(Minghui.org) پس‌از گذشت مدتی از تزکیه‌ام، در ماه اوت سال ۱۹۹۹ دریافتم که ذهنم شفاف‌تر شده است و به‌ندرت در تزکیه‌ام وابستگی به ترس را تجربه می‌کنم. به‌علاوه، وقتی دیگران از من انتقاد می‌کردند یا به من توهین می‌کردند، قلبم تکان نمی‌خورد و دیگر در مدیتیشن نشسته نیز، هیچ دردی نداشتم.

ازاین‌رو درکم از فا به‌طور چشمگیری عمیق‌تر می‌شد. احساس می‌کردم که به‌سرعت درحال رشد هستم. درنتیجه وابستگی ازخودراضی بودن در من رشد کرد.

دخترم وقتی خیلی کوچک بود شروع به تمرین فالون گونگ کرد. چشم سومش باز بود و اغلب بسیاری از صحنه‌های شگفت‌انگیزی را که در بُعدهای دیگر می‌دید، برایم تعریف می‌کرد.

یک روز، به من گفت که در بعدهای دیگر، بسیار باشکوه و مانند یک الهه ظاهر شدم و نسبت به دیگران بسیار خوب تزکیه کرده‌ام. خیلی ازخودراضی شدم که آن برایم یک هشدار بود.

به‌هرحال هرچه بیشتر به او گوش می‌دادم، احساس بهتری از خودم داشتم. متوجه نشدم که وابستگی‌ام به ازخودراضی بودن باعث ایجاد شکافی شده است که نیروهای کهن از آن استفاده می‌کنند.

سپس، متوجه شدم که ظاهراً اصول سطح بالا یکی پس از دیگری به من نشان داده می‌شوند. احساس می‌کردم در تزکیه، بقیه تمرین‌کنندگانِ ناحیه‌ام به مراتب عقب‌تر از من مانده‌اند.

از هم‌تمرین‌کنندگانم فاصله گرفتم و نسبت به ایده‌ها و پیشنهادات‌شان بی‌تفاوت شدم. فکر می‌کردم هرچیزی که آنها می‌گویند انعکاس وابستگی‌های بشری‌شان است. گمان می‌کردم که فقط بینش‌ها و ایده‌های من بر اساس فا هستند.

یک روز، دخترم گفت که در تزکیه‌ام، به چنان قلمروی بالایی نائل شده‌ام که دیگر نیازی به انجام تمرینات فالون دافا ندارم. بنابراین از آن روز به بعد، انجام تمرینات را متوقف کردم.

وی بعداً به من گفت: «رها کردن زندگی بشری به معنی رها کردن زندگی و مرگ نیست. نترسیدن از نابودی کامل جسم و روح بشری شخص، رها کردن حقیقی زندگی و مرگ است.»

او اضافه کرد: «تو فا را عمیقاً در قلبت داری، پس دیگر نیازی به مطالعۀ فا نداری؛ فقط باید ذهنت را تزکیه کنی. آیا ترک کردن فا، مانند نترسیدن از نابودی کامل جسم و روح بشری نیست؟ تو به سطح بسیار بالایی رسیده‌ای. هیچ تمرین‌کننده‌ای در اطرافت به خوبی تو تزکیه نکرده است!»

ازآنجایی‌که نمی‌توانستم تشخیص دهم که هر دوی ما درحال پروراندن شیاطین در ذهن‌مان بودیم، مطالعه فا را متوقف کردم. پس‌از مدت کوتاهی، احساس ناخوشی کردم و حتی نمی‌توانستم کوچکترین آزمون‌های رفتاری را بگذرانم.

وقتی درباره وضعیت تزکیه‌ام از دخترم پرسیدم، گفت: «تو این‌گونه احساس می‌کنی، چون درحال تحمل مقدار زیادی کارما هستی و تمرین‌کنندگان دیگر نمی‌توانند آن را تحمل کنند. تو درحال پیشرفت سریع هستی!»

چند تمرین‌کننده در ناحیه‌ام متوجه بدتر شدن وضعیت نامساعدم شدند و آمدند که با من صحبت کنند. بااین‌حال، از گوش کردن به آنها امتناع کردم و فکر کردم آنچه که می‌گویند فقط درک‌های بشری است.

استاد لی نیز در طول این زمان پرآشوب در زندگی‌ام، چند اشاره به من کردند، اما دوباره به نیروهای کهن اجازه دادم که مرا فریب دهند. با گذشت زمان، نه کسی می‌آمد تا با من صحبت کند و نه هیچ‌کسی آموزه‌های جدید استاد را با من به‌اشتراک می‌گذاشت.

در یک روز برفی، تمرین‌کنندۀ مسنی به خانه‌ام آمد و آموزۀ جدید استاد، «به‌سوی کمال» را برایم آورد. بعداز خواندن آن، بلافاصله متوجه شدم که وضعیت تزکیه‌ام آشفته و درهم است.

دوباره شروع به خواندن جوآن فالون کردم. اما، صرف‌نظر از اینکه چقدر سخت تلاش می‌کردم، نمی‌توانستم یک جمله را تا انتها بخوانم. با خودم فکر کردم: «چند ماه قبل، حتی وقتی دیگران تلویزیون تماشا می‌کردند، می‌توانستم در همان اتاق کتاب‌های دافا را بخوانم. می‌توانستم به‌راحتی تمرکز کنم. حالا، نمی‌توانم.» واقعاً متوجه وخامت و جدی بودن وضعیتم شدم.

در‌حالی‌که خودم را مجبور به خواندن فا می‌کردم، افکار نادرست فراوانی ظاهر می‌شدند و سعی می‌کردند مرا متقاعد به توقف مطالعه کنند. به خودم یادآوری می‌کردم که وابستگی به به‌اصطلاح درک‌های سطح بالا را رها کنم.

از این راه، خودآگاه اصلی‌ام را قوی کردم که باعث شد راحت‌تر این افکار اشتباه را دفع کنم. فهمیدم که این مداخله که به‌دلیل شکاف‌های خودم ایجاد شده بود، کمتر و کمتر می‌شد.

سرعت خواندنم به جایی رسید که می‌توانستم چهار سخنرانی در صبح و چهار سخنرانی دیگر در بعدازظهر بخوانم. همچنین بین زمان مطالعاتم، تمرین‌ها را انجام می‌دادم. چون در تابستان، بخشی که در آن کار می‌کردم در مرخصی بودند، تمام تابستان را به همین نحو مطالعه و تمرین کردم.

چند هفته بعد، پس‌از خواندن «مداخلۀ شیطانی ناشی از ذهن خود شخص» در جوآن فالون، متوجه شدم که استاد دقیقاً وضعیت تزکیه سابقم را شرح می‌دهند. بااین‌که خوشحال بودم که استاد کمک کردند بر این آزمایش سخت غلبه کنم، اما از این‌که مکرراً در این آزمون شکست خوردم نیز احساس تأسف عمیقی می‌کردم.

یک روز، پس‌از مطالعه فا، شروع به مدیتیشن کردم. ناگهان در بدنم ناراحتی شدیدی احساس کردم. تمرین را متوقف کردم، روی تخت دراز کشیدم و چرخ قدرتمندی را احساس کردم که در ناحیۀ زیر شکمم می‌چرخید.

سپس، احساس کردم طناب‌هایی در تمام بدنم وجود داشتند که مستقیماً به این چرخِ چرخان متصل بودند. طناب‌ها در چرخ گیر کردند و سفت‌تر و سفت‌تر شدند.

شدیداً عرق ‌کردم و از شدت درد به خودم می‌پیچیدم. می‌دانستم وقتی استاد دیدند که متوجه اشتباهم شدم، درحال تنظیم کردن فالون و مکانیزم‌های انرژی از‌شکل‌‌‌افتاده‌ام بودند. در قلبم بارها از استاد تشکر کردم.

وقتی دیگر نمی‌توانستم درد را تحمل کنم، در ذهنم به استاد گفتم: «نمی‌توانم درد بیشتری را تحمل کنم. آیا امکان دارد لطفاً ادامه تنظیم بدنم را فردا انجام دهید؟» چند ثانیه بعد، تمام علائمم ناپدید شد. ایستادم، به حمام رفتم و مقدار زیادی لخته‌های خون سیاه دفع کردم. پس‌ازآن احساس تازگی و طراوت کردم.

به اتاقم برگشتم و به مدیتیشن ادامه دادم. فوراً متوجه میدان انرژی قدرتمندی در اطراف بدنم شدم و مانند یک پَر احساس سبکی کردم. آن احساسی شگفت‌انگیز بود!

همچنین متوجه شدم که تقریباً از میان همان آزمون‌های شین‌شینگی گذشتم که در ابتدای تمرینم داشتم. آنگاه فهمیدم که تزکیه‌ام را دوباره از اول شروع کرده‌ام و چقدر از مسیر خارج شده‌ام!

به‌هرحال، بالاخره توانستم تحت راهنمایی استاد با بقیه تمرین‌کنندگان همراه شوم. سپس برای دادخواهی حق تمرین‌کنندگان برای تمرین آزادانۀ فالون گونگ در چین، به پکن رفتم.

این واقعه باعث شد تا کاملاً از جدی بودن تزکیه و رحمت عظیم استاد آگاه شوم.

دلیلی که به‌طور کامل تمرین را رها نکردم این بود که همواره این فکر را در ذهن داشتم: «به‌عنوان یک تمرین‌کننده، تمام چیزهایی که دارم توسط استاد به من داده شده‌اند. ازاین‌رو، برای همیشه به استاد احترام خواهم گذاشت.» همچنین معتقدم به این دلیل بود که نیروهای کهن نتوانستند کاملاً مرا نابود کنند و به تباهی بکشند.

به‌طور پیوسته وابستگی‌ام به ازخودراضی بودن را کم کرده‌ام. اکنون می‌فهمم که درک درستی از رابطه‌ام با دافا و هم‌تمرین‌کنندگانم نداشتم.

همیشه فکر می‌کردم که من رابطۀ تقدیری قوی‌تری با استاد دارم و ذاتاً با افراد دیگر در اطرافم تفاوت دارم. درک نکردم که هر تمرین‌کننده، ذره‌ای از فا است.

اگرچه هر تمرین‌کننده از قلمرو متفاوتی می‌آید، اما آن لزوماً نشان‌دهندۀ وضعیت تزکیه شخص یا سطح فعلی آن‌ها نیست.

تنها با درک درست رابطه‌ام با دافا و هم‌تمرین‌کنندگانم، می‌توانم حقیقتاً خودم را تزکیه کنم، عهد و پیمان‌های تاریخی‌ام را به انجام برسانم و در طول اصلاح فا به‌طور کامل استاد را یاری کنم!

http://en.minghui.org/html/articles/2016/7/25/157961.html