(Minghui.org) فرستادن افکار درست چهارگانه را تازه شروع کرده بودم که دیدم بانویی در میدان بعدی‌ام گریه می‌کند. پس از اتمام، به نظر می‌رسید که گریه‌اش متوقف شده و در حال نالیدن است. نخست توجه زیادی نکردم.

چند روز بعد در حال فرستادن افکار درست بودم که آن خانم در حالی که می‌گریست شروع به صحبت کرد: «دوران اصلاح فا رو به پایان است و من هنوز کودک جاودان ندارم. فقط انجام دادن کارها، انجام دادن کارها.»

این برایم هشداری بود. چطور هنوز بعد از تزکیه‌ای طولانی، کودک جاودان نداشتم؟ حالا که به گذشته نگاه می‌کنم می‌بینم همیشه در حال رفت و آمد و انجام کارهای مختلف بودم. فا را خیلی زیاد مطالعه می‌کردم اما هیچ‌گاه آن را در قلبم جای ندادم. همیشه بدون نگاه کردن به درون، فقط به کاستی‌های سایر تمرین‌کنندگان نگاه می‌کردم. متوجه شدم که وابستگی‌های زیادی دارم.

بازداشت‌های گسترده

تمرین‌کنندگان زیادی در شهرمان بازداشت شدند. مأمورین پلیس از طریق کارکنانی که در کمیته مدیریت اجتماع محلی داشت، تمرین‌کنندگان را یافته و ردیابی می‌کردند. مأمور‌ان پشت در منتظر می‌ماندند و زمانی که تمرین‌کننده در را باز می‌کرد، به زور وارد خانه می‌شدند و آنجا را غارت می‌کردند.

به دلیل وابستگی قوی که به ترس داشتم شروع کردم به فرستادن افکار درست برای پاک کردن تمام شیاطینی که پشت این بازداشت‌ها بودند. هر ساعت بیست و پنج دقیقه افکار درست می‌فرستادم. وقتی تمام می‌شد با ذهنی بسیار آرام شروع به مطالعه فا می‌کردم.

سپس در وب‌سایت مینگهویی مقاله‌ای خواندم تحت عنوان: «مشاهده از طریق چشم آسمانی: لطفاً نجات‌ نیک‌خواهانه استاد را ازبین نبرید.» مرا به گریه واداشت.

مبارزه با شیطان با قدرت فا

در مقابل نجات نیک‌خواهانه استاد احساس نا‌امیدی و بی‌کفایتی داشتم. از استاد تمنا کردم تا قلبم را در بر گیرند. در آن لحظه، هر آنچه که مرا به این دنیای بشری وصل می‌کرد، رها کردم. از استاد درخواست کردم تا به من قدرتی دهند و خدایان راستین، خدایان محافظ فا و تمام سلاح ‌های فا، به من کمک کنند تا شیاطین پشت آزار و شکنجه تمرین‌کنندگان شهرم را از بین ببرم.

هر چه بیشتر افکار درست می‌فرستادم، افکار درستم قوی‌تر می‌شدند. در پایان موجودات شیطانی که در پشت این مداخله بودند را از بین بردم. آنها به آب زردرنگ، آب تیره و مایع غلیظی تبدیل شدند. در هنگام فرستادن افکار درست، تمام میدان بعدی‌ام را پاکسازی کردم.

تمرین‌کننده‌ای به خانه‌ام آمد که باعث ترسم شد. نگران بودم که از آن طریق ردیابی شده باشم و هر لحظه پلیس وارد خانه‌ام شده آن را غارت کند.

پس از رفتن آن تمرین‌کننده، گفته استاد را به یاد آوردم:

«چه چیزی برای ترسیدن وجود دارد؟ حتی اگر سر من قطع شود، بدن من هنوز آنجا خواهد نشست.» («نمایش بسیار عظیم» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)

رها کردن وابستگی به زندگی و مرگ

به این دلیل تصمیم گرفتم وابستگی به زندگی و مرگ را رها کنم و به مطالعه فا و فرستادن افکار درست ادامه دهم. زمان فرستادن افکار درست را به سی و پنج دقیقه افزایش دادم.

هر چه بیشتر این کار را می‌کردم، ذهنم روشن‌تر می‌شد. ناگهان متوجه شدم که وابستگی‌ام به ترس که در سمت چپم قرار داشت، گفتار و اعمالم را کنترل می‌کرد.

لذا برای پاک کردن آن، بسیار با قدرت شروع کردم به فرستادن افکار درست. می‌توانستم واکنش سمت چپ بدنم را احساس کنم. زنده بود و ریشه‌اش در قسمت پائین شکمم نفوذ کرده بود. برای از بین بردن آن باید از استاد تقاضای کمک می‌کردم. استاد آن را تبدیل به مقدار زیادی مایع کردند. مانند خمیر لوبیا غلیظ و سیاه بود.

سپس به فرستادن افکار درست ادامه دادم. یک نیروی کهن در آنجا سد راهم بود. او گفت که برای آماده کردن آزمون بعدی آنجاست. آن را از طریق فرستادن افکار درست، از بین بردم. نیروهای کهنِ پشتیبان و جوهر ترس را نیز از بین بردم. پس از آن مواد سیاه زیادی از بدنم خارج شدند.

لوله سفید کوچکی در سمت چپم یافتم که ماده ترس از آن طریق وارد بدنم می‌شد. نیروهای کهن مشغول کار بر روی آن بودند. دریافتم که عوامل سمی حزب شیطانی نیز در آن دخیل بود. آن را با افکار درست مورد هدف قرار دادم و ماده‌های تیره زیادی پاک کردم.

در ادامه وابستگی‌ به راحت‌طلبی، تنبلی و تمیز و آراسته نبودن در سمت راستم وجود داشتند. یک ماده‌ای که به تزکیه نکردن گفتار مربوط می‌شد، به شکل مار بود. بردبار نبودن شکلی از شبح شیطانی حزب کمونیست بود. افکار درستم تمام آنهایی که می‌خواستند مرا آزار و شکنجه دهند را از بین برد.

مشخص شد که لوله‌هایی برای انتقال مواد شیطانی در بدنم قرار داده شده بود تا مرا آزار و شکنجه دهند.

در آن چند روز، وابستگی‌های بسیاری را از بین بردم. استاد فالونی که در قسمت شکمم از شکل افتاده بود را درست کردند و تمام مواد بد آنجا را پاکسازی کردند. استاد کمک کردند تا کودک جاودان را رشد داده و ستون گونگم ارتقاء یابد.

اعجاب‌‌‌انگیزی فا و نیک‌خواهی استاد، ایمانم را به استاد و فا قوی کرد.

http://en.minghui.org/html/articles/2016/8/29/158458.html