(Minghui.org) طی چند سال گذشته از مزایای روانی و جسمی ناشی از انجام تمرین فالون دافا بهره‌مند شده‌ام. درحالی که مسیر تزکیه‌ام را طی می‌کردم، استاد از من محافظت کرده‌اند و اشاراتی به من داده‌اند. مایلم در اینجا تجربه‌ام را به‌اشتراک بگذارم.

1. رها کردن وابستگی‌ به دخترم

یک بار محل تولید مطالب اطلاع‌رسانی‌مان به نیروی بیشتری نیاز داشت، بنابراین دخترم برای کمک به آنجا رفت. درست پس از اینکه خانه را ترک کرد، انواع‌واقسام افکار بد به ذهنم آمد و مضطرب شدم. فا را مطالعه و به درون نگاه کردم. متوجه شدم که به دخترم وابسته هستم. هر زمان برای انجام کارهای دافا بیرون می‌رفت، نگران امنیتش می‌شدم. به ترس نیز وابستگی داشتم. افکار درست ‌فرستادم تا افکار بدم را رها کنم، اما آنها پس از مدتی بر‌گشتند. کل صبح این کار را انجام دادم تا اینکه او برای ناهار به منزل آمد.

پس از ناهار از او خواستم بعدازظهر بیرون نرود. او گفت ازآنجا که این مرکز تهیه مطالب واقعاً به کمک نیاز دارد، باید طی چند روز آینده هر روز برای کمک به آنجا برود. وقتی عزم راسخش را دیدم، چیز بیشتری نگفتم، اما قلبم هنوز آرام نشده بود. در منزل ماندم تا افکار درست بفرستم و با افکار بدم مبارزه کنم، اما قادر نبودم با تمرکز فا را مطالعه کنم.

یک روز دخترم از من خواست همراهش بروم تا اختلاف بین دو تمرین‌کننده را حل‌ کنم. در ظاهر برای کمک می‌رفتم، اما درواقع دوست داشتم بروم، چراکه می‌خواستم در کنار دخترم باشم.

در طول کل سالی که دخترم به این کار مشغول بود، به‌ندرت توانستم فا را با ذهنی آرام مطالعه کنم. واقعاً به‌طور سطحی مطالعه می‌کردم. سپس متوجه شدم که دیگر نباید به این صورت عمل کنم.

به درون نگاه کردم و فهمیدم که باید این وابستگی را رها کنم. مدام افکار درست می‌فرستادم و سعی می‌کردم همسو با فا باشم. متوجه شدم که همه ما تمرین‌کنندگان تحت محافظت استاد هستیم و هر کسی مسیر تزکیه خودش را دارد. نباید با کارهای دافای دخترم مداخله کنم.

وقتی دخترم بیرون می‌رفت، خودم را کنترل می‌کردم که همراهش نروم و سه کار خود را در منزل به‌خوبی انجام دهم. با فرستادن مداوم افکار درست و مطالعه فا، افکار درستم قوی‌تر، احساساتم نسبت به دخترم کمتر و قلبم آرام‌تر شد. به‌تدریج ‌توانستم سه کار را به‌طور استوار انجام دهم.

2. تغییر محیط تزکیه در منزل

شوهرم تندخو و از آن مردانی بود که جنسیت زن را دست‌کم می‌گرفت و فکر می‌کرد مردان بهتر از زنان هستند. خودم به تنهایی تمام کارهای خانه را انجام می‌دادم و مراقب فرزندان‌مان بودم. پس از سال‌های بسیار زیاد زندگی با شوهرم، از او می‌ترسیدم و مملو از رنجش نسبت به او بودم.

من تمرین دافا را در سال 2002 آغاز کردم و در آن زمان آزار و شکنجه این تمرین در چین شدید بود. می‌ترسیدم شوهرم با تمرینم مخالفت کند، بنابراین به او نگفتم، اما در خفاء تمرین می‌کردم. کم‌کم ازطریق مطالعه هر روزۀ فا و دنبال کردن اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری به درون نگاه ‌کردم و متوجه شدم که باید رنجشم نسبت به او را رها کنم.

همچنین متوجه شدم که باید به دافا اعتبار ببخشم و شرایطی را فراهم آورم تا شوهرم بداند چطور از این تمرین و شگفتی دافا بهره‌مند شده‌ام. فرصتی یافتم و به او گفتم که چطور پس از تمرین دافا بیماری‌هایم بهبود یافتند. من و دخترم سعی کردیم حقایق را برایش روشن کنیم و از او ‌خواستیم از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) خارج شود.

او به تبلیغات ح.ک.چ باور داشت و اجازه نداد که به تمرینم ادامه دهم. از بستگان و دوستان‌مان خواست با من صحبت کنند و سعی کنند مرا به رها کردن این تمرین ترغیب کنند.

اما با دیدن عزم من عصبانی شد، به صورتم سیلی زد و مرا با یک چاقوی آشپزخانه تهدید کرد. من و دخترم در اتاق خواب پنهان شدیم و در را قفل کردیم. او با کمربند به در ضربه می‌زد‌، اما نتوانست شیشۀ در را بشکند.

برای این کار از او نرنجیدم، زیرا می‌دانستم که ح.ک.چ او را فریب داده است. دلم برایش می‌سوخت و اغلب فرصت‌هایی پیدا می‌کردم تا درباره واقعیت‌های آزار و شکنجه بیشتر به او بگویم. یک بار او با جارو مرا کتک زد.

هنوز به‌دنبال فرصت‌هایی بودم تا با او صحبت کنم. همچنین میل داشتم با سایر تمرین‌کنندگان دیدار کرده و با آنها تبادل تجربه کنم. یک روز شوهرم گفت دوستی دارد که فالون دافا را تمرین می‌کند. دوستش درباره تأثیر‌ دافا بر سلامتی شخص به او گفته بود.

شوهرم به‌تدریج تغییر کرد و دیگر مراقب من نبود تا ببیند تمرین می‌کنم یا خیر. می‌توانستم در منزل فا را مطالعه کنم، تمرین‌ها را انجام دهم و افکار درست بفرستم. من و دخترم اغلب به او یادآوری می‌کردیم که از ح.ک.چ خارج شود. همچنین درباره این می‌گفتیم که چطور مسئولین رده‌بالا که فالون گونگ را تحت آزار و شکنجه قرار داده‌اند، ازطریق کمپین مبارزه با فساد با مجازات کارمایی روبرو شدند. او به حرف‌های ما گوش می‌کرد، اما هنوز ح.ک.چ را ترک نمی‌کرد.

من و دخترم ناامید نشدیم. یک روز، وقتی شوهرم درباره رعایت احتیاط به‌هنگام تولید مطالب صحبت می‌کرد، ذکر کرد که دیگر به عضویتش در ح.ک.چ اهمیتی نمی‌دهد. فوراً پیشنهاد دادم که در همان زمان و همان مکان از ح.ک.چ خارج شود. او سرانجام موافقت کرد.

همه تلاش‌های من و دخترم طی سال های گذشته، سرانجام به ثمر نشست. ما باید بدون توجه به اینکه واکنش مردم به‌هنگام شنیدن حقایق دافا و آزار و شکنجه چیست، در انجام این کار مصر باشیم، چراکه آنها همگی برای این دافا به جهان می‌آیند.

3. رهایی از خودخواهی

وقتی برادرشوهرم در یک آتش‌سوزی، خانه خود را ازدست داد، شوهرم را ترغیب کردم که به او کمک و با پول ما خانه‌اش را بازسازی کند. آنها خیلی قدردان ما بودند. به آنها گفتم قادرم چنین کاری را انجام دهم، چراکه یک تمرین‌کننده فالون دافا هستم و استادمان به ما می‌آموزند که با مردم نیک‌خواه باشیم. درباره دافا به آنها گفتم و آنها همگی موافقت کردند از ح.ک.چ و سازمان‌های وابسته به آن خارج شوند.

سایر بستگانِ خانوادۀ شوهرم تغییرات مرا دیدند. بسیاری از آنها پس از اینکه حقیقت را برای‌شان روشن کردم، از ح.ک.چ خارج شدند و برخی حتی خواندن جوآن فالون را آغاز کردند.

برادرشوهرم در یک حادثه رانندگی دنده‌هایش شکست و برای مدتی دچار مشکلاتی جسمی شد، اما بعد از خروج از ح.ک.چ عبارات «فالون دافا خوب است» و «حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» را تکرار کرد. پس از مدت کوتاهی دنده‌هایش بهبود یافت. او بسیار هیجان‌زده شده بود و با من تماس گرفت تا این خبر خوب را بدهد.

برایش خوشحال بودم، اما احساس می‌کردم پشت شادی‌ام چیزی وجود دارد؛ چیزی ناخالص و ناپاک. ازطریق مطالعه فا متوجه شدم که وقتی حقیقت را برای بستگان شوهرم روشن می‌کردم، ذهنم در وضعیت درستی نبود. به این وابسته بودم که به خودم اعتبار ببخشم و می‌خواستم به آنها نشان دهم که چه شخص خوبی هستم.

این وابستگی عمیقاً پنهان شده بود. می‌دانستم که می‌خواهم آنها را نجات دهم و آنچه انجام می‌دهم به‌خاطر خودشان است، اما مهربانی‌ام خالص نبود. آن را برای خودم انجام می‌دادم و آن عملی خودخواهانه بود، به‌جای اینکه به‌طور خالص به سایرین کمک کنم.

پس از رهایی از خودخواهی، قلبم آرام شد.

4. نجات موجودات ذی‌شعور

ازطریق مطالعه فا، متوجه شدم که مریدان دافا مسئولیت نجات موجودات ذی‌شعور در دوره اصلاح فا را برعهده دارند. من نیز باید اینگونه عمل کنم. گاهی درباره فالون دافا به‌صورت رودردرو به مردم می‌گویم و گاهی مطالب روشنگری حقیقت را توزیع می‌کنم. می‌توانم احساس کنم که مردم منتظرند ما نجاتشان دهیم.

یک روز پس از خریدِ مقداری وسایل در یک مغازه، دی‌وی‌دی‌های دافا را به صندوقدار و چند نفر دیگر دادم. چند متر دورتر مرد میانسالی روی یک صندلی نشسته بود. نگاه‌های‌مان به هم برخورد کرد. در ابتدا فکر نکرده بودم که به او هم یک دی‌وی‌دی بدهم، اما بعد متوجه شدم که نباید انتخاب کنم کدام افراد را نجات دهم. به او نیز یک دی‌وی‌دی دادم. او خیلی خوشحال شد و گفت که این دی‌وی‌دی بسیار خوب طراحی شده است. به‌نظر می‌رسید که واقعاً منتظر من بود.

روزی دیگر با اتوبوس به جایی می‌رفتم. در یک ایستگاه، خانم خدمتکاری با کیسه سنگینی سوار شد. امیدوار بودم کنار من ننشیند، اما او کنارم نشست. متوجه شدم که نباید به دیده تحقیر به او نگاه کنم، بلکه باید او را نجات دهم. با او صحبت کردم و از فساد مسئولین دولتی آغاز کردم. سپس درباره خروج از ح.ک.چ از او پرسیدم. قبلاً درباره آن شنیده بود. به او درباره فالون دافا بیشتر گفتم و از او خواستم از ح.ک.چ خارج شود. او موافقت کرد و موجود دیگری نجات یافت.

یک بار تعدادی از تمرین‌کنندگان نمی‌توانستند دی‌وی‌دی‌های خود را ببرند و آنها را در منزل من گذاشتند. می‌دانستم که باید آنها را توزیع کنم. وقتی در خیابان آنها را پخش می‌کردم، بسیاری از مردم به سمتم می‌آمدند تا آنها را بگیرند. همگی آنها را در مدت کوتاهی توزیع کردم.

وقتی با همکاران قدیمی‌ام به یک دورهمی رفتم. مقداری دی‌وی‌دی با خودم بردم، زیرا می‌دانستم که این دورهمی برای من نظم و ترتیب داده شده است. دی‌وی‌دی‌ها را به آنها دادم و همگی از گرفتن آنها خوشحال شدند.

5. تولید مطالب

در منطقه ما چند تمرین‌کننده وجود دارند که مطالب را پخش می‌کنند، اما برای تولید مطالب نیروی انسانی کافی وجود ندارد. گاهی با کمبود مطالب روبرو می‌شدم، بنابراین تصمیم گرفتم خودم مطالب را تولید کنم، اما هرگز از کامپیوتر استفاده نکرده بودم و این کار برایم بسیار مشکل به‌نظر می‌رسید.

استاد به من خرد عطا کردند. تمرین‌کننده‌ای کل این روند را به من آموخت و از نحوه کار با کامپیوتر شروع کرد. به‌سرعت یادگرفتم و پس از مدت کوتاهی توانستم مطالب را تولید کنم. این جریان حقیقتاً به من نشان داد که «تزکیه‌ به‌ تلاش‌ خود شخص‌ بستگی دارد، درحالی ‌که‌ گونگ‌ به‌ استاد شخص‌ مربوط است.» (جوآن فالون)

روند تولید مطالب آسان نبوده است. انواع‌و اقسام مشکلات بوده‌اند. به‌تدریج متوجه شدم که اگر فا را به‌خوبی مطالعه کنم و در طول این روند خودم را تزکیه کنم، چیزها به‌خوبی و بدون مشکل پیش خواهند رفت. اگر قلب خالصی برای نجات موجودات ذی‌شعور داشته باشم، دافا این قدرت را به من می‌‌دهد و چیزها می‌توانند به‌آرامی و با کیفیت خوب به‌پیش بروند.

درحالی که مطالب را تولید می‌کردم، وابستگی‌های بسیاری را در خودم پیدا کردم: شوروشوق بیش‌ازحد، اضطراب، ترس و غیره، اما هر بار قادر نبودم آنها را کاملاً رها کنم. از طریق مطالعه فا و فرستادن افکار درست، توانستم به‌هنگام ظهور این وابستگی‌ها آنها را بشناسم و سعی کنم خودم را براساس فا اصلاح کنم. احساس می‌کردم که ذهنم تغییر کرده، شین‌شینگم ارتقاء یافته و یادگرفتم که چگونه به درون نگاه کنم.

سابقاً بیشتر روی مطالعه فا و فرستادن افکار درست تمرکز داشتم، کار زیادی درخصوص نجات مردم انجام نمی‌دادم و رشد زیادی در تزکیه‌ام نمی‌دیدم، اما ازطریق تولید مطالب احساس کردم که خیلی رشد کرده‌ام.

در اواخر ماه مه سال 2015 که موج دادخواست‌ها علیه جیانگ زمین آغاز شد، بسیاری از تمرین‌کنندگان مورد آزار و اذیت قرار گرفتند، درنتیجه تهیه مطالب را کنار گذاشتم و مجبور شدم تجهیزاتم را به‌جای دیگری منتقل کنم. سپس متوجه شدم که نباید نجات مردم را متوقف کنیم. درنتیجه تجهیزات را برگرداندم و کار را ازسر گرفتم.

برخی از تمرین‌کنندگان از من می‌خواستند که مطالب را دیگر تولید نکنم و فکر می‌کردند که هیچ کسی دیگر به مطالب نیاز ندارد، اما من باور داشتم که استاد تمرین‌کنندگان را خواهند فرستاد تا مطالب را با خود ببرند.

یکی از تمرین‌کنندگان که از من خواسته بود دیگر مطلب تولید نکنم، بعداً برای گرفتن مطالب آمد. دوره سختی بود، زیرا خبر تمرین‌کنندگان پیرامونم که تحت آزار و اذیت و شکنجه قرار می‌گرفتند، مدام به گوشم می‌رسید و قلبم مضطرب می‌شد. مطالعه فا و فرستادن افکار درست به من کمک کرد راستین و مصمم بمانم.

ختم کلام

طی سال‌های گذشته استاد همواره درحال محافظت از من بوده‌اند، به من اشاراتی داده‌اند و در طول این مسیر مرا راهنمایی کرده‌اند. خالصانه قدردان نجات نیک‌خواهانه ایشان هستم. استاد رنج‌های بسیار زیادی را برای ما متحمل شده‌اند و ما اینقدر کم کارها را انجام می‌دهیم. از این پس به‌طور کوشا تزکیه خواهم کرد و یک تمرین‌کننده حقیقی خواهم بود تا سبب ناامیدی استاد نشوم.