(Minghui.org) در سال ۲۰۰۳، پزشکان تشخیص دادند که مبتلا به تومور معده هستم. آنها نمی‌توانستند نتیجه درمان‌های پزشکی یا جراحی را تضمین کنند.

یک تمرین‌کننده فالون دافا پیشنهاد کرد که تمرین فالون دافا را انجام دهم. شوهرم به دلیل تبلیغات دروغین دولت علیه این روش تزکیه تصوری منفی از دافا داشت و علیه تمرین دافا صحبت می‌کرد، اما خواهرم با او صحبت کرد و نگرش شوهرم را تغییر داد.

تنها ۱۵ روز طول کشید تا بیماری‌ام بهبود یافت. شوهرم نیز پس از مشاهده تغییرات من، شروع به تمرین دافا کرد.

متقاضی فراوان برای سبزیجات تولیدشده

به‌منظور افزایش درآمد خانواده اقدام به پرورش سبزیجات در یک قطعه زمین کردم. گرچه بسیاری از کشاورزان از کودهای شیمیایی استفاده می‌کردند، اما من تصمیم گرفتم سبزیجات ارگانیک تولید کرده و تنها از کودهای طبیعی استفاده کنم.

سبزیجات من سریع‌تر رشد کرده و در مقایسه با محصولات سایر کشاورزان سالم‌تر به نظر می‌رسیدند. خیارهای تولیدی من دارای طعم شیرین و آبدار و در اندازه‌های مناسبی بودند. همچنین مقدار بسیار زیادی لوبیا سبز داشتم.

همکاران کشاورزم باور نداشتند که فقط از کودهای طبیعی استفاده می‌کنم. به آنها گفتم که من فالون دافا را تمرین کرده و از اصول حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری پیروی می‌کنم. سرچشمه خوش‌شانسی من در پرورش سبزیجات، مربوط به تمرین دافا می‌شود.

در بازار کشاورزان هرگز درخصوص وزن محصولات کسی را فریب نمی‌دادم. سبزیجاتم باتوجه به کیفیت آنها، به سرعت به فروش می‌رفتند. به‌طورکلی، فروش تمام سبزیجاتم بیش از دو ساعت طول نمی‌کشید. مشتریان همیشگی‌ام منظر زمان ورودم بودند. یکی از فروشندگان سبزی گفت: «پس‌مانده محصولاتش راحت‌تر از سبزیجات معمول ما به فروش می‌رسد.»

افتخارکردن به عروسی که تمرین‌کننده دافا است

شوهرم را عمویش به فرزندی قبول کرده بود. عموی شوهرم به‌عنوان رئیس خانواده، درباره مادرشوهرم به ما گفت که هیچ‌گونه مسئولیتی درقبال او برعهده ما نیست، به‌خاطر اینکه مادرشوهرم در دوران کودکی شوهرم از او مراقبت نکرده است.

وقتی که صاحب دو دختر شدم، مادرشوهرم ۷۹ ساله یود و نشانه‌هایی از زوال عقل در او ظاهر شد. او دیگر نمی‌توانست کارهای خانه برای خانواده برادر بزرگترش را انجام دهد، بنابراین آنها او را از خانه خودشان بیرون انداختند.

بحث بر سر اقامه دعوی در دادگاه علیه برادر بزرگتر بالا گرفت به‌خاطر اینکه او تمام اموالش را تصاحب کرده بود با این شرط که از او مراقبت کند.

گفتم: «من یک تمرین‌کننده دافا هستم. افکار من با آنها فرق دارد. استاد به من گفتند که از اصول دافا پیروی کرده و اول دیگران را در نظر بگیرم. درحال حاضر، مادرشوهرم نیاز به کمک دارد، چگونه می‌توانم از او مراقبت نکنم؟ هرچند شوهرم را بزرگ نکرد، اما به او زندگی داد. اموال و دارایی برای من مهم نیستند. بله، من ثروتمند نیستم، اما می‌توانم مواد غذایی‌مان را با مادرشوهرم به اشتراک بگذارم.»

بنابراین، او را به خانه‌مان آوردم و بااینکه به‌صورت تمام‌وقت کار می‌کردم و سبزیجات پرورش می‌دادم، از او هم مراقبت می‌کردم. او مدت نه سال است که با ما زندگی می‌کند. وضعیت سلامتی‌اش بهبود پیدا کرد و دیگر نیاز به هیچ دارویی ندارد.

او به همسایگان، دوستان و هر کسی که به صحبت‌هایش گوش می‌کند می‌گوید: «عروسم فرد بسیار خوبی است و او یک تمرین‌کننده دافا است.»