(Minghui.org) تمرین‌کننده فالون دافا هستم و مغازه‌ای دارم. درحالی‌که به مغازه‌ و کارم توجه می‌کنم استانداردهای حقیقت-نیک‌خواهی-بردباری را نیز رعایت می‌کنم. بنابراین، مشتریانم شاهد خوبیِ دافا هستند. استاد بیان کردند:

«..شغل آزاد دارید یا کسب و کار متعلق به خودتان را دارید، مهم نیست چه نوع شغلی دارید، کارها را منصفانه انجام دهید و با صداقت رفتار کنید.» (جوآن فالون)
«..همگی آن‌ها می‎توانند به‌درستی اداره شوند. افراد در هر طبقه اجتماعی که باشند، می‌توانند کمتر به امیال و وابستگی‌هایشان اهمیت بدهند، و در نتیجه افراد خوبی شوند. افراد خوب در طبقات اجتماعی مختلف می‌توانند یافت شوند، و همگی می‌توانند در طبقه اجتماعی خودشان تزکیه کنند.» (جوآن فالون)

حین انجام کارم، خود را تزکیه کرده و هر وقت با درگیری‌هایی مواجه می‌شوم به درون نگاه می‌کنم. از آن‌جا که جزو اولین افرادی در روستایم بودم که تمرین فالون دافا را شروع کردم، منزلم به مکانی برای تمرین دافا تبدیل شده است.

پس از آن‌که در ژوئیه 1999، حزب کمونیست چین آزار و شکنجه دافا را آغاز کرد، از ایمانم رو برنگرداندم و برای عدالت‌خواهی به پکن رفتم. شکنجه شدم و منزلم بارها پاک‌سازی شد. دوبار به‌طور غیرقانونی در بازداشتگاه‌ها زندانی شدم، یک‌بار در اردوگاه کار اجباری و بار دیگر در مرکز شستشوی مغزی.

پیشنهاد به سایرین توسط مشتریان راضی

مغازه‌ام را اداره می‌کنم و به‌خاطر مدیریتم شهرت خوبی به‌دست آورده‌ام. بسیاری از مشتریانم توسط سایر مشتریان به من معرفی شده‌اند. به‌طور مثال، یکی از مشتریان مخصوصم به دوستی گفت: «اگر می‌خواهی ابزار یا وسایل منزل بخری، هیچ کجا به‌جز مغازه این تمرین‌کننده نرو. صاحبش تمرین‌کننده دافا است و او صادق است. اجناسش کیفیت خوبی دارند و آن‌ها را به قیمت منصفانه‌ای می‌فروشد.»

با شنیدن آن، متوجه شدم که من عضوی از فالون دافا هستم. از طریق تعاملات روزانه‌ام به مردم حقیقت را در مورد دافا نشان می‌دهم. در پی آن، حتی بیشتر پشت‌کار پیدا کردم و به هر حرف و عملم توجه کردم.

وقتی مشتریان به مغازه‌ام می‌آمدند، به آن‌ها می‌گفتم: «این استاد فالون دافا است که به‌من یاد دادند فرد خوبی باشم. فقط به‌خاطر این‌که فالون دافا را تمرین می‌کنم توسط حزب کمونیست چین مورد آزار و شکنجه شدید قرار گرفته‌ام.» هم‌چنین برایشان حقه خودسوزی در میدان تیان‌آن‌من را توضیح می‌دهم.

پس از آن‌که بسیاری از مشتریان حقیقت را دانستند، حزب کمونیست را ترک کردند. وقتی دانستم که بعضی از آن‌ها از راه دوری می‌آیند تا از من خرید کنند، احساس کردم که مسؤولیت بزرگی بر روی شانه‌هایم است. پس، تزکیه خود، بالاترین اهمیت را دارد.

دوری کردن از درگیری‌ها

مالک ناحیه‌ای ‌وسیع بیرونِ مغازه‌ام هستم که توسط کمیته دولتی و کمیته مدیریت شورای محلی تأیید شده است. پس، مسئولیت هزینه‌های نگهداری از آن ناحیه به‌عهده من بود. اما تاجر دیگری آن فضا را بدون اجازه من تصرف کرده بود، و برای نگه‌داری آن هیچ هزینه‌ای پرداخت نمی‌کرد.

هر از گاهی با من بدرفتاری می‌کرد، اما با او بحث نمی‌کردم. برای مدتی طولانی هیچ درگیری بین ما پیش نیامد.

روزی وقتی به مغازه‌ام بازگشتم، او با یک بیل به مغاز‌ه‌ام ضربه زد و چند جنس را نیز از بین برد. شاهدی پرسید که چه پیش آمده و من گفتم که گیج و شوکه شده‌ام. بنابراین علتش را از آن تاجر سؤال کردم. به سنگ بزرگی بیرون مغازه‌ام اشاره کرد و ادعا کرد که آن برای کسب و کارش تداخل ایجاد می‌کند و او گمان می‌کند که من آن‌را به‌عمد آن‌جا گذاشته‌ام. وقتی در حال صحبت بودیم، دو مرد آمدند تا سنگ را جابجا کنند.

وقتی سایرین از من پرسیدند که چرا با دانستن این‌که آن تاجر بدون اجازه از دارایی‌ام استفاده می‌کند با او جدل نمی‌کنم، به آن‌ها پاسخ دادم که من فالون دافا را تزکیه می‌کنم و «استادم به من آموخته‌اند تمرین‌کننده نباید وقتی مورد حمله قرار ‌گرفتیم تلافی کنیم، یا وقتی مورد توهین واقع ‌شدیم جوابش را بدهیم.»

اهمیت نگاه به درون

به‌عنوان یک تمرین‌کننده، وظیفه داریم خودمان را بهبود ببخشیم این اتفاق به من کمک کرد تا تزکیه کنم. سپس به درون نگاه کرده و متوجه شدم که ذهنیت رقابت‌جویی، وابستگی به منافع شخصی و حسادت داشتم. آن‌ها را از بین بردم. از اعماق درونم، از این تاجر ممنون بودم که کمک کرد تا خصوصیات اخلاقی‌ام را بهبود بخشیده و از اعماق درونم تفکر کنم.

برای مدتی، کارمندی در مغازه‌ام مرتباً موبایلش را چک می‌کرد که این شامل زمانی که با مشتریان در حال صحبت بود نیز می‌شد. به نامرتب بودن قفسه‌ها اهمیتی نمی‌داد و دیر سر کار حاضر می‌شد. وقتی طاقتم طاق شد او را سخت سرزنش کردم. ناراحت شد و دچار حمله عصبی شده، چیزها را پرتاب کرد و از حرف زدن با من خودداری کرد.

شوکه شده بودم، چون همه‌چیز بین ما به‌خوبی پیش می‌رفت. به او اعتماد داشتم و همه چیز را به او سپرده بودم. او نیز در جواب، بسیار خوب کارش را انجام می‌داد. رفتارش را درک نمی‌کردم. به درون نگاه کردم. ناگهان، متوجه شدم که اخیراً در تزکیه‌ام منسجم نبوده‌ام. کم‌تر مطالعه کرده، در فرستادن افکار درست و انجام تمرینات در صبح سستی به‌خرج داده بودم.

وابستگی‌های دیگری را یافتم که شامل به بیرون نگاه کردن، عصبانیت، تکیه کردن به سایرین، علاقه به تفریح و تمایل نداشتن به مورد انتقاد قرار گرفتن می‌شد، اما برای انتقاد کردن از سایرین آماده بودم. هم‌چنین، تشخیص دادم که به نگاه کردن به سایت رسانه اجتماعی چینی در گوشی تلفنم و خرید آنلاین وابستگی داشتم.

پس از رها کردن سه وابستگی، وضعیت تغییر کرد و کارمندم گوشی تلفنش را کنار گذاشت و با من تمیز کردن قفسه‌ها را شروع کرد. از طریق این اتفاق، درک من از اهمیت نگاه به درون حتی عمیق‌تر از قبل شد.