(Minghui.org) اسم من لوئو نیوفو است. من کوچکترین عضو خانواده‌ام بودم که سبب می‌شد مرکز توجهات باشم، اما وقتی 7 ساله شدم، ایام خوشی‌ام به پایان رسید. تحت بیوپسی مغز استخوان قرار گرفتم و پس از آن به مننژیت مبتلا شدم. پیوسته تب بالایی داشتم که سبب تشنجم می‌شد. وقتی مننژیتم بهبود یافت، دچار ناتوانی ذهنی شدم.

وقتی در کلاس اول دبستان ثبت‌نام کردم، هیچ چیزی یادنمی‌گرفتم. حرف‌های معلم یا مسئولیت‌هایی که در مدرسه داشتم را درک نمی‌کردم و معنی و مفهوم هیج‌چیزی را نمی‌فهمیدم. هم‌کلاسی‌هایم مرا مسخره و اذیت می‌کردند. نمی‌دانستم چطور واکنش نشان دهم، فقط در زمان‌های نامناسب می‌خندیدم.

پدر و مادرم از من مراقبت می‌کردند و زندگی بسیار سختی داشتیم. شوهرخواهرم از روی دلسوزی سنگ‌تراشی و نحوه چیدن آجر را به من آموخت. پس از 3 سال، فقط می‌توانستم در راستای خطی مستقیم آجر بچینم و خیلی کند بودم. نمی‌توانستم به‌طور مستقل هیچ کاری انجام دهم.

تغییرِ سرنوشت

در سال 1999 که خواهرم تمرین فالون دافا را آغاز کرد، سرنوشتم تغییر کرد. او تمرین‌کننده‌ای استوار باقی ماند و اجازه نداد آزار و شکنجه مداخله‌ای برایش ایجاد کند. هر زمان به خانه می‌آمد، می‌گفت که عبارات «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» را تکرار کنم. مدتی طول کشید تا این دو عبارت را حفظ کنم، اما پس از آن همواره آن عبارات را تکرار می‌کردم.

به‌تدریج تمایل بیشتری به صحبت کردن پیدا کردم، دیگر خیلی بی‌دست‌وپا نبودم و می‌توانستم برخی از کارهای خانه را برعهده بگیرم. یک کارگر ساختمانی در روستای ما سرش شلوغ بود و از من خواست برای آجرچینی به او کمک کنم. او خیلی از کارم راضی بود و با گذشت زمان آجرچین ماهری شدم.

هرگز از تکرار عبارات «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» دست نکشیدم.

شخصی که کارش بساز و بفروش بود، زمین ما را خرید و پولش را یکجا پرداخت کرد. من با استفاده از این پول، یک ساختمان 6 طبقه را طراحی کردم و ساختم.

ازدواج کردم و صاحب فرزندی شدم. حتی یاد گرفتم چطور موتورسیکلت و سه‌چرخه برقی را برانم. تمام اعضای خانواده‌ام عمیقاً قدردان فالون دافا هستند.

منفعت بردن از فالون دافا

فالون دافا نه تنها به من خرد عطا کرد، بلکه زندگی‌ام را نیز نجات داد. در تابستان 2015 باید از جاده شلوغی عبور می‌کردم. ماشینی با سرعت زیاد درحال عبور بود که آینه بغلش به آستینم گیر کرد. قبل از اینکه به زمین بیفتم، چند متر روی زمین کشیده شدم.

چند ناظر اتومبیل را متوقف کردند و مرا به بیمارستان بردند. فقط چند خراش جزئی داشتم. از زمان ساخت آن جاده 3 تصادف رانندگی رخ داده بود. یکی منجر به مرگ و دیگری معلول شد، اما من حالم خوب بود! به مردم گفتم که با تکرار همیشگی عبارات «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» مورد برکت قرار گرفته‌ام.

مایلم ماجرایم را در روز جهانی فالون دافا با مردم به‌اشتراک بگذارم و از استاد لی هنگجی، بنیانگذار فالون دافا، تشکر کنم. همچنین می‌خواهم قدردانی‌ام را به تمرین‌کنندگان فالون دافا ابراز کنم که هر چیزی را به‌خطر می‌اندازند تا ما درباره این تمرین تزکیه آگاه شویم.