(Minghui.org) 

7 سال پیش زمانی که مادر 75 ساله‌ام از خرید سبزیجات به خانه بازگشت، ناگهان بیهوش شد.

او را به بیمارستان بردیم. پزشک با دیدن عکس‌های سی‌تی‌اسکن مغزش توضیح داد که لخته‌های خون قسمت‌های زیادی را در مغزش مسدود کرده‌اند. حتی اگر می‌توانست او را نجات دهد، باز هم مادرم دچار زندگی نباتی می‌شد.

به‌رغم این تشخیص شوک‌آور به این فکر کردم که مادرم تمرین‌کننده فالون دافا است و معجزات می‌توانند رخ دهند.

بدنش پاکسازی شد

مادرم دچار مشکلات فیزیکی مانند سوء‌تغذیه شدید، فشار خون بالا و عارضه قلبی بود. قابلیت شنوایی در یکی از گوش‌هایش را نیز از دست داده بود.

هنگام احساس ناراحتی در قسمت‌های مختلف بدنش اغلب به بیمارستان می‌رفت. روزی یک مشت دارو مصرف می‌کرد که باعث تورم بدنش می‌شد. چنان ضعیف شده بود که هر لحظه ممکن بیهوش شود.

وقتی در تابستان 1999 تمرین فالون دافا را شروع کرد همه چیز عوض شد.

او با صدای بلند گفت: «این تمرین خیلی عالی است! چطور اینقدر دیر درباره آن شنیدم!» هیجانش سبب شد صورتش سرخ و سفید شود که مدت‌های زیادی بود که او را به این شکل ندیده بودیم.

گفت: «بگذارید برایتان بگویم چه شد. روز گذشته در حال قدم زدن کنار رودخانه بودم که صدای موسیقی شنیدم و بعد احساس کردم کسی از پشت مرا هل داد. به عقب نگاه کردم اما کسی نبود. کنجکاو شدم و به دنبال صدا رفتم که از مکان تمرین فالون دافا به گوش می‌رسید. دستیار رفتاری بسیار دوستانه و پذیرا داشت. من آنجا ماندم و تعدادی از حرکات را یاد گرفتم. همه حرکات را یاد نگرفتم اما خیلی احساس راحت و آرامی داشتم. در بدنم احساس سبکی کردم. سحر‌آمیز بود!»

همه از تجربه او شگفت‌زده شده بودیم و حمایت و تشویقش کردیم تا به یاد گرفتن دافا ادامه دهد.

روزی او گفت که علائمی شبیه تب دارد. شام نخورد و رفت خوابید. نیمه شب از خواب بیدار شد و دید که تمام بدنش غرق در عرقی بود که بوی داروهایش را داشت. بعد از آن راحت شد و دمای بدنش به حالت عادی بازگشت. او متوجه شد که استاد فالون دافا در حال پاکسازی بدنش بودند.

مادرم سلامتی‌اش را به‌دست آورد و دیگر به کسی وابسته نبود و اغلب به دیگران کمک می‌کرد.

چون او هرگز به مدرسه نرفته بود، خواندن جوآن فالون کتاب اصلی فالون دافا برایش سخت بود. ما با دیدن آرزوی قلبی‌اش برای یادگیری، قبول کردیم به او آموزش دهیم. در حین خواندن کتاب برای مادرم، من نیز تمرین را شروع کردم.

او در گروه‌های مختلف مطالعه با سایر تمرین‌کنندگان شرکت کرد و سرانجام توانست کل کتاب را بخواند.

آزمون‌ها و محنت‌ها

روزهای خوب دوام چندانی نیافتند. با شروع آزار و شکنجه فالون گونگ در سراسر کشور در ژوئیه 1999، زندگی‌‌مان دگرگون شد.

مادرم که از تبلیغات اهریمنی علیه فالون دافا که در سراسر کشور پخش می‌شد ناراحت بود، تصمیم گرفت نهایت تلاشش را کند تا حقیقت را به مردم بگوید.

او اغلب به محله‌های روستایی یا مسکونی مجاور می‌رفت تا بروشورهای فالون دافا را توزیع کند و ماجرایش را به مردم بگوید. به همین دلیل دو بار دستگیر و محکوم شد. محل کارش نیز از پرداختن حقوق بازنشستگی‌اش خودداری کرد.

بهبودی اعجاب‌انگیز

به یاد دارم که مادرم ۷ سال پیش در بخش مراقبت‌های ویژه بستری شد. پزشکان و پرستاران برای بهبودی‌اش بسیار تلاش کردند. آنها لوله‌های مختلفی از اکسیژن گرفته تا تغذیه و سوند ادرار به بدن او وصل کردند. اما گویا در دنیای دیگری بود. ما دائماً با او صحبت می‌کردیم اما هیچ پاسخی دریافت نمی‌کردیم.

7 روز بعد از وضعیت کما خارج شد و به هوش آمد.

گفت که به مکانی شبیه بهشت رفته بود که چند جاویدان دائوئیستی به او خوشامد گفته بودند. به آنها گفته بود: «من تمرین‌کننده فالون دافا هستم. استاد لی هنگجی از من مراقبت می‌کنند. من به اینجا تعلق ندارم.» ناگهان سایه تاریکی در مقابل چشم‌هایش ظاهر و او بیدار شد.

همه ما از شنیدن ماجرایش مبهوت شده بودیم. این یک آزمون حقیقی مرگ و زندگی برای او بود که با ایمان قوی‌اش به دافا آن را گذراند.

اما هنوز بدنش به شدت صدمه دیده بود. پای چپش ناتوان و دست چپش فلج شده و قسمت چپ لبش آویزان شده بود. بی‌قرار بود و به سختی می‌توانست تمرکز کند. لحظه‌ای می‌خواست آب بنوشد و لحظه بعد می‌خواست به توالت برود. یا دائم درباره اینکه کجا می‌خواست برود نظرش را تغییر می‌داد.

عصرها همه چیز بدتر می‌شد. در طول شب ۴ یا ۵ بار بیدار می‌شد که به توالت برود بنابراین هر کسی که از او مراقبت می‌کرد نمی‌توانست بخوابد.

واقعاً درمانده شده بودم و نمی‌فهمیدم چرا چنین اتفاقی برای او رخ داده است. با این حال پس از سال‌ها تزکیه در دافا می‌دانستم که همه چیز دلایل کارمایی دارد و هیچ چیزی تصادفی نیست.

استاد در جوآن فالون بیان کردند:

«به‌علاوه‌، اگر هیچ نگرانی در منزل نداشته باشید، و اگر کلاً هیچ مشکلی نداشته باشید، چه چیزی را تزکیه خواهید کرد؟ تزکیه کردن در راحتی کامل- چه کسی تا به حال چنین چیزی شنیده است؟»

متوجه شدم که ما به‌عنوان تمرین‌کننده دافا در دنیای عادی و در میان مشکلات دنیوی تزکیه می‌کنیم. هیچ راه آسانی برای تزکیه وجود ندارد.

مادرم به کمکم نیاز داشت و من باید به او کمک می‌کردم. آرزوی ساده کمک به مادرم برای از سرگیری تزکیه تبدیل به مسیر دشواری برای خودم شد.

شروع کردم به خواندن کتاب‌های دافا برای مادرم حتی اگر فقط به یک کلمه یا یک جمله گوش می‌داد. به خودم گفتم اعتماد به نفس داشته باش و نسبت به او شکیبا باش.

سایر تمرین‌کنندگان نیز به من ملحق شدند تا کتاب‌های دافا را برایش بخوانیم و درباره تجربه‌های تزکیه‌شان با او صحبت کنند.

به تدریج مادرم آرام شد و تمرکزش در هنگام کتاب خواندن ما بیشتر شد و از 10 دقیقه به 15 دقیقه و نیم ساعت افزایش یافت.

دافا قدرتش را نیز در او نشان داد. به مرور زمان هر چه بیشتر به کتاب گوش می‌داد، سریع‌تر بهبود می‌یافت. او نیز خواندن را شروع و سپس شعرهای هنگ یین را از بر کرد. دیگر دهانش آویزان نمی‌شد و شب‌ها می‌توانست به تنهایی به توالت برود.

واقعاً برای او خوشحالم و عمیقاً از استاد و این تمرین سپاسگزارم.