(Minghui.org) سابقاً به طور مرتب سیگار می‌کشیدم، الکل می‌نوشیدم و قمار می‌کردم. شیوه ناسالمی که در زندگی داشتم باعث شده بود دچار مشکلات زیاد جسمی از جمله مشکلات شدید معده شوم. با این حال در سال 1996 پس از شروع تمرین فالون دافا، زندگی وحشتناکم را ترک کردم و سالم شدم. این ماجرا درباره این است که چگونه صرفاً به‌دلیل اعتقادم مورد آزار پلیس قرار گرفتم و اینکه تحمیل این روند غیرقانونی بر من گویای مسخره بودن سیستم قضایی چین است.

یک بار در پایان سال 2014 به شخصی بروشوری درباره آزار و شکنجه فالون دافا دادم و او گزارش مرا به پلیس داد. آنها از من بازجویی کردند و به زور اثر انگشتم را گرفتند. ساعت 2 صبح روز بعد آزاد شدم.

دو ماه بعد من دور از خانه بودم که پلیس آنجا را گشت. آنها بروشورهای روشنگری حقیقت دافا را بردند و شوهرم را مجبور کردند نامه نفی فالون دافا را که از قبل نوشته شده بود، امضاء کند و به او گفتند فقط آن امضاء را می‌خواستند.

سپس در ژوئيه 2015 مرد و زنی به خانه‌ام آمدند تا احضاریه دادگاه را به من بدهند اما آن را نپذیرفتم. آنها نامه را گذاشتند و رفتند و من در نهایت آن را سوزاندم.

بعضی از دوستان توصیه کردند که چند روز از خانه دور شوم و برای پرهیز از حضور در دادگاه وانمود کنم بیمار هستم. اما من به حرف آنها گوش نکردم زیرا مرتکب جرم یا کار اشتباهی نشده بودم. هیچ دلیلی برای فرار یا پنهان شدن وجود نداشت.

در روز 11 اوت طبق معمول با مطالب دافا در کیفم در حال خروج از خانه بودم که مرد جوانی جلویم را گرفت. او گفت که می‌خواهد مرا برای حضور در دادگاهی که ظاهراً در آن روز قرار بود برگزار شود، همراهی کند.

من شروع کردم به صحبت درباره غیرمنصفانه بودن آزار و شکنجه و بداقبالی که گریبان‌گیر کسانی شده بود که در این بدرفتاری با تمرین‌کنندگان دست داشتند. به نظر می‌رسید او با جدیت به حرف‌هایم فکر می‌کند.

ناگهان حدود 12 نفر آمدند و وارد خانه‌ام شدند. آنها از کمیته محلی، دادگاه و دادستانی بودند و قصد داشتند دادگاهی در خانه‌ام تشکیل دهند و مرا به سبب اعتقادم به فالون دافا محاکمه کنند.

از آنها پرسیدم: «چه اتهامی به من وارد است؟ هیچ مدرکی دارید؟»

آنها هیچ جوابی نداشتند. سعی کردند مرا وادار کنند یک گزارش بازجویی ۶ صفحه‌ای را امضاء کنم. من روی آن نوشتم «فاقد اعتبار».

از من خواستند هرگاه دیوان قضایی مرا فرا خواند، حاضر شوم. گفتم که این کار را نخواهم کرد و از آنها خواستم به یاد داشته باشند که فالون دافا خوب است و حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است. آنها پس از 10 دقیقه یک به یک رفتند.

مرد جوانی که در ابتدا آمده بود، پس از اینکه همه رفتند، دوباره بازگشت و از من خواست تا به او کمک کنم از پیشگامان جوان چین و لیگ جوانان، که هر دو سازمان‌های وابسته به حزب کمونیست چین هستند، خارج شود.

دو ماه بعد توسط دادگاه به من اطلاع داده شد که 3 هزار یوآن برای یک تخلف جزیی غیر قانونی باید بپردازم. این حکم ناعادلانه‌ای بود! به شوهر و پسرم گفتم که این جریمه را نپردازند زیرا هیچ پایه و اساس قانونی نداشت.

من و خانواده‌ام از آن زمان دیگر مورد آزار پلیس قرار نگرفته‌ایم.