(Minghui.org) من عضو گروهی از تمرین‌کنندگان هستم که تعالیم فالون گونگ را بایکدیگر مطالعه می‌کنیم. ما همگی از تمرین فالون گونگ منفعت برده‌ایم و می‌خواهیم افراد بیشتری از آن آگاه شوند.

هنگام توزیع مطالب فالون گونگ، آنها را گرامی می‌داریم و این کار را به‌صورت رو در رو انجام می‌دهیم. به این ترتیب، می‌توانیم به‌طور مستقیم به نگرانی‌ها و سؤالاتی که افراد ممکن است داشته باشند نیز پاسخ دهیم.

یک بار با فردی صحبت کردیم که منتظر اتوبوس بود. مطالب فالون گونگ را به‌ او دادیم و با او درباره ماجرای راننده‌ای صحبت کردیم که گرفتار تصادف با موتورسیکلت شد و وقتی از حقایق فالون گونگ آگاه شد، چطور سرنوشتش تغییر کرد.

آن مرد بادقت گوش کرد. بعد از این ماجرا، حقایق درباره آزار و شکنجه را درک کرد و می‌خواست که حزب کمونیست چین و سازمان‌های وابسته‌اش را ترک کند. پس از این‌که آن مرد ایستگاه اتوبوس را ترک کرد، تمام افراد دیگری که آنجا بودند جلو آمدند و مطالب اطلاع‌رسانی دافا را درخواست کردند.

وقتی اتوبوس رسید، بنری را دیدیم که از آینه عقب اتوبوس آویزان بود و بر روی آن نوشته شده بود: «فالون دافا خوب است.» راننده به ما گفت: «از شما بخاطر این بنر متشکرم، کار ما بسیار راحت‌تر شده است.» ما با مسافرانش صحبت کردیم و همگی 15 نفر آنها موافقت کردند که ح.ک.چ را ترک کنند. برای آنها بسیار خوشحال شدیم.

ما به حومه شهر و روستاها نیز رفتیم. به زادگاه تمرین‌کننده دیگری رفتیم و برای روشنگری حقیقت ابتدا به دیدن بستگانش رفتیم. آنها به ما خوش‌آمد گفتند و بادقت به‌ صحبت‌های ما گوش کردند. بعد از اینکه از حقایق آگاه شدند، کل خانواده ح.ک.چ و سازمان‌های وابسته‌اش را ترک کردند. بعد از آن به دیدن تک‌تک خانه‌های آن روستا رفتیم. همه مشتاق بودند که از حقایق آگاه شوند و توانستیم همه مطالبی را که همراه خود آورده بودیم، توزیع کنیم.

یک روستایی یکی از تمرین‌کنندگان را می‌شناخت. «شوهر تو از ح.ک.چ حقوق می‌گیرد، اما تو بیرون می‌آیی و دیگران را متقاعد می‌کنی که ح.ک.چ را ترک کنند. چطور می‌توانی آن کار را انجام دهی؟»

آن تمرین‌کننده گفت: «تو نمی‌دانستی که شوهرم مبتلا به سرطان شد. او بدون هیچ امیدی دست به گریبان آن بیماری بود. چند تمرین‌کننده فالون گونگ با او ملاقات کردند و به او تمرین‌ها را یاد دادند و او بدون هیچ درمانی کاملاً بهبود یافت. ما همگی از فالون گونگ منفعت‌های بسیار زیادی برده‌ایم، چطور می‌توانم آن را از دیگران به‌خصوص بستگان و دوستانی که در روستای‌مان زندگی می‌کنند مخفی نگه دارم؟»

آن روستایی، بسیار تحت تأثیر قرار گرفت، آن مطالب را گرفت و ح.ک.چ را ترک کرد.

تمرین‌کننده دیگری، مادر شوهرش را در روستایی دیگر ملاقات کرد. آن روستا به تولید هندوانه خوب معروف بود. مادرشوهرش به آنجا رفته بود که کمک کند و آزار و شکنجه را افشاء کند. آن روز رانندگان بسیاری برای حمل و نقل هندوانه‌ها رسیده بودند و آنها همگی از حقایق مطلع شدند. آنها از او تشکر کردند و آن روز بیش از 38 نفر ح.ک.چ و سازمان‌های وابسته‌اش را ترک کردند.

ما مانند یک گروه کار می‌کنیم و یکدیگر را تشویق و حمایت می‌کنیم. ما هنوز کارهای زیادی را پیش رو داریم که باید انجام دهیم.

زیرگروه: روشنگری حقیقت