(Minghui.orgمن در سِمت مدیر، برای یکی از شعبه‌های شرکت بسیار بزرگی کار می‌کنم.

پیش‌ از اینکه در این شرکت مشغول به کار شوم، تمرین فالون دافا را شروع کرده بودم و همواره سعی می‌کردم از اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری پیروی کنم. تمرکزم بر این است که با دیگران مهربان باشم و به‌جای اینکه به دنبال منافع شخصی‌ام باشم، ابتدا دیگران را مدنظر قرار دهم.

همکارانم در تمام سطوح شرکت می‌گویند که فرد خوبی هستم. طی مهمانی‌ای که شرکت ترتیب داده بود، یک مدیر رده بالا به من اشاره کرد و گفت: «او بهترین فرد در شرکت‌مان است.»

به‌خاطر تعریف و تمجید نیست که با دیگران مهربان هستم. فقط می‌کوشم تا خودم را تزکیه کنم و اصول فالون دافا را به‌عنوان راهنمایم قرار می‌دهم تا اخلاقیاتم را بهبود ‌بخشم. احساس می‌کنم که تحسینِ آن مدیر، بازتابی از تأیید تمرین‌کنندگان دافا از سوی مردم است.

به مدت هشت سال مدیر این اداره بوده‌ام. در فضای فعلیِ فاسد چین، برای مدیر ادارۀ یک شرکت بازرگانی بزرگ، بسیار سخت است که رشوه قبول نکند، الکل ننوشد و سیگار نکشد. باوجود فشار شدید از داخل و خارج شرکت، موفق شدم که درگیر هیچ‌گونه فسادی نشوم.

وقتی کارها را براساس حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری انجام می‌دهم، آن کمک می‌کند که مقداری از تأثیرات منفی جامعه را از بین ببرم. برای مثال، در گردهمایی‌های کاری، مدیران و همکارانم به افرادِ شرکت‌های دیگر می‌گویند که من الکل نمی‌خورم و این‌گونه کمکم می‌کنند.

همیشه وقتی چیزی به فروشندگان سفارش می‌دهم، آنها سعی می‌کنند جداگانه به من پول پرداخت کنند. اما طبق استاندارد دافا، همیشه پول‌شان را برمی‌گردانم. اگر نتوانم آن پول را برگردانم، مبلغ آن را ثبت می‌کنم و خرج امور شرکت می‌کنم.

در طول زمان، رفتار درستم تأثیر مثبتی روی همکارانم گذاشته است. برای مثال، یکی دیگر از مدیرها، اغلب برای راهنمایی همکارانش من را مثال می‌زند: «به مدیر اداره نگاه کنید. او همیشه پیش‌نویس‌هایش را پشت کاغذهای باطله می‌نویسد، زیرا نمی‌خواهد پول شرکت را هدر دهد.»

وقتی شرکت، آمادۀ بازکردن شعبۀ دیگری بود، سِمتم تغییر کرد. ازآنجایی‌که شخصِ مسئول دارای صلاحیت لازم نبود، گشایش شعبۀ جدید متوقف شد و همه مدیران نگران بودند.

درباره این وضعیت دشوار شنیدم و می‌دانستم که دارای صلاحیت‌های لازم هستم، بنابراین پیشنهاد دادم که آن سِمت جدید را قبول خواهم کرد. تمام مدیران شگفت‌زده شدند، زیرا سِمت من – مدیر اداره – در مقایسه با کاری که درگیرِ افتتاح شعبه‌ای جدید در سطح شهرستان می‌شد، بسیار راحت و آسان بود.

در عین حال، همه می‌دانستیم که شخص مسئولِ اصلی، از اینکه به دستیار تنزل یابد ناراضی خواهد بود.

وقتی به آنجا رسیدم، همان‌طور که انتظار داشتم آن مسئول اصلی به همراه تیمش، رفتار بدی از خود نشان دادند. نگران نبودم و فقط سعی کردم به‌خوبی با آنها کار کنم تا مشکلات را حل‌و‌فصل کنم. مسئولِ اصلی از من بزرگ‌تر بود، به‌همین دلیل همیشه با احترام با او صحبت می‌کردم و قبل ‌از اینکه کاری انجام دهیم، همه‌چیز را با او درمیان می‌گذاشتم. رفته‌رفته نیک‌خواهی‌ام قلب او را تحت تأثیر قرار داد.

ما با هم سخت کار ‌کردیم و تمام آماده‌سازی‌ها طی شش ماه انجام شد. مسئولِ اصلی، مدیرِ شعبه جدید شد و من به مدیریت بزرگ‌ترین شعبه در آن منطقه منصوب شدم.

ازطریق این تجربه، ما دوستان خیلی خوبی شدیم و او همیشه از من تعریف می‌کرد.

به‌عنوان یک تمرین‌کننده دافا با موقعیت اجتماعی نسبتاً بالا، از هر فرصتی استفاده می‌کنم تا به دافا اعتبار ببخشم و جنایات آزار و شکنجه‌ای را که به‌دست رژیم کمونیستی انجام می‌شود افشاء کنم.

درحالی‌که همچنان به اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری پایبند هستم، وضعیت فیزیکی‌ام به‌طور پیوسته بهتر می‌شود و خانواده‌ام در هماهنگی بسر می‌برند. خیلی خوشبختم که فالون دافا را تمرین می‌کنم و امیدوارم مردم بیشتری این فرصت را داشته باشند تا آن را تجربه کنند. همچنان‌که خودم را تزکیه می‌کنم، بیشتر و بیشتر زیبایی زندگی را درک می‌کنم!