(Minghui.org) تمرین‌کنندگان فالون دافا به طرق مختلف درباره خوبی فالون دافا و آزار و شکنجه آن توسط حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) صحبت می‌کنند. به خصوص این صحبت‌ها زمانی تأثیر‌گذار هستند که تمرین‌کنندگان ابتدا اعمال خوبی انجام دهند و سپس درباره فالون دافا برای دیگران توضیح دهند. با مردم مؤدبانه احوال‌پرسی کردن و از فرصت برای انجام اعمال خوب استفاده کردن، کاری است که باعث می‌شود مردم با ما احساس راحتی کنند.

پیشنهاد یک سواری رایگان

در یک روز بسیار سرد بانوی جوانی در انتظار رسیدن اتوبوس، به نظر می‌رسید از سرما می‌لرزید. ایستادم و به او پیشنهاد کردم که سوار ماشینم شود اما او دستش را به علامت رد کردن پیشنهادم تکان داد. به او گفتم که به دلیل سردی هوا به او چنین پیشنهادی دادم. حرفم را باور کرد و سوار شد.

او می‌خواست پول بپردازد اما به او گفتم که تمرین فالون دافا را انجام می‌دهم و از استادمان لی هنگجی آموخته‌ام که به فکر دیگران باشم. همچنین درباره آزار و شکنجه مردم چین توسط حزب و سایرجنبش‌های سیاسی (ح.ک.چ) گفتم و سپس اختصاصاً درباره آزار و شکنجه فالون دافا صحبت کردم.

او گوش داد و دیگر سرد و بی‌اعتماد به نظر نمی‌رسید. زمانی که او را در مقابل منزلش پیاده کردم، با حقایق درباره دافا و آزار و شکنجه آشنا شده بود.

تعارف بستنی

یک بار قبل از اینکه به دیدن مادر شوهرم بروم، تعدادی بستنی چوبی خریدم. در راه یک کامیون حمل سیمان در چاله‌ای افتاده بود و مردم بحث می‌کردند که چه کار باید کنند. روز گرمی بود و به هر کدام از آنها یک بستنی دادم.

مرد جوانی نمی‌دانست که آیا سرپرستش مرا فرستاده است یا نه. به او گفتم که من فقط نگران‌شان شدم و پرسیدم که آیا کسی صدمه دیده است یا نه.

گفتم: «من تمرین فالون دافا را انجام می‌دهم که اصول اخلاقی را به من آموخته است. احساس می‌کنم که مردم باید به یکدیگر کمک کنند.»

تعمیر گاری سه‌چرخ

در یک تابستان با ماشین به سمت دهکده‌ای می‌رفتم که کنار جاده یک سه‌چرخه دیدم. صاحبش حدوداً هفتاد ساله و سه‌چرخه شکسته بود و متوجه شدم زنجیرش شل شده بود. آن را برایش تعمیر کردم.

او می‌خواست برای کاری که کرده بودم سی یوآن بپردازد ولی آن را نپذیرفتم. صحبت کوتاهی با هم داشتیم و فهمیدم که او پدرم را می‌شناخت.

شش ماه بعد، تمرین‌کننده دیگری گفت که مردی را ملاقات کرده که به او گفته فالون دافا خوب است چون عمویش گفته که خوب است. و آنچه در تلویزیون درباره فالون دافا می‌گفتند را باور نکرده است. عمویش تمرین‌کننده‌ای را دیده که سه‌چرخه‌ خرابش را به رایگان تعمیر کرده بود.

«باید بیشتر درباره فالون دافا بیاموزم»

در مسیرم به شهر بودم که گاری سه‌چرخی که جلوتر از من بود به کنار جاده منحرف شد. متوجه شدم که یکی از چرخ‌هایش پنچر شده بود. درست از کنارش گذشتم. بعد تصمیم گرفتم دور بزنم و برگردم.

به آنها که سه فرد سالمند بودند، کمک کردم. آنها می‌خواستند پنج یوآن بابت دستمزد به من بپردازند اما من تصمیم گرفته بودم چیزی قبول نکنم.

آن مرد گفت که مردم این شهر خیلی خوب هستند. «وقتی آدرس پرسیدم، مردی تا خانه مرا رساند و حالا شما را دیده‌ام. شما خیلی جوان و خیلی خوب هستید.»

هر سه نفر آنها پرسیدند که چرا شخص خوبی هستم.

گفتم: «به دلیل اینکه تمرین فالون دافا را انجام می‌دهم. دافا به من آموخته که چگونه شخص بهتری باشم و ما باید اول به نیازهای دیگران فکر کنیم.»

در ادامه گفتم: «شما از من پرسیدید که چقدر می‌خواهم پول بگیرم. در حقیقت من پول شما را نمی‌خواهم. اما اگر به شما می‌گفتم که تمرین‌کننده هستم، جرأت نمی‌کردید کمک مرا بپذیرید. از شما یک ریال هم نمی‌خواهم. درهر حال در این نزدیکی تعمیرگاهی نیست و شما به کمکم نیاز داشتید.»

مرد گفت: «در بخش کاری من نیز تمرین‌کنندگانی وجود دارند. در گذشته آنها را درک نمی‌کردم. اما حالا باید بیشتر درباره فالون دافا بیاموزم.»

خانمی در میان آنها صد یوآن روی صندلی عقب گذاشت اما آن را بازگرداندم.

از آن جایی که به کار پنچر‌گیری خودم اعتماد نداشتم، مسافتی را به دنبال آنها رفتم. آن دو خانم پس از اینکه صحیح و سالم به خانه رسیدند، تماس گرفتند و بارها تشکر کردند.

تمرین‌کنندگان بدون دریافت پول کمک می‌کنند

در مسیر بازگشت به خانه بودم که زوجی را دیدم که پیاده می‌رفتند و مرد موتورش را هل می‌داد. دیدم که چرخش پنچر شده بود. لوازم پنچر‌گیری همراهم بود و از او پرسیدم که آیا می‌خواهد موتورش را درست کنم. او پرسید که چقدر می‌خواهم پول بگیرم. گفتم پنج یوآن و او موافقت کرد.

در حالی که مشغول صحبت با مرد بودم، خانم همراهش ساکت بود اما ناگهان هیجان‌زده شد و گفت: «وای، این شما هستید! تا الان شما را به جا نیاورده بودم. اما با گوش دادن به صدایتان، یادم آمد.»

من واقعاً شگفت‌زده شده بودم.

مشخص شد من در آن روز سرد، او را به منزلش رسانده بودم.

مرد به مکالمه ما توجهی نکرد. با او صحبت کردم و گفتم که نمی‌خواهم پولی از او بگیرم. احساس کردم که اگر از ابتدا می‌گفتم که نمی‌خواهم پول بگیرم، کمکم را قبول نمی‌کرد.

او پرسید که چرا می‌خواستم به او کمک کنم. گفتم که یک تمرین‌کننده فالون دافا هستم. تمرین‌کنندگان ابتدا به دیگران فکر می‌کنند.

http://en.minghui.org/html/articles/2016/9/21/159237.html