(Minghui.org) مدت 20 سال است که فالون دافا را تمرین می‌کنم. مایلم تجربیاتم را در این زمینه به‌اشتراک بگذارم که چگونه تمرین‌کنندگان دافا در منطقه‌مان تمام تلاششان را به‌کار گرفته‌‌اند تا سه‌ کاری که استاد از ما خواسته‌اند را به‌خوبی انجام دهند.

در سال 1996 فالون دافا در منطقه‌مان معرفی شد. پس از مدت کوتاهی مکان‌های مختلف مطالعه فا و تمرین راه‌اندازی شدند و مردم دسته‌دسته برای یادگیری می‌آمدند. علاوه‌براین، افراد بسیار زیادی کتاب‌های فالون دافا را خوانده بودند و تصمیم داشتند این تمرین را شروع کنند.

اما در ماه ژوئیه 1999 که حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) آزار و شکنجه فالون دافا را آغاز کرد، افراد زیادی تحت آن فشار شدید تسلیم شدند و تمرین فالون دافا را کنار گذاشتند.

تعداد خیلی خیلی کمی از افراد توانستند در باورشان به‌طور محکم و استوار ایستادگی کرده و در تزکیه خوب عمل کنند، اما آنهایی از ما که به تمرین فالون دافا ادامه دادند، احساس کردند که نیک‌خواهی و رحمت استاد از آنها محفاظت می‌کند و مورد برکت دافا قرار گرفته‌اند.

ما توانستیم گرد هم جمع شویم و وجودِ قدرتمندی را شکل دهیم، محیطی نسبتاً آرام را ایجاد کنیم و هم‌زمان این امکان را فراهم آوریم تا تعداد زیادی از مردم از حقایق فالون دافا و آزار و شکنجه آگاه شوند.

نیروهای کهن از شکاف‌هایمان سوءاستفاده می‌کنند

پس از شروع آزار و شکنجه، تمرین‌کنندگان ناحیه‌مان وابستگی قدرتمندی به ترس را رشد دادند و نزدیک به 8 سال مطمئن نبودند که باید چه کاری انجام دهند.

طی این سال‌ها، تمرین‌کنندگان زیادی را دیدیم که بارها بازداشت و محکوم شدند.

تحت این فشار بی‌اندازه، درنهایت عدۀ زیادی از تمرین‌کنندگان در خفا تمرین ‌کرده یا دسته‌جمعی تمرین را متوقف کردند. برخی به سراغ مذاهب رفتند. عده‌ای حتی مخالف دافا شدند و اسم و آدرس تمرین‌کنندگان را به مأموران پلیس دادند.

من در اواخر سال 1996 فا را کسب کردم و پس از شروع آزار و شکنجه، به‌دفعات زیادی دستگیر و بازداشت شدم.

وابستگی‌ام به ترس نیز واضح و برجسته بود، اما همچنان هر روز فا را مطالعه می‌کردم. به درون نگاه کرده و سفت و سخت تزکیه می‌کردم. وقتی در تزکیه سقوط می‌کردم، به‌سرعت بلند می‌شدم. به‌تدریج وابستگی‌ام به ترس کم شد و در تزکیه‌ام کوشاتر و کوشاتر شدم.

در روند ایستادگی دربرابر این آزار و شکنجه، سایر تمرین‌کنندگان برای هماهنگی و جهت‌دهی به من نگاه می‌کردند.

در موقعیتی قرار گرفتم که مهارت هماهنگ‌کنندگی را اساساً به‌دست آوردم.

تعدادی از تمرین‌کنندگان کم‌کم مرا تحسین کرده و برای راهنمایی به من نگاه می‌کردند. آنها به‌جای دافا، بر من تکیه می‌کردند. بدین ترتیب به‌سرعت وابستگی به ازخود‌راضی بودن و خودنمایی را رشد دادم.

نیروهای کهن نهایت سوءاستفاده را از این موقعیت کرده و ظالمانه از شکاف‌هایم استفاده کردند.

در 25 آوریل 2005، من و همسرم هر دو دستگیر شدیم و برای مدت دو سال به اردوگاه کار اجباری فرستاده شدیم. چند تمرین‌کننده نیز بازداشت شدند و بقیه مجبور به ترک خانه‌های خود شدند تا دستگیر نشوند.

وقتی در اردوگاه کار بودم، دائماً به درون نگاه می‌کردم تا بتوانم بفهمم کجا مرتکب اشتباه شده‌ام. اما مهم نبود چقدر سخت تلاش می‌کنم، نمی‌توانستم متوجه مشکلات شوم تا اینکه آزاد شدم. در نهایت متوجه شدم همه‌ چیز از اینجا نشأت می‌گیرد که وقتی هم‌تمرین‌کنندگان مرا «تحسین» می‌کنند، لذت می‌برم.

درخصوص عقاید و تصورات بشری‌ بعضی از تمرین‌کنندگان درباره خودم، با آنها صحبت کردم، اما عده‌ای از آنها به برخوردهای تحسین‌آمیزشان ادامه دادند. بنابراین مجبور شدم از آنها فاصله بگیرم و حتی تا جایی پیش رفتم که از بعضی تمرین‌کنندگان کاملاً دوری می‌کردم.

طی دو سال در اردوگاه کار اجباری، از انجام هر کاری که نگهبانان به من محول می‌کردند، سر باز ‌زدم و تمام سعی‌ام را ‌کردم تا به‌صورت منظم و با ذهنی آرام و به‌طور کوشا فا را مطالعه کنم، مدیتیشن کنم و افکار درست بفرستم.

تولید مطالب اطلاع‌رسانیِ فالون دافا در حجم بالا

وقتی در مارس 2007 آزاد شدم، هنوز وقتم را وقف هماهنگ کردن سایر تمرین‌کنندگان برای انجام پروژه‌های اعتباربخشی به فا می‌کردم. طی این روند کمک ‌کردم تا تعداد زیادی مکان‌ تولید مطالب اطلاع‌رسانی در منزل تمرین‌کنندگان راه‌اندازی کنیم، دوباره گروه مطالعۀ فا را تشکیل دهیم و برنامه‌ریزی کردیم تا همه تمرین‌کنندگان به تلاش‌ها برای نجات موجودات ذی‌شعور ملحق شوند.

نیاز داشتیم تعداد مکان‌های تولید مطالب‌مان را بیشتر کنیم و برای توزیع مطالب، تعداد تمرین‌کنندگان را افزایش دهیم تا بتوانیم مطالب را در مناطق دورافتاده و روستاهای اطراف نیز توزیع کنیم.

می‌خواستم بر تهیه مطالب دافا تمرکز کنم و نقش کمتری در کار هماهنگ‌کنندگی برعهده بگیرم. ازاینرو در نیمه دوم سال 2010، هر روز بعد از انجام شغل روزانه‌ام، شش ساعت از وقتم را اختصاص می‌دادم به کار هم‌زمانِ روی بیش از ده ماشین چاپگر تا بیش از 1000 بروشور روشنگری حقیقت تولید کنم.

همسرم و یک تمرین‌کنندۀ دیگر کار صحافی و بسته‌بندی را انجام می‌دادند، درحالی‌که تمرین‌کننده دیگری محصول نهایی را به مکان‌های مشخصی می‌برد و آنها را در کیسه‌های جداگانه‌ای می‌گذاشت تا آماده تحویل باشند.

هر هفته تمرین‌کنندگان مختلفی تعیین می‌شدند که این کیسه‌ها را برای توزیع به مناطق روستایی ببرند.

بعداً بیشتر از ده دستگاه را با هشت چاپگر کارآمدتر جایگزین کردم. من و همسرم به‌تنهایی می‌توانستیم تقریباً 2000 بروشور را چاپ و بسته‌بندی کنیم.

در طول سال‌های گذشته، به‌اندازه کافی برای شهرستان خودمان و مناطق اطراف مطالب تهیه کردیم و همچنین مطالب اضافی را برای کمک به شهرستان‌های همسایه دادیم.

فالون دافا اساساً به نامی شناخته شده تبدیل شده است. حالا تعداد زیادی از مردم از دروغ‌های پشت آزار و شکنجۀ ح.ک.چ آگاهند و محیط تزکیه‌مان بهبود چشمگیری داشته است.

مکان تولید مطالب در خانه‌ام تحت محافظت و مراقبت استاد، در امنیت به کار خود ادامه می‌دهد.

همکاری خوب با یکدیگر

به اعتقادم به‌خاطر اینکه توانسته‌ایم برای راهنمایی و هدایت، نگاه‌مان به فا باشد، منطقه‌مان عملکرد موفقی داشته است. ما به استاد و دافا و همچنین همدیگر اعتماد داریم. با یکدیگر همکاری کرده و مانند بدنی واحد عمل می‌کنیم. ما کارها را با مورد ملاحظه قرار دادن و توجه به تمام افراد گروه انجام می‌دهیم و تصمیماتی را بر این اساس اتخاذ می‌کنیم. مطمئن می‌شویم که همگی مانند رشته‌های درهم‌تنیده‌ای باشند که طنابی محکم را می‌سازند.

پس ‌از اینکه مکان بزرگِ تهیه مطالب در منزلم راه‌اندازی شد، تمرین‌کننده‌ای با نام (مستعار) شین وظیفه هماهنگ‌کنندگی را برعهده گرفت. شین بسیار توانا است و ستودنی کار می‌کرد، اما چون تمرین‌کننده‌ای جدید و کم‌تجربه بود، سایر تمرین‌کنندگان به او اعتماد کافی نداشتند و حمایت لازم را نمی‌کردند. خودِ شین نیز احساس می‌کرد بهترین انتخاب نیست، بنابراین بعد از گذشت 6 ماه و بررسی‌های بیشتر، تصمیم گرفته شد که مِی (اسم مستعار) جای او را بگیرد.

مِی به‌خوبی کار هماهنگی را به پیش می‌برد، اما طولی نکشید که نظرات ناخوشایندی درباره‌اش بیان شد که او را زیر فشار زیادی قرار داد و منجر به اضطراب و پریشانی زیادی برایش شد. بعد از چند تبادل‌نظر با سایر تمرین‌کنندگان، موافقت شد که مِی هماهنگ‌کننده اصلی باشد، درحالی‌که من و شین به او کمک کنیم و هنگام ادارۀ پروژه‌های بزرگ، هر سه نفرمان با هم کارها را هماهنگ کنیم.

این نوع از هماهنگ‌کنندگی مؤثر و کارآمد از آب درآمد. سال گذشته، در رابطه با موضوع شکایت از رئیس سابق ح.ک.چ، جیانگ زمین، به‌خاطر آغاز آزار و شکنجه فالون گونگ، تلاش هماهنگ‌کنندگی در منطقه‌مان فوق‌العاده خوب پیش رفت.

وقتی فهمیدیم که می‌توانیم از جیانگ شکایت کنیم، ما سه هماهنگ‌کننده با هم چند گروه تشکیل دادیم. یک گروه مدارک مورد نیاز را تهیه می‌کرد، گروه دیگر به اینترنت دسترسی داشت، سومین گروه به افرادی که نیاز داشتند شکایت‌شان نوشته شود کمک می‌کرد و گروه دیگر به مناطق اطراف می‌رفت تا این خبر را پخش کند. همۀ ما تمام سعی‌مان را به‌کار می‌گرفتیم و ازاین‌رو تمام روند تلاشمان بسیار هموار پیش رفت.

بیش از 300 تمرین‌کننده برای شکایت از جیانگ، از اسم اصلی‌‌ خود استفاده کردند که به وب‌سایت مینگهویی گزارش شد و در آنجا منتشر گردید.

بخش امنیت عمومی اقدام به تحقیق درباره این موضوع کرد و به دنبال شین، مِی و من بود. ما به مأموران درباره دافا و آزار و شکنجه گفتیم و درباره دلیل کشاندن جیانگ به پای میز محاکمه توضیحاتی دادیم.

به‌دلیل آرامش و افکار درست‌مان، بیشتر از این مورد آزار و اذیت قرار نگرفتیم و به تمرین‌کنندگان منطقه‌مان نیز کاری نداشتند. در نتیجه، هیچ تمرین‌کننده‌ای به‌خاطر شکایت از جیانگ بازداشت نشد.

آگاه ساختن افراد امنیت عمومی و دادستانی درباره حقایق دافا

شهرستانی که در آن زندگی می‌کنم، به نام «منطقه سرخ آزاد باستانی» نیز معروف است. شهرستانم از روزهای اول حکومت ح.ک.چ، همیشه در خط مقدم، با تمام مبارزات سیاسی حزب همراه بوده است. ازاین‌رو، در چند سال‌ اول آزار و شکنجه، کارکنان بخش امنیت عمومی محلی و دادستانی درباره تمرین‌کنندگان فالون دافا بسیار بی‌رحم بودند.

ما به این نتیجه رسیدیم که بهترین راه برای تغییر محیطمان و نجات تعداد بیشتری از موجودات ذی‌شعور، تمرکز بر آن افرادی است که در بخش امنیت عمومی و دادستانی هستند. حجم زیادی از مطالب دافا را در این مکان‌ها توزیع می‌کردیم، نامه‌های روشنگری حقیقت می‌نوشتیم و با افراد شاغل در این مکان‌ها به‌صورت رودررو صحبت می‌کردیم.

شین قبلاً مأمور پلیس بود، بنابراین او مسئول اداره‌کردن تلاش‌های مربوط به نجاتِ پلیس، اداره 610، اداره امنیت عمومی و بخش امنیت داخلی شد.

یکی از رؤسای اداره امنیت عمومی بارها با من ملاقات کرد و ساعت‌های زیادی با او صحبت ‌کردم. او مرا به‌خوبی می‌‌شناخت و به من احترام می‌گذاشت. بسیاری از کارکنان این اداره می‌دانستند که دافا خوب است و این جریان به بهبود وضعیت در منطقه‌مان کمک کرده است.

سال گذشته، شین و تمرین‌کنندۀ دیگری به چند منطقه دورافتاده رفتند تا مطالب دافا را توزیع کنند. شین دستگیر شد، اما آن تمرین‌کنندۀ دیگر موفق به فرار شد. در بعدازظهر همان روز، مِی و آن تمرین‌کننده به منزلم آمدند تا ببینیم چه کاری می‌توانیم برای آزادی شین انجام دهیم.

روز بعد، با رئیس اداره امنیت عمومی تماس گرفتم و از او درخواست کمک کردم. او معاون اداره 610 محلی‌مان، رئیس و معاون بخش امنیت داخلی و سرپرست واحد کاری شین را فرستاد تا برای آزادی‌اش مذاکره کنند.

آنها همه افرادی که مرتبط با دستگیری‌اش بودند را به ناهار دعوت کردند تا با آنها صحبت کنند. بعداً رئیس اداره امنیت عمومی در بعدازظهر با من تماس گرفت و گفت که شین به سلامت در خانه‌اش است.

تمرین‌کنندگان منطقه‌مان توجه بسیاری به این مسئله دارند که همه درباره حقایق فالون دافا و آزار و شکنجه بدانند. ما به مراکز خرید، ایستگاه‌های قطار، ایستگاه‌های اتوبوس و تاکسی می‌رویم. هرجا که مردم جمع می‌شوند، تمرین‌کنندگان با آنها صحبت کرده و مطالب دافا را پخش می‌کنند.

اساساً کارکنان امنیتی و پلیس به ما کاری ندارند. هر زمان که مجبورند درباره پرونده‌های فالون گونگ پاسخ‌گو باشند، به‌طور معمول وارد عمل می‌شوند، اما تمرین‌کنندگان به‌سرعت آزاد می‌شوند.

نجات هم‌تمرین‌کنندگان

در طول 10 سال گذشته، در تقریباً 10 موقعیت مختلف، همۀ ما برای نجات تمرین‌کنندگانی که آزار و شکنجه می‌شوند، دست‌به‌کار شدیم. ما گروه‌هایی از تمرین‌کنندگان را سازمان‌دهی کردیم تا در جلسات دادگاه شرکت کنند و در فاصله نزدیک به دادگاه افکار درست بفرستند.

بیشتر دستگیری‌ها زمان‌هایی بوده است که تمرین‌کنندگان به مناطق مجاور رفته بودند.

در سال 2012 یک تمرین‌کننده در شهرستان مجاور دستگیر شد. ما وارد روند طبیعی نجات شدیم و در نهایت دادستانی شهرستان همسایه اعلام کرد شواهدی که پلیس ارائه داده کافی نیست و اظهار کرد که آن تمرین‌کننده باید آزاد شود.

بااین‌حال، آن تمرین‌کننده بازهم برای یک سال حبس به اردوگاه کار اجباری فرستاده شد.

امسال، دو تمرین‌کننده بیرون از منطقه ما دستگیر شدند. یکی از آنها به‌خاطر افکار درست قدرتمند‌شان به‌سرعت آزاد شد، اما تمرین‌کنندۀ دیگر به دادگاه برده شد.

در روز دادگاه، حدود 10 تمرین‌کننده از تیم نجات‌مان نیز حضور داشتند و از نزدیک افکار درست می‌فرستادند یا حقایق این وضعیت را برای هر تعداد از مردم که می‌توانستند روشن می‌کردند. تمام تمرین‌کنندگان دیگر در خانه ماندند و افکار درست ‌فرستادند.

ما گزارشی تهیه کردیم تا حقیقت این رویداد را افشاء کنیم و نزدیک به 100 نسخه از آن تهیه کردیم. سپس آنها را بین تمام کارکنان مربوطه در فرمانداری پخش کردیم.

پرونده‌های مهم را نیز به‌صورت گزارش‌های جامع جمع‌آوری کرده و به وب‌سایت مینگهویی ارسال کردیم. وقتی این گزارش‌ها منتشر شدند، از آنها به‌عنوان مطالب روشنگری حقیقت استفاده کردیم تا از طریق پیام‌های متنی و رسانه اجتماعی، آنها را یکدفعه و در حجم زیاد ارسال کنیم.

چون این گزارش‌ها شامل ساکنان محلی می‌شد، مردم اغلب درباره‌شان با یکدیگر صحبت می‌کردند که بیشتر کمک می‌کرد این اطلاعات به‌طور گسترده و وسیعی پخش شوند.

یک تمرین‌کننده مسن که معلم بازنشسته بود، تحت بازداشت خانگی در اقامتگاهی قدیمی بود و حقوق بازنشستگی‌اش قطع شده بود. حتی اداره محلی آموزش و پرورش از حقوقش برای استخدام افرادی استفاده می‌کرد که او را تحت‌نظر داشته باشند.

ما موفق شدیم او را آزاد کنیم و اداره آموزش و پرورش تمام حقوق ازدست‌رفته‌اش را بازپرداخت کرد.

نتیجه‌گیری

آنچه در بالا به‌اشتراک گذاشتم، برخی از موفقیت‌هایمان در طول بیش از یک دهۀ گذشته، همچنین درباره راه‌ها و ابزارهایی است که برای نجات موجودات ذی‌شعور به‌کار گرفتیم. آن همچنین تلاش‌هایمان برای ایستادگی دربرابر سال‌های زیادِ آزار و شکنجۀ ناعادلانه تمرین‌کنندگان فالون دافا را نشان می‌دهد.

البته جنبه‌های ضعیفی هم در این دوره وجود داشته است، چنان‌که برخی تمرین‌کنندگان تسلیم کارمای بیماری شدند و درگذشتند. افراد دیگری نیز هستند که برای مدتی طولانی با توهم بیماری دست‌‌وپنجه نرم می‌کنند و نمی‌توانند از سد آن بگذرند.

بسیاری از ما حقیقتاً می‌خواهیم به آنها کمک کنیم، اما این تمرین‌کنندگان به‌طور کوشا تزکیه نمی‌کنند. آنها نه به درون نگاه می‌کنند و نه با خودشان مطابق با فا رفتار می‌کنند.

نگران آنها هستیم، اما وقتی این افراد با افکار درست و اعمال درست به خودشان کمک نمی‌کنند، کمکی از دست‌ ما ساخته نیست. این بر تلاش‌های تمام گروه در نجات موجودات ذی‌شعور نیز اثر می‌گذارد.

همان‌طور که آخرین گام در دوره اصلاحِ فا را برمی‌داریم، الزامات و انتظارات از ما سخت‌گیرانه‌تر می‌شوند.

استاد بیان کردند:

«روشنگری حقیقت در این مرحله از زمان بسیار زیاد نیازمند نیروی انسانی است، و اگر موجودات ذی‌شعور قرار است نجات یابند، شرکت کردن افراد بیشتری را طلب می‌کند. افراد بیشتری مورد نیاز است تا در پروژه‌های گوناگونی که به‌منظور به‌پایان رساندن آزار و اذیت شیطانی است درگیر شوند. پس، از این نقطه‌نظر، وقتی یک شخص کمتر وجود داشته باشد،‌ مقدار عظیمی از نیرو و توانایی از دست می‌رود،‌ و وقتی یک مجموعه دست بیشتری وجود داشته باشد مقدار عظیمی نیرو و توانایی کسب می‌شود. بنابراین مایل نیستم حتی یک شخص را هم پشت‌سر جا بگذارم، و نه می‌خواهم آنها را از دست بدهم یا بگذرام که زود جدا شوند.» (آموزش فای ارائه شده در منهتن)

این مأموریت عظیم ما است که به همدیگر کمک کرده تا بر تمام موانع غلبه کنیم، با هم صعود کنیم و در یاری رساندن به استاد برای اصلاح فا بدونِ ترس پیشرفت کنیم، موجودات ذی‌شعور را نجات دهیم و عهد و پیمان‌های ماقبل تاریخی‌مان را به‌انجام برسانیم. باید به جلو پیش برویم و در این مسیر بهترین استفاده را از توانایی‌هایمان بکنیم.

اگر هرچیز نادرستی نوشته‌ام، امیدوارم هم‌تمرین‌کنندگان به آن اشاره کنند.

سپاسگزارم استاد! سپاسگزارم تمرین‌کنندگان!

هِه‌شی!