندگان می‌پرسند که آیا او به دنبال درمان پزشکی بوده یا خیر. او همیشه جواب می‌داد: «من نابینا نیستم. فعلاً نمی‌توانم ببینم، فقط همین. به درمان پزشکی نیاز ندارم.»

از طرفی دیگر، آنها در شگفت بودند که چگونه یک تمرین‌کننده می‌تواند دچار این نوع از رنج و سختی شود. آنها فکر می‌کردند: «چه مشکلی در تزکیه‌اش است؟»

افکار منفی

یک روز صبح، با چشم آسمانی باز بیدار شدم، خودم و سایر تمرین‌کنندگان را در کنار تختم روی زمین در وضعیت جنینی دیدم. متوجه شدم با ماده سیاه ضخیمی پوشانده شده بودیم که از افکار منفی سایر تمرین‌کنندگان بوجود آمده است. درحالی‌که وضعیت واقعی تمرین‌کننده مسن می‌توانست به‌خاطر ازبین رفتن کارما و ناشی از سایر عوامل باشد، حالا برای من روشن است که افکار منفی سایر تمرین‌کنندگان نیز عامل بزرگی است. همچنین متوجه شدم من هم برخی افکار منفی دارم، که باید ازبین ببرم. به درک من تمرین‌کنندگان هرگز نباید افکار منفی داشته باشند چون می‌تواند سایرین را تحت تأثیر قرار دهد. همه افکار باید درست باشند طوری‌که برای تمام موجودات ذی‌شعور پیامدی مثبت داشته باشند.

چند سال پیش، چند ماه قبل از کنفرانس فای نیویورک، تمرین‌کننده‌ای از نیویورک با من تماس گرفت و در مورد رفتن آن تمرین‌کننده مسن به کنفرانس در آن سال پرسید و پیشنهاد کمک کرد. چند روزی در این مورد فکر کردم. می‌دانستم این سفر متضمن مقدار زیادی کار اضافی است، نگران بودم به‌عنوان مرد نتوانم او را به دستشویی زنان ببرم. علاوه براین، عبور از بازرسی فرودگاه مستلزم دقت زیادی بود. همچنین نگران بودم که شاید او از پس انجام این کار برنیاید.

ازبین بردن افکار خودخواهی و سایر مداخلات

همچنین متوجه شدم که این یک آزمون برای من است. آنها بخشی از افکار خودخواهانه‌ام بودند، من سایرین را اول در نظر نمی‌گرفتم. قطعاً وقت و توانایی داشتم که او را به کنفرانس ببرم، و این درحال حاضر درست در مقابل من بود. تزکیه تماماً درباره قلب است، اگر او قلب و تمایل رفتن داشت، البته می‌توانست برود! به درک من، بینایی الزامی برای تزکیه نیست. تنها شرط قلب و آرزوی تزکیه است. به‌عنوان یک تمرین‌کننده، وظیفه دارم که بدون قید و شرط به افرادی که آروزی تزکیه دارند کمک کنم، چه آنها تمرین‌کنندگان جدید باشند یا تمرین‌کنندگان قدیمی که به کمک اندکی نیاز دارند.

بلیط‌های‌مان را رزرو کردم و ترتیبی دادم که همه روز‌های کنفرانس را آنجا باشیم. یک ماه قبل از کنفرانس، خواهرم برایم پیام تلفنی فرستاد که درمورد مراسم فارغ‌التحصیلی خواهرزاده‌ام در آخر هفته قبل از کنفرانس بود. همسرم پیام را در گوشی‌ام دید. بلافاصله به من گفت باید به جشن خواهرم بروم و تمرین‌کننده مسن را به کنفرانس نبرم.

متوجه شدم که این نیز امتحان شین‌شینگ است و افکار درست فرستادم. پس از فرستادن افکار درست بسیار قوی، تصمیم گرفتم با خواهرم تماس بگیرم. بعد از چند ثانیه روشنگری حقیقت مجدد به او و توضیح درباره این وضعیت، او گفت باید تمرین‌کننده سالمند را به کنفرانس ببرم.

آن آخرین مداخله بود و دلیل وقوعش این بود که باید حقیقت را بیشتر برای خواهرم روشن می‌کردم. بسیاری از چیزهایی که درحال حاضر با آنها روبرو می‌شویم به موضوع حیاتی بهتر روشن کردن حقیقت مرتبط هستند، حتی اگر فکر می‌کنیم کار معقول و پسندیده‌ای انجام داده‌ایم.

تمرین‌کننده مسن ‌را سوار کردم و به سمت فرودگاه رفتیم. ماشین را پارک کردم  و سوار اتوبوس مخصوص فرودگاه شدیم. خیلی راحت از بازرسی گذشتیم. پرواز به‌موقع انجام شد، همه چیز بی‌دردسر پیش ‌رفت، خیلی راحت‌تر از وقتی که به تنهایی مسافرت می‌کردم. در هواپیما، تعدادی سخنرانی‌های مربوط به کنفرانس‌های قبلی را برایش خواندم. فاشن استاد قطعاً در هر مرحله از مسیر کنارمان بود.

وقتی به نیویورک رسیدیم، این تمرین‌کننده در انجام هر کاری که سایر تمرین‌کنندگان انجام می‌دادند، مصر بود، ازجمله کمک در راهپیمایی که بزرگترین رویدادمان بود. باوجودی‌که تقریباً ۸۰ سالش است در طول راهپیمایی، بدون وقفه مدت پنج ساعت در گوشه خیابان بسیار شلوغ نیویورک کنارم ایستاد، فلایر توزیع کرد و افکار درست فرستاد. از روشنگری حقیقت مجدد بسیار خوشحال بود.

ازبین بردن وابستگی علاقه و دلبستگی

به‌عنوان تمرین‌کننده، همه ما یک بدن هستیم و به‌طور طبیعی احساس نزدیکی با یکدیگر داریم. بسیاری از ما در طول زندگی‌های بسیاری با هم بوده‌ایم. ازآنجایی که دافا را تمرین می‌کنیم، قلمرو ذهن‌مان بسیار متفاوت از افراد عادی است. به همین دلیل، امکان دارد به یکدیگر وابسته شویم، اما به شکلی متفاوت از مردم عادی. هردوی ما این نگرانی مشترک را داشتیم، هرچند او هرگز از من چیزی درخواست نمی‌کرد و کوچکترین مخارجش را پرداخت می‌کرد.

همین‌که وارد محل برگزاری کنفرانس شدیم، متوجه شدم که بلیط‌هایمان در یک قسمت بود، اما در دو انتهای ردیف. در گذشته، همیشه درست کنار همدیگر بودیم. در این کنفرانس از هم جدا بودیم، فوراً متوجه شدم این نظم و ترتیب برای ازبین بردن وابستگی‌ به دلبستگی و علاقه است. او را نشاندم و به طرف جای خودم رفتم، ما ردیف‌‌ها را مطابق حروف دنبال کردیم و صندلی اختصاص داده شده را گرفتیم.

بعداً او گفت که با رادیوی خود مشکل داشته و حتی از نگرانی اشک ریخته که مبادا پس از پیمودن یک قاره،‌‌ سخنرانی استاد را نشنود. نزدیکش نبودم به او کمک کنم. تمرین‌کننده دیگری که او را می‌شناخت چند صندلی آن طرف نشسته بود و کمکش کرد. چون هردوی ما توانستیم وابستگی‌های‌مان را ازبین ببریم، همه چیز به بهترین نحو پیش ‌رفت.

با نگاهی به چند سال گذشته و کمک و یاری به این مرید دافای مسن، آگاه شدم که اگر تمرین‌کنندگان قلبِ کاری را داشته باشند، هیچ چیز غیرممکن نیست. یاد گرفتم که نیک‌خواهی‌مان باید فراتر از نجات موجودات ذی‌شعور باشد و شامل کمک به هم‌تمرین‌کننده‌ای شود که قصد دارد با گذر از میان رنج و درد در مسیر تزکیه‌اش بماند. هنگامی که تمرین‌کننده دیگری را می‌بینیم که مانعی دارد یا رنج می‌برد، نباید هیچ‌گونه فکر منفی داشته باشیم. اگر بتوانیم نیک‌خواهانه به موردی اشاره یا کمک کنیم، پس باید آن را انجام دهیم. باید نیک‌خواهی بیشتری کسب کنیم و با استفاده از این فرصت‌ها به درون خودمان نگاه کنیم، وابستگی‌ها را ازبین ببریم و شین‌شیگ‌مان را ارتقاء دهیم.

این چیزها همه افراد را تحت تأثیر قرار می‌دهند، به درک من آنها ترتیب داده می‌شوند تا وسعت و گستردگی نیک‌خواهی مریدان را نشان دهند.

http://en.minghui.org/html/articles/2016/7/19/157886.html