(Minghui.org) مایلم تجارب تزکیه و درکم از فا را که در حین بارداری متوجه شدم، با تمرین‎کنندگان به اشتراک بگذارم.

گنگ بودن درباره وجود بچه

اعضای خانوادۀ شوهرم تمرین‎کننده فالون دافا هستند. یک سال پیش شاهد وضعیت ضعیف تزکیه خواهر بزرگ شوهرم بودم، زیرا با داشتن دو فرزند کوچک، دیگر وقتی برای مطالعه فا و انجام تمرین‌ها نداشت.

به همسرم گفتم: «آیا اینکه فرزندان خواهر بزرگت به‎طور ناخواسته درحال مداخله با تزکیه یک تمرین‎کننده می‎شوند، به این معنی است که مرتکب گناه می‎شوند؟»

همسرم پاسخ داد: «فرزندان مقصر نیستند. مشکل از پدر و مادرشان است که آزمایش‎های تزکیه‎شان را به‎خوبی حل و فصل نکرده و پشت سر نگذاشته‎اند.»

حق با او بود. نمی‎بایست به بیرون نگاه کنم و فرزندان معصوم را مقصر بدانم.

کمی پس از آن جریان، یکی از تمرین‏‌کنندگان، نوزاد هشت ماهه‎اش را به جلسه مطالعه گروهی فا آورد که مکانی کوچک بود. آنقدر جذاب بود که نمی‏‌توانستم چشم از او بردارم و در مطالعه حواسم پرت می‎شد. متوجه شدم که به نیروهای کهن اجازه دادم تا از این طریق با من مداخله کنند، بنابراین دست از نگاه کردن به او برداشتم و آزمایش را به‎خوبی گذراندم.

گرچه آن کودک بسیار خوش اخلاق بود اما اینکه از او انتظار داشت که برای مدتی طولانی بیش از یک ساعت آرام باشد و کوچکترین سر و صدایی نداشته باشد، دور از ذهن بود. می‎دانستم آن چیزی بود که من، پدر و مادرش و سایر افراد می‎بایست در جلسۀ مطالعه فا بر آن غلبه کنند. فرصت بسیار خوبی برای تک تک ما بود تا شین شینگ‎مان را رشد دهیم.

کودک از مادرش جدا نمی‎شد. مادرش به آرامی به او گفت: «مزاحم من نشو و برو آنطرف‎تر بازی کن.»

ظاهراً کودک متوجه حرف مادرش شد و آرام شد.

بعداً متوجه شدم مادر آن کودک زمان‎هایی که برای صحبت با مردم درباره فالون دافا بیرون می‎رفت، فرزندش را نیز همراه خود می‏‌برد. او اجازه نمی‏‌داد که داشتن فرزند با کاری که باید انجام دهد مداخله‎ای داشته باشد.

ریشۀ نگرانی من از داشتن فرزند، مداخله‎ای بود که از وابستگی‏‌ام به ترس و نگرانی از اتفاقی که هنوز نیفتاده نشأت می‏‌گرفت. آن همچنین ریشه در عدم باور و اطمینان من به استاد و دافا داشت.

انکار افکار بشری‎ام

در اوایل بارداری‎ام، وقتی سردم می‌‏شد، پایین شکمم کمی درد می‏‌گرفت. به‎همین دلیل در گرمای تابستان هنوز لباس‎های بلند، کلفت و گرم می‏‌پوشیدم.

از آنجاکه همه مشکلاتم را به سرمایی بودنم ربط می‏‌دادم، حتی در گرمای شدید هم به همسرم اجازه نمی‏‌دادم که کولر یا پنکه را روشن کند. اگر شکایتی می‏‌کرد، از اینکه مراقب زندگی جدیدی که درونم شکل گرفته نیست و برایش اهمیتی ندارد، او را متهم می‎کردم.

یک بار که در گروه کوچک مطالعه فا تبادل تجربه می‏‌کردیم، یکی از تمرین‏‌کنندگان درباره کارمای بیماری ورم غشاء مخاطی‎اش صحبت کرد. او معتقد بود که این مشکل‌‏اش از زمانی شروع شد که در دوران بارداری در معرض باد کولر بوده است، اما نمی‎دانست بعد از گذشت سال‎ها به چه دلیل هنوز با این مشکل دست و پنجه نرم می‏‌کند.

به او گفتم که شاید می‎بایست ذهنیتش را تغییر دهد. مدت زیادی است که تمرین‏‌کننده دافا است، بنابراین چطور می‌‏تواند هنوز کارمای بیماری داشته باشد؟ گفتم چیزی که در میدان بُعدی‎اش منعکس می‎شود، توهم او است. هرچه بیشتر از اثرات کولر بترسد، آن فکر بیشتر با او مداخله خواهد کرد.

بعداً شوهرم گفت: «تو به دیگران می‎گویی که افکار بشری‎شان را انکار کنند، اما خودت به‎هیچ وجه آن افکارت را رها نمی‏‌کنی.»

حرف شوهرم تلنگری بود که هشیارم کرد. درواقع داشتم از عقاید مردم و دانش پزشکی مشترکاً برای هدایت افکار و رفتار خودم استفاده می‎کردم. رفتارم دقیقاً مانند یک فرد عادی بود. چطور ممکن است فراموش کرده باشم که تمرین‎کننده دافا هستم؟

وقتی به این درک رسیدم، دیگر از اینکه در معرض کولر باشم احساس سرما نمی‏‌کردم.

بارها وقتی از بیرون وارد خانه شدم، همسرم پرسید که آیا نیاز است که کولر یا پنکه را خاموش کند؟ به او گفتم که اگر روشن باشند مشکلی ندارم و مانع این کار شدم.

گاهی اوقات درد داشتم، اما می‎دانستم که این دردم ربطی به روشن بودن کولر یا پنکه ندارد. درد و علائم دیگر خیلی زود ناپدید شدند.

امتناع از رفتاری شبیه مردم عادی

اطلاعات زیادی درباره بارداری نداشتم، اما به‎محض اینکه باردار شدم مدام در اینترنت برای کسب اطلاعاتی درباره آن جستجو می‎کردم.

استاد بیان کردند:

«به‎نظر می‎آید جامعۀ بشری درحال پیشرفت باشد، اما درواقع سیر قهقرایی را می‎پیماید و از سرشت جهان دورتر می‌شود.» (جوآن فالون)

خیلی زود ذهنم پر از اطلاعات مردم عادی شد. کم کم متوجه شدم که این افکار مرا از مسیر الهی دور کرده و به سمت افکار بشری هدایت می‏‌کنند، زیرا طرز فکر و رفتار مردم عادی را در پیش گرفته بودم.

ناگهان این فکر به ذهنم رسید: «چرا مسئولیت به‎دنیا آوردن یک حیات جدید در خانواده به من داده شده است؟ آیا اینطور است که این فرزند می ‏تواند زندگی جدیدی را شروع کند و درحالی که رشد می‌کند از بهترین چیزهایی که ارائه می‌دهم برخوردار شود؟

هر مادری بهترین‎ها را برای فرزندش می‏‌خواهد، اما ممکن است کارهایی که برایش انجام می‌دهد، واقعاً بهترین نباشد. اگر مادر درک شفافی از فا نداشته باشد، ممکن است که فرزند را از مسیر سرنوشت حقیقی‎اش دور کند.

داشتن فرزند برای ما تمرین‏‌کنندگان به‎منظور تشکیل خانواده نیست، بلکه برای ایجاد محیط مناسبی برای تزکیه‎شان است.

استاد بیان کردند:

«چنین مسیری برای شما نظم و ترتیب داده شده است به‌خاطر این‌که چنان عواملی در کیهان وجود دارند، که به شما داده شده است و به شما اطمینان کرده شده است که آن مسیر را بپیمایید.»

باردار شدن من توسط استاد نظم و ترتیب داده شده بود، بنابراین به‏‌دنیا آوردن و بزرگ کردن فرزندم نیز بخشی از وظایفم به‎عنوان یک تمرین‌کننده دافا است.

متوجه شدم که هرگونه فکر غلطی می‌‏تواند برای حیات جدیدی که درون من است مضر باشد، به‌‏همین دلیل تصمیم گرفتم برای از بین بردن تمام تأثیرات منفی که سعی دارند مرا از دافا دور یا منحرف کند، هرروز یک ساعت افکار درست بفرستم.

تمرین‏‌کنندگان دافا نقش مهمی ایفا می‌‏کنند

پس از اینکه باردار شدم، تمام افکار و انرژی‏‌ام را بر مسائل بشری متمرکز کرده بوم که تأثیری منفی بر انجام سه کاری که می‎بایست به‏‌عنوان یک تمرین‎کننده انجام دهم گذاشته بود. چرا اجازه می‏‌دهم که مدام با من مداخله شود؟ چرا نتوانستم درقبال استاد به‌‏درستی عمل کنم؟

استاد بیان کردند:

«از آنجاکه انسان‎ها برای دافا آفریده شده‎اند، دافا موضوع اصلی این نمایش است و موجودیت تمام موجودات ذی‎شعور دور این موضوع اصلی می‎چرخد. فقط اینطور است که مردم با کشمکش‎ها و درگیری‌هایی که در جزئیات نمایش، به نمایش گذاشته‎اند مشغول شده و موضوع اصلی نمایش و هدف اصلی حیات را فراموش کرده‎اند.» (سفر به شمال آمریکا برای آموزش فا)

بیش از اینکه به موضوع تمرین‏‌کننده بودن و مأموریتم اهمیت بدهم، به بارداری و فرزند در راهم اهمیت بیش از اندازه‎ای می‌‏دادم. از مسیر الهی‎ام دور و در باتلاق جامعۀ مردم عادی غرق شده بودم.

استاد بیان کردند:

«روشنگری حقایق و نجات موجودات ذی‌شعور کارهایی هستند که باید به انجام برسانید. چیز دیگری برای شما وجود ندارد که به انجام برسانید. چیز دیگری در این دنیا نیست که نیاز باشد به انجام برسانید. آنها اموری هستند که باید به آنها بپردازید، اما برخی افراد، دیگر توجه چندانی حتی به تزکیه خودشان نمی‌کنند و بجای آن به امور عادی اولویت داده‌اند. پس آیا از مسیر تزکیه مریدان دافا جدا نشده‌اید؟»

اکنون با آگاهی از «هشدار محکم» استاد، به‏‌عنوان یک تمرین‏‌کننده دافا در دوره اصلاح فا، درک شفافی از مأموریت حقیقی‎ام دارم.

احساس شادمانی‌ای که در ابتدای آغاز تمرین تزکیه‌ام داشتم را دوباره حس کردم و به مسیری که از آن منحرف شده بودم بازگشتم.

عمیقاً قدردان و سپاسگزار استاد هستم!