(Minghui.org) به‌تازگی رؤیایی داشتم و با گریه بیدار شدم. در این رؤیا در حال ورود به کلاس درسی بودم که پیش از من 60 نفر داخل شده بودند و تعدادی زیادی در راهرو ایستاده بودند. با دیدن استاد، بنیانگذار فالون دافا در جلوی کلاس، هیجان‌زده شدم: «اوه، استاد به چین بازگشته‌اند. آیا این معنی را می‌دهد که تزکیه‌مان به‌پایان رسیده است؟ اما آیا من به حد کافی خوب عمل کرده‌ام؟»

من و مادرم پشت یک میز بودیم. استاد به ما نگاه کردند و این پیام را منتقل کردند که به‌خوبی عمل نکرده‌ایم و از آنجایی که الزامات برای کمال را برآورده نکرده‌ایم، دوباره به‌عنوان موجودات بشری بازپیدا خواهیم شد.

تمرین‌کننده‌ای تعدادی کاغذ پر از اسم در دست داشت و از ما خواست که تأیید کنیم آیا آن اسامی مربوط به ماست یا نه. اینچنین بود.

از استاد پرسیدم که چرا سرانجامِ کار من و مادرم اینچنین شد. استاد پاسخ دادند که این براساس عملکردمان است. درحالی که به استاد نگاه می‌کردم، می‌خواستم گریه کنم.

استاد ما را به سیاره‌ای بردند که نیمی از آن پاک و درخشان بود و نیمه دیگر آن تاریک و کثیف بود. پاکسازی نیمه تاریک زمان زیادی طول نکشید. هوا تازه و آب زلال و شفاف شد و آنجا کوه‌های زیبا و گرمای نور خورشید وجود داشت. همه چیز نو شده بود.

افراد زیادی را روی زمین آنجا ندیدم و فهمیدم که آنها خوش‌اقبال بودند که زنده ماندند. با این وجود من غمگین بودم.

بعد از بازگشت به کلاس درس، از استاد پرسیدم که آیا خانواده‌ام از جمله پدر، خواهر و همسرم نجات یافته‌اند. با شنیدن پاسخ «خیر»، به‌شدت گریه می‌کردم.

یک تمرین‌کننده شدن

در سن 15 سالگی تشخیص داده شد که مبتلا به انسداد مزمن ریوی شدم و عمل جراحی، ریه راستم را تحت تأثیر قرار داد. بعد از 10 سال، دوباره بیماری‌ام عود کرد. بعد از بستری شدن در بیمارستان به‌مدت یک ماه، به بیمارستان بزرگ‌تری منتقل شدم. پزشک به ما گفت که جراحی‌ قبلی به‌خوبی انجام نشده است، اما برای اصلاح این وضعیت بیش‌ازحد دیر است.

به‌خاطر هزینه‌های بیش از اندازه بیمارستان به خانه بازگشتم. وضعیتم خطرناک و زندگی‌ام پر از بدبختی بود.

سپس به‌یاد آوردم که در 9 ‌سالگی، گاهی اوقات همراه مادرم به یک گروه مطالعه فای محلی می‌رفتم تا کتاب‌های دافا را بخوانم، اما آن را جدی نمی‌گرفتم. با دیدن بدتر شدن وضعیتم، به فکر تمرین دافا افتادم.

درست بعد از آن فکر، در پایان سال 2014، استاد بدنم را پاک کردند. در طول دو هفتۀ بعد دائماً اسهال و استفراغ داشتم. به مطالعه فا ادامه دادم و بلافاصله بیماری‌ام بهبود یافت.

رابطه کارمایی

زمانی که 25 ساله شدم، استاد بدهی‌های کارمایی‌‌ام را به من نشان دادند.

ژنرالی 60 ساله در جایی حوالی سلسله سونگ بودم. زمانی که متوجه شدم هفتمین زن صیغه‌ای‌ام با یکی از محافظان رابطه دارد، هردوی آنها را کُشتم.

از آن زمان به بعد در سراسر چرخه‌های بازپیدایی زندگی‌ام، آن زن صیغه‌ای تبدیل به همسرم می‌شد یا با او در شرایط مختلفی ملاقات می‌کردم.

در این دوره زندگی، همسرم همان زن صیغه‌ای و پسرم همان محافظ بود. آنها خیلی خوشحال بودند که من تمرین فالون دافا را شروع کرده‌ام، تبدیل به فرد سالمی شده‌ام و دیگر عصبانی نمی‌شوم. این بدهی‌های کارمایی در طول بسیاری از دوره‌های زندگی مرا دنبال کرده‌اند و فقط اگر به کمال برسم آنها پایان خواهند یافت.

فالون دافا بارها و بارها فرصت‌هایی به من بخشیده است تا در تزکیه رشد کنم و بدهی‌های کارمایی‌ام را حل‌وفصل کنم.

در تزکیه‌ام به‌خوبی عمل نکرده‌ام که مسئله‌ای جدی است. می‌بایست باپشتکار تزکیه کنم، در ایمانم ثابت‌قدم باقی بمانم و این آخرین فرصتم را ازدست ندهم. اگر نتوانم عقب‌افتادگی‌ام را جبران کنم و از زمان باقی‌مانده بهترین استفاده را نکنم، رابطه کارمایی‌ام با دافا برای همیشه ازدست خواهد رفت.