(Minghui.org) من دانش‌آموز سال آخرِ یک دبیرستان بین‌المللی در چین هستم. از زمانی که مطالعه کتاب اصلی فالون دافا، جوآن فالون را آغاز کردم، دیدگاهم به جهان حقیقتاً تغییر یافته است. دانش‌آموز و انسان بهتری شده‌ام.

به‌یادآوردن آموزه‌ها در زمان مواجه شدن با اختلافات

در کلاس‌ درس صندلی به نام دانش‌آموز ثبت نمی‌شود و به دلیل کمبود جا، مجبوریم صندلی خود را رزرو و بر سر آن مبارزه کنیم. سالها اینگونه بوده است.

قبل از شروع سال تحصیلی، به کلاس درس رفتم و یک صندلی انتخاب کردم و تمام کتاب‌ها، پوشه‌ها و وسائلم را روی آن گذاشتم. اولین روز مدرسه وقتی آمدم تا دفترم را بردارم دیدم به جای وسائلم، لوازم شخص دیگری آنجا است.

مجبور شدم یک دفتر یادداشت قرض بگیرم و با عجله به کلاس صبحم بروم. در وقت ناهار، به کلاس درس رفتم و دختری را دیدم که روی همان صندلی نشسته بود. به او گفتم که آن صندلی را از قبل رزرو کرده بودم و پرسیدم که چرا او لوازم مرا به کناری انداخته بود.

او ادعا کرد که این صندلی مدت‌ها متعلق به او بوده است و من در جواب گفتم این یک مکان عمومی است و حق تقدم با کسی است که آن را اول رزرو کرده باشد.

او با برخورد بسیار ناخوشایندی گفت که باید برای صندلی با او مبارزه کنم. این حرف مرا ناراحت کرد اما سپس فا را به یاد آوردم.

استاد بیان کردند:

«به‌عنوان یک تمرین‌کننده، اولین کاری که باید قادر باشید انجام دهید این است که، وقتی مورد حمله قرار می‌گیرید تلافی نکنید، وقتی توهین می‌شوید جوابش را ندهید، باید تحمل کنید.» (جوآن فالون)

از این‌رو، خشمم نسبت به او را رها کردم و به او گفتم که صندلی مال او باشد. وقتی از او درباره لوازمم پرسیدم، گفت که آنها را در سراسر اتاق پخش کرده است. مدتی طول کشید تا توانستم همه آنها را پیدا کنم که باعث ناراحتی‌ام شد.

استاد بیان کردند:

«شما خودتان را تزکیه می‌کنید تا بیشتر و  بیشتر مهربان شوید، تا حدی که هرگاه دربارۀ هر چیزی فکر کنید، به فکر دیگران باشید، آنگاه موفق می‌شوید که به موجود عاری از خودخواهی تبدیل شوید.» (آموزش فا در کنفرانس فای غرب امریکا. لس‌آنجلس ۱۹۹۹)

درنهایت دیگر ناراحت نبودم و توانستم از رنجشم خلاص شوم. من و آن دختر اطلاعات تماس‌مان در وی‌چت را به هم دادیم و با هم دوست شدیم.

با دنبال کردن آموزه‌های استاد لی که لازم می‌دانند ابتدا به دیگران فکر کنیم توانستم دوستان زیادی پیدا کنم به جای اینکه دشمن داشته باشم.

تغییر خود و دیگران

دانش‌آموزان در طول سال تحصیلی باید به اردو بروند. در مسیر کوه بسیار مرتفعی در حالی که چادر، آب و غذای خود را به همراه داریم، باید از کوه بالا برویم. بعضی از معلمان آن را «تمرین بقاء» می‌نامند.

از آن جایی که با کمبود آب مواجه بودیم، من خیلی کم آب می‌خوردم. پیش از این چون فکر می‌کردم دیگران باید خودشان به فکر می‌بودند و آب کافی به همراه می‌آوردند، از آب اضافی‌ که همراه داشتم به آنها نمی‌دادم. دانش‌آموزان گروهم مرا با تهدید کردن به گرفتن آبِ همراهم، اذیت می‌کردند.

از زمان شروع مطالعه جوآن فالون، تغییر کردم. هرگاه از من آب درخواست می‌کردند یا متوجه می‌شدم که ذخیره آبشان تمام شده است، بدون تردید به آنها آب می‌دادم. دیگران نیز با دیدن کار من، ذخیره آب خود را با دیگران سهیم می‌شدند.

دو نفر از هم‌گروهی‌هایم که سابقاً با هم اختلاف داشتند، حالا با هم دوست هستند و گروه‌مان بسیار هماهنگ شده است.

یکی از اعضای گروه، مبتلا به سردرد بود و برای حمل لوازمش به کمک نیاز داشت. من تنها کسی بودم که پیشنهاد کمک دادم و کیفش را روی دوشم گذاشتم. در کمال تعجب سایرین هم تصمیم گرفتند کمک کنند در نتیجه تمام لوازم داخل کیفش میان چند نفر از ما پخش شد.

دافا فوق‌العاده است. با اینکه هنوز درک‌های ضعیفی دارم، اما تاکنون دستخوش تغییرات بزرگی شده‌ام و الهام‌بخش تغییراتی مثبت در سایرین نیز بوده‌ام.

زمانی که به استراحتگاه رسیدیم همه به قدری خسته یودند که نمی‌توانستند از نهری که چند متر دورتر بود، آب بیاورند. معمولاً سنگ، کاغذ، قیچی بازی می‌کردیم و هر کسی که می‌باخت باید می‌رفت و آب می‌آورد.

استاد لی به تمرین‌کنندگان می‌آموزد تا دیگران را در نظر بگیریم. پس من برای آوردن آب داوطلب شدم. زمانی که برگشتم، آنها رشته فرنگی و برنج‌های نیمه‌آماده خودشان را دادند تا برایشان آماده کنم. در گذشته از این اتفاق بسیار ناراحت می‌شدم. اما به‌عنوان تمرین‌کننده، به آسانی برای آنها غذا آماده کردم.

حس رقابت‌طلبی در گروهمان از بین رفته بود. به جای آن با آرامش در کنار هم نشستیم و از بودن در کنار یکدیگر لذت بردیم.

آرام‌بخش‌تر از خواب

شب‌های کوهستان به طور فزاینده‌ای سرد است. کیسه خوابم بسیار کوچک بود. نمی‌توانستم بخوابم و می‌لرزیدم. بازوها و پاهایم بی‌حس شده بود و سرما در تمام بدنم نفوذ کرده بود.

برای غلبه بر آن سرمای گزنده، تصمیم گرفتم در ساعت ۳:۳۰ دقیقه صبح، تمرینات ایستاده فالون دافا را انجام دهم. به محض اینکه شروع کردم، لرزشم متوقف شد. آرام شدم و به موسیقی گوش کردم. جریان گرمی را در سراسر بدنم احساس کردم. دیگر سردم نبود و به راحتی تمرینات را انجام دادم.

سپس تمرین مدیتیشن نشسته را انجام دادم. در وضعیت لوتوس نشستم در حالی که بسیار راحت بودم. تمام بدنم سرشار از انرژی و ذهنم در صلح و آرامش بود. احساس بی‌نظیری بود. آن بهتر از خواب بود.

درک جدیدی از جهان

فالون دافا حقیقتاً قدرتمند است. من جوان هستم و مانند خیلی از تمرین‌کنندگان دیگر، تمرینات را به‌خاطر کسب سلامتی نیاموختم. با این حال، این تجربیات کوچک اما شگفت‌انگیز، سلامتی جسمی و بهبودی افکارم، نشان‌گر قدرت دافا بوده‌است.

وقتی با هم‌کلاسی‌هایم در مورد کتاب مورد علاقه‌مان صحبت می‌کنیم، من همیشه جوآن فالون را پیشنهاد می‌کنم. مردم جوامع غربی درخصوص اینکه انسان‌ها از کجا می‌آیند و به کجا می‌روند، حیرانند. آنها می‌پرسند که جهان چه موقع تشکیل شد و چه موقع به پایان می‌رسد. می‌خواهم به آنها بگویم که پاسخ تمام این سؤالات را می‌توانند در کتاب جوآن فالون بیابند.

این کتاب، دیدگاهم را به زندگی و اصول اخلاقی‌ام را تغییر داد. حتی به افرادی که در کنارم بودند نیز کمک کرد. در نتیجه من باور دارم به رغم اینکه چه شخصیتی دارید، تا زمانی که این کتاب را مطالعه می‌کنید، به درک‌ها و دیدگاه‌های جدیدی دربارۀ جهان خواهید رسید.

http://en.minghui.org/html/articles/2016/8/19/158333.html