(Minghui.org) در 21 سال گذشته به درک واضح‌تری از اهمیت تمرین تزکیه دست یافته‌ام. اگر یک تمرین‌کننده الزامات استاد را دنبال نکرده، عقاید و تصورات قدیمی و تمرکز برخود را از‌بین نبرد، از سختی‌ها درس نگرفته و هنگام رویارویی با مشکلات به درون نگاه نکند، او قادر نخواهد بود سطح تزکیه‌اش را ارتقاء داده و یک فرد عادی باقی خواهد ماند.

مواجهه با مداخله

در اکتبر 2016 سه دخترم هر کدام جداگانه با من تماس گرفتند. آنها به من گفتند که مأمور امنیتی محلی زادگاهمان تماس گرفته و گفته که بخاطر اینکه هر روز فلایرهای فالون دافا را توزیع می‌کنم، شخصی گزارش مرا داده است. آن مأمور به دخترانم گفته بود که اگر این کار را متوقف نکنم، آنها درخصوص اینکه چه بر سرم می‌آید، مسئول نخواهند بود.

درک کردم که نیروهای کهن سعی می‌کنند با کارم در زمینه اطلاع‌رسانی‌ به مردم درخصوص فالون دافا و آزار و شکنجه، مداخله کنند. مطمئن بودم که نیروهای کهن مرا آزمایش می‌کنند تا ببینند که آیا افکار درست قوی دارم و به روشنگری حقیقت دافا ادامه خواهم داد.

استاد بیان کردند:

«هر آن‌چه در طول تزكيه‌تان تجربه مي‌کنيد -- خواه خوب باشد يا بد -- خوب است، چراکه فقط به‌دليل اين‌که درحال تزکيه هستيد پديدار مي‌شوند.» («به كنفرانس فاي شيكاگو» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر جلد 3)

هیچ تردیدی در ذهنم نبود که من یک تمرین‌کنندۀ دافای دورۀ اصلاح فا هستم و اینکه باید نظم و ترتیبات استاد را دنبال کنم. بنابراین افکار درست فرستادم تا عوامل شیطانی که سعی در مداخله با تلاش‌هایم در زمینه روشنگری حقیقت داشتند را نابود کنم.

نمی‌دانستم که چه کسی به مأموران امنیت محلی دربارۀ فعالیت‌های من گزارش داده است. بعداً فهمیدم که حتماً یکی از افرادی که دربارۀ فالون دافا با او صحبت کرده‌ام، مرا تحت نظر داشته است. فهمیدم که او خبرچینی است که برای پلیس کار می‌کند.

بجای اینکه هراسان شوم، فهمیدم که نباید از او بترسم و نباید بگذارم او با من مداخله کند. مهم‌تر اینکه باید عوامل شیطانی پشت او را از‌بین ببرم و به او کمک کنم که دافا را درک کند.

امتناع از همکاری

تصمیم گرفتم که بیشتر محتاط باشم و بجای رفتن به مکان‌های آشنا، به نمایشگاه‌ها در شهرهای دیگر بروم. یک بار به‌طور تصادفی به شهری رفتم که نمایشگاهی نداشت. در راه بازگشت به شهری که در آن زندگی می‌کنم، تقویم‌ها و فلایرهای سال 2017 دافا را توزیع کردم.

وقتی آخرین فلایر را توزیع می‌کردم مردی از کنارم رد شد بدون اینکه نگاهی به من بکند. سپس فردی که پشت سرم بود گفت که او یک فلایر می‌خواهد. وقتی برگشتم، مأمور پلیس، ما، را در لباس شخصی دیدم.

او گفت: «چند روز قبل با خانواده‌ات صحبت کردم، اما تو گوش نمی‌کنی» و با یک ماشین پلیس تماس گرفت.

وقتی ماشین پلیس رسید، سوار ماشین شدم و گفتم: «امروز من آمدم تا به شما دربارۀ فالون دافا و آزار و شکنجه بگویم.»

آنها مرا به بخش امنیت محلی بردند و ما به دو مأمور پلیس مرد گفت که مراقب من باشند، از من عکس بگیرند، مرا بازجویی کرده و پاسخ‌های مرا ثبت کنند. با آنها همکاری نکردم.

وقتی آنها بیرون می‌رفتند به مرد جوان دیگری گفتند که مراقب من باشد. آن مرد جوان به سی‌دی‌ها و تقویم‌های فالون دافا که روی میز بود نگاه کرد و گفت: «این‌ها با دقت زیادی درست شده‌اند.» این به من فرصتی داد تا دربارۀ دافا صحبت کنم.

گفتم: «یک روز در آینده شما خواهید فهمید که آنچه امروز اینجا به شما گفتم همه حقیقت و درست است.»

وقتی ما بازگشت، به او گفتند که من همکاری نکردم. درحالی‌که افکار درست می‌فرستادم، به خودم یادآوری کردم: «من یک تمرین‌کنندۀ فالون دافا در دورۀ اصلاح فا هستم و فقط نظم و ترتیب استاد را دنبال می‌کنم.»

استاد بیان کردند:

«فرقي نمي‌کند چه وضعيتي است، با درخواست‌ها و دستورات شيطان يا آن‌چه که تحريک مي‌کند همکاري نکنيد.» («افکار درست مريدان دافا قدرت‌مند است» از نکات اصلي براي پيشرفت بيش‌تر ۲)

آموزش استاد اعتماد ‌به ‌نفسم را تقویت کرد. وابستگی‌هایم را رها کردم و ضمن اینکه افکار درستم را نگه داشتم با بازجویی آنها همکاری نکرده و هیچ کاغذی را امضاء نکردم.

پنج روز حبس

گفتم: «مأمور ما، شما سال‌ها است که با تمرین‌کنندگان فالون دافا در تماس بوده‌اید و حتماً می‌دانید که فالون دافا خوب است. اکنون بیش از 200 هزار تمرین‌کنندۀ فالون دافا از جیانگ زمین شکایت کرده‌اند و نزدیک به دو میلیون نفر دادخواست محاکمه کردن جیانگ زمین و اجرای عدالت را درخصوص او امضاء کرده‌اند.»

مأمور ما پاسخ داد: «آیا شما در این شکایت کیفری برنده شدید؟ چین 3/1 میلیارد نفر جمعیت دارد؛ 200 هزار نفر آنقدر به‌حساب نمی‌آیند.»

پاسخ دادم: «این تعداد افراد، عدد کمی نیست. آیا هرگز وضعیت مشابهی در هیچ کشور دیگری بوده است؟ مأمور ما، نگذارید شما را کنترل کنند. اگر صبر کنید تا جیانگ زمین بازداشت شود، آنگاه برای شما خیلی دیر خواهد بود.»

همچنین به او نصیحت کردم که مقامات مسئول هرکاری هستند که انجام می‌دهند. هر مقامی که دستورات غیرقانونی از مسئولین بالاتر را اجرا کند، تحت تعقیب قرار خواهد گرفت.

با آنها همکاری نکردم، درنتیجه آنها رفتند. وقتی بازگشتند، فهمیدم که کلیدم را از کیفم برداشته‌، خانه‌ام را غارت کرده‌ و کتاب‌ها و مطالب فالون دافا را یافته‌اند.

تصمیم گرفتند که مرا حبس کنند. وقتی خواستند مرا ببرند، مقاومت کردم، بنابراین چهار نفر مرا به طبقۀ پایین منتقل کردند. فهمیدم که در آن طبقه یک مرکز ترک اعتیاد تأسیس کرده‌اند.

ما و آن مرد جوان مرا برای معاینۀ پزشکی به یک بیمارستان بردند و بعد به آن مرکز ترک اعتیاد بازگرداندند که قرار بود ده روز در آنجا حبس شوم ولی بعد به پنج روز کاهش داده شد.

مرتباً در ذهنم تکرار می‌کردم: «فالون دافا خوب است» و افکار درست می‌فرستادم.

در مدتی که در آن مرکز ترک اعتیاد بودم، پنج شب روی زمین خوابیدم، دو بار تمرین‌های فالون دافا را انجام دادم و به چهار نفر توصیه کردم که از حزب خارج شوند.