(Minghui.org) در پایان سال ۱۹۹۴، تمرین فالون دافا را شروع کردم. قبل از آن، برای بیش از 20 سال از انواع بیماری‎ها عذاب می‎کشیدم. از روماتیسم مفصلی، بی‎خوابی، آریتمی مادرزادی و مشکلات مختلف معده رنج می‎بردم. مدت کوتاهی پس از اینکه تمرین دافا را آغاز کردم و خودم را با استانداردهای حقیقت، نیک‎خواهی، بردباری مطابقت دادم، تمام مشکلاتم از بین رفتند. علاوه بر این، روحیه‎ام بهتر شد و بانشاط شدم.

طی این مدت در حالی که دافا را تمرین کرده‎ام، شاهد شگفتی‎های بی‎شماری بوده‎ام. در اینجا مایلم چند ماجرا را با شما درمیان بگذارم.

۱. خودداری از انکار دافا

در سال ۲۰۰۲، به‎طور غیرقانونی و به ناحق در اردوگاه کار اجباری زنان داگانگ بانگ‎چیائو در شهر تیانجین بازداشت شدم. زندانبانان ما را وادار می‌کردند باورمان را رها کنیم. بیش از 20 تمرین‎کننده از تیم ما به‌دلیل اینکه درک عمیقی از فا نداشتیم، از زندانبانان‎مان اطاعت کردند و روی کاغذ نوشتند که تمرین دافا را کنار می‎گذارند. به این ترتیب مسیر اشتباه را انتخاب کردیم.

خانم چن (نام مستعار) یک استثناء بود. او در عوض، نوشت: «فالون دافا فوق‎العاده است! فالون دافا صالح است! حقیقت، نیک‎خواهی و بردباری خوب هستند!»

صرف‎نظر از اینکه نگهبانان چقدر بد با او رفتار می‎کردند، خانم چن هرگز تسلیم نشد. ازنظر من و افراد پیرامونم، عملکرد خانم چن افراطی بود.

یک روز، کار پاک کردن لوبیا به تیم بازداشت‎شدگانی که من جزء آن بودم، اختصاص داده شد. متوجه شدم که لوبیاهای مقابل خانم چن بزرگ، درخشان و تمیز هستند. او تقریباً نیازی به پاک کردن لوبیا‎ها نداشت. در عوض، سایر لوبیا‎ها، شامل لوبیا‎های من، کوچک، کثیف و نسبتاً سیاه بودند.

نمی‌دانستم: «چگونه کیفیت لوبیا‎هایی که از یک کیسه هستند، می‌تواند اینقدر متفاوت باشد.» در طول چند روز بعد، متوجه شدم که این روندی همیشگی است: خانم چن به‌طور مداوم لوبیا‎هایی با کیفیت بسیار بالاتر دریافت می‎کرد.

تمرین‎کننده دیگری که کنترل کیفیت را انجام می‎داد نیز متوجه این پدیده شد. او از روی کنجکاوی، پرسید چه کسی به این خوبی کارش را انجام داده است، زیرا لوبیاها تر و تازه به‎نظر می‎رسیدند. رئیس تیم به او گفت که این کار خانم چن است. در نهایت، متوجه شدم که استاد نیک‎خواه با استفاده از لوبیاها، در حال آگاه کردن همگی ما هستند. مقاومت خانم چن کار صالحی بود و او در حال دریافت پاداش بود. بقیه ما به‌دلیل وابستگی‎های بشری و ترس‎مان، آنچه صالح و درست بود را رد کرده بودیم.

۲. دگرگون کردن وضعیت با افکار درست

من و خانم لیو (نام مستعار) در سال ۲۰۰۶ به‎طور غیرقانونی بازداشت شدیم. آنچه استاد زمانی بیان کرده بودند را به‌یاد آوردم:

«فرقی نمی‎کند چه وضعيتی است، با درخواست‌ها و دستورات شيطان يا آنچه که تحريک می‎کند همکاری نکنيد. اگر همه اين کار را انجام دهند، محيط به اين شکل نخواهد بود.» («افکار درست مريدان دافا قدرت‌مند است» در نکات اصلی برای پيشرفت بيشتر ۲)

وقتی نگهبانان می‌خواستند مرا مجبور به نفی دافا ‎کنند، درون‌نگری کردم و متوجه شدم که با آنها با مهربانی رفتار نمی‎کردم. بنابراین با خودم عهد بستم که این وضعیت را اصلاح کنم و بی‌صدا شروع به خواندن شعر استاد کردم:

«رحمت می‌تواند زمین و آسمان را هماهنگ کند، بهار را بیاورد
افکار درست می‌تواند مردم دنیا را نجات دهد» («فا جهان را اصلاح می‌کند» از هنگ یین۲)

با الهام از سخنان استاد، از مهربانی‎ام استفاده کردم تا حقیقت آزار و شکنجه را فقط برای نگهبانان روشن کنم. تمام افراد در آن اتاق را نیز به ترک حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و سازمان‎های وابسته به آن متقاعد کردم. بعد از آن روز، از استاد کمک خواستم تا مرا به سلول دیگری منتقل کنند. همان شب، منتقل شدم. بنابراین توانستم برای کل گروه جدیدی از نگهبانان و بازداشت‎شدگان حقایق را روشن کنم.

یک روز، تصمیم گرفتم در اعتراض به آزار و شکنجه، دست به اعتصاب غذا بزنم. یک هفته بعد، گروهی از مأموران چند نفر را آوردند تا به‌اجبار به من غذا دهند. حاضر به همکاری نشدم و از استاد خواستم به من نیرو ببخشند تا با قدرت به مقاومت ادامه دهم.

وقتی نگهبانان متوجه شدند که همکاری نمی‎کنم، مرا به بیمارستان بردند. در اتاق اورژانس، پزشک آزمایشی پس از آزمایش دیگر روی من انجام داد. همه نتایج نشان دادند که سالم هستم. بدیهی است که برای اختصاص دادن خودم به انجام آنچه که می‌دانستم درست است، پاداشی دریافت کرده بودم و در واقع معجزه‎ای برایم رخ داده بود!

پزشک چند مورد را به نگهبانان گوشزد کرد: «وضعیت سلامتی او خوب نیست. اگر به خوراندن اجباری ادامه دهید، خطرناک خواهد بود. اگر هر کدام از شما اصرار بر انجام آن دارید، باید این برگه را امضاء و مسئولیتش را برعهده بگیرید.»

نگهبانان خیلی ترسیده بودند و هیچ کدام راضی به امضاء نشدند. آنها از خانواده و همکارانم درخواست کردند. هیچ یک از آنها موافقت نکردند. پزشک اجازه نداد بدون امضاء، خوراندن اجباری صورت گیرد. در نهایت آنها مجبور شدند مرا به بازداشتگاه برگردانند. 3 روز بعد، از بازداشتگاه آزاد شدم و با افکار درست ‎تکان‌نخورده به خانه بازگشتم.

۳. معنای واقعی درون‌نگری

گاهی اوقات، با سایر تمرین‎کنندگان جروبحث می‎کردم. فکر می‎کردم سطحم خیلی بالاست، از نظرات سایرین ناراحت می‎شدم و گله و شکایت می‎کردم. اگر چیزی بر وفق مرادم نبود، احساس می‌کردم مورد بی‌انصافی قرار گرفته‌ام. گاهی اوقات، حتی به قطع رابطه کامل با آنها فکر می‎کردم. درواقع در حال دور شدن از اصول حقیقت، نیک‎خواهی، بردباریِ دافا بودم.

دفترچه‎ای داشتم که در آن تمام شکایات و مشکلاتم را یادداشت می‌کردم. یک روز می‎خواستم چیزی در آن بنویسم، اما دفترچه‎ام گم شده بود. بنابراین تصمیم گرفتم از دفترچه‌ای‎ دیگر استفاده کنم.

زمان آن رسیده بود که معجزه‎ دیگری رخ دهد. به‌محض اینکه آن دفترچه را باز کردم، چشمم به نوشته‎ای افتاد. آن یادداشتی از یک مقاله مینگهویی بود. متن نوشته این بود: «هر چند در سطح به‎نظر می‎رسید که طرف مقابل کاملاً مقصر است، اما هنوز هم به این فکر می‌کردم که دلیل واقعی ممکن است به مسئله شین‎شینگی خودم مرتبط باشد. استاد بیان کرده‎اند که هیچ چیزی تصادفی نیست.»

«به عنوان یک تزکیه‎کننده، نباید به معنای چیزها به‎طور سطحی نگاه کنیم. اگر درگیری‌ای وجود دارد، آن به شین‎شینگ خود‏مان مربوط می‎شود. فقط از طریق درون‎نگری و تزکیه خود می‎توان مشکل را به‎طور کامل حل کرد. پشت تمام منازعات مربوط به تمرین‎کنندگان، معنای عمیق‎تری وجود دارد. ما باید خودمان را برطبق استانداردی بالاتر نگه‌داریم.»

آن نوشته را چند بار خواندم. ناگهان متوجه شدم که استاد در حال یادآوری این مسئله هستند که به درون نگاه کنم. بلافاصله هرگونه وابستگی مربوط به منیت‎، اعتباربخشی به خود‏‎، ذهنیت رقابت‎جویی، هر گونه احساسات منفی و تمایلم به شکایت کردن از سایرین و عدم تمایلم به شنیدن انتقاد را از بین بردم. از اعمال و رفتارم بسیار شرمنده شدم، اما عمیقاً سپاسگزارم که استاد کمک کردند تا مرید دافای بهتری شوم.